۱۰ پاسخ

شاید به حرف زدن دختر کوچولوتون واکنشای زیادی نشون دادین...مثلا بامزه حرف زده خندیدین یا قربون صدقش رفتین...دختر بزرگترتونم تحت تاتیر اون قرار گرفته...فاصله سنیشون کمه...بهش بیشتر توجه کنین...ممکنه که با اینکارا توجه شما رو بخواد...

سلام وقتی دختر کوچیکتون حرفی میزنه و هلیا کنارشه شما میتونید از هلیا بخواید که درستشو بگه یعنی به عنوان خواهر بزرگتر ازش کمک بخواین وبعدتشویقش کنید به خاطر کمکش

سلام حتما شما به فرزند دومتون مقابل او توحه زیادی کردید موقع حرف زدن واون فکر میکنه رقیبشو بیشتر دوست دارید بخاطر همین میخواد مثل اون باشه یکم توجه خودتونو نسبت بهش زیادتر کنید بهش بگید باید تو حرف زدن یاد خواهر یا برادر کوچیکترت بدی براش جایزه بخرید کتاب زیاد بخونید براش

سلام ب نظرمیادمیخوادجلب توجه کنه توجهتون روبهش بیشترکنین

چشمش به خواهرش افتاده دیگه صحبت نمیکنه چون ان صحبت میکنه وشما بهان توجه میکنی برای همین گفته من مثل ان شوم وبهم توجه کن همه بچه ها خراب کاری میکنند واین کارعجیب نیست واگر با بچه هابازی نمیکنه نگران نباش شاید دوست ندارد

سلام
خب عزیزم با توجه به کودک دوم شما ،این دختر بزرگتر سعی در جلبه توجه و نشون دادنش خودش داره
بنظرم با محبت کردن بیشتر و اختصاص دادن زمان بیشتر بهش مشکل شما تا حدودی حل بشه

به خاطر جلب توجه اینکارو میکنه بیشتر بهش توجه کنید و نازو نوازشش کنین زیاد بوسش کنید دختر من اولش داداشش دنیا اومده بود اینطوری شده بود

سلام . داره با این نوع رفتار و مدل حرف زدن جلب توجه میکنه. اگه کسیو داری که دختر کوچکترتو نگه داره واسه ۲ ۳ ساعت بزارش . بعد با هلیا تنها برید بیرون پارک رستوران یا هرحایی که دوست داره براش جداگانه وقت بزار

سلام تو این سن عادیه بچه ها دوست دارن گاهی تقلید کنن پسرمنم بعضی اوقات با تقلید از دختر خواهر شوهرم مثل اون صحبت میکنه بهش توجه کن وسخت نگیر

سلام کلا بچه ها تو این سندوست دارن تقلید کنن پسرمنم گاهی تقلید از بچه خواهر شوهرم میکنه ومثل اون صحبت میکنه ایرادی نداره زیاد بهش توجه کن خودش خوب میشه بهش گیر نده

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۲ سالگی
یعنی خاک تو سر من با این مادر بودنم، آخه چرا منی که وقت و حوصله همین یه بچه رو هم ندارم باید تسلیم حرف شوهرم بشم و یه بچه ی دیگه هم بارداربشم،تا الان که درگیرمشکلات بودیم از این به بعدم اون یکی بیادپس کی برای پسرم وقت بدارم بچه م تازه یه ذره یادگرفته حرف بزنه هنوز خیلی کلمه هارو نمیگه،چه روزا باید دوتایی منوپسرم مینشستیم برام با صدای قشنگش حرف میزد چه روزا باید میبردمش پارک از بازی کردن با مادرش کیف میکرد چه کتابا و بازی فکری هایی که میخواستم براش بخرمو نشد چقدر دلم میخواست یه جشن تولدبراش بگیرم اقوامو دفوت کنم یه شام بدم نشد😔دلم میخواست حداقل بچه مو ببرم براش یه کلیپ برای یکی از تولداش بگیرم نشد حالا یکی دیگه که به دنیا بیاد تمام چیزایی که برای پسرم میخواستم تحت شعاع میره😔چقدر من مادربی فکری ام که عقلمو دادم دست یه مرد بی درک ،میدونم خیلی ها توی حسرت یه بچه ن و این حرفای من که با دوبار اقدام باردارشدم ناشکری محضه ولی واقعا کلافه م ودلم غم داره احساس عذاب وجدان شدید دارم😔😔