۱۰ پاسخ

منم نسیم شوهرم نیما دخترم یسنا
اصفهان
برق کارخونه ای که کار میکردم قطع شده بود بعد هرکار میکردن درست نمیشد اتصالی داشت بعد یه مهندس برق که دوست دوران دبیرستان صاحب کارخونه بود اوردن که باهاش بحثم شد و برق ها را درست کرد ولی بعدش هی الکی میومد وهی بحثمون بالا تر میگرفت بعدش یه روز رییس کارخونه خواستم منم گفتم رفته چغلی کرده گفت دل رفیق ما گیر شما هست هر دفه هم اومده حرف بزنه بحثتون شده و خلاصه کم کم روابط حسنه شد وازدواج کردیم

هستی / بهراد / ۳۰ سالمه / بچه اولمه / خودم بچه ی وسطم ..چهارمین دختر از ۵ تا دختر / اصفهان / من اسکیت بلدم شوهرم هم همینطور من اسکیت کار میکردم تا یه ذره بتونم پول داشته باشم ولی نه بهراد برای تفریح آخه خانواده ی اونا پولدار بودن وقتی اولین بار توی پیست دیدمش یه حسی بهم دست داد عاشقش نشدم ولی یه حس عجیبی بود تا وقتی به من نگاه کرد فهمیدم که بله عاشق هم شدیم و باقیه ماجرا ....

من الهام ۳۰ سالمه اسم شوهرم ابولفضل دخترم دوماهه ونیمه یه پسر ۱۱ ساله ب اسم حسین دارم با شوهرم دوران راهنمایی آشنا شدم بعد دو سال اومد خواستگاری ۱۳ ساله ازدواج کردیم شوهرم مهربونه خیلی دوسش دارم از زندگیم راضیم شهر قزوین

اسم خودم ساناز همسرم مهرداد ۱۸ سالمه همسرم هم ۲۹ سالشه پدرم مکانیکی داره اولش شاگرد بابام بود بعد شد شریکش اولش خیلی ازش بدم می امد ما خونمون بالای مغازه پدرم بود برای همین چند بار مامانم آش درست کرد بردم مغازه اونم با چادر رنگی 😂😂😂😂 اون هم ی دل ن صد دل عاشق شده بود چون خیلی خاکی بودم خلاصه خواستگاری کرد پدرم راضی بود ولی مامانم ن شوهرم هم همه مغازه دار های اون اطراف بسیج کرد بود بیان مامانم راضی کنن که دیگه بالاخره بعد یکسال مامانم راضی شد ما ازدواج کردیم الان هم ی فرشته ب اسم علیسان داریم 😍😍😍😍

من مهسام همسرم محمدرضا پسرم آرسام یه ماهشه با همسرم اول دبیرستان که بودم اشنا شدم بچه محل بودیم بعد هفت سال اومدن خواستگاریم مامانم مخالف بود ولی با اصرار من رضایت داد الانم خداروشکر از زندگیم راضیم همسرم خیلی ادم صبور و مهربونیه جوری که مامانم میگه اشتباه میکردم مخالف بودم محمدرضا تنها کسی که خل بازیا و لوسی یکی یه دونگی تورو تحمل میکنه

مریم.فرشاد دخترم رونیکا.دخترعمه شوهرم دوستم بودخلاصه اشنا شدیم یکی دوماه طول کشید بعد ازدواج.بعداز پنج ماهم نی نی دارشدیم خیلی مهربون وصبوره.خداروشکرراضیم

الهه .مجید.21سالمه بچه ی اول خوزستانیم شوهرم منو خونه خواهرش دید خواهرش زن عموی منه عاشق ودربه در شد سربه کوه وبیابون زدالکی مثلا 😂الانم خداروسکر راضیم اززندگیمون خودت تعریف کن

پریسا... فرید.. 21 سالمه... بچه اول... بابل... پسرداییمه و عاشق شدیم... اره چرا نباشیم... همین که یه سقفی بالا سرمون هست ماهم همدیگه رو دوس داریمو خوشحالیم کافیه دیگه الانم که یه نی نی داریم باید بیشتر خوشحال باشیم

شيما/رضا/بچه اول/تهران/دبيرستان منو مدرسه ديد عاشقم شد😃خداروشكر راضيم😬😬😬

منم اسمم سوگنده اسمه همسرم محمد خودم ۱۹ سالمه همسرم ۲۵سالشه بچه اولمونه شهر تبریز تو محرم تو کوچه دید عاشقم شد😜مامانش اومد خواستگاریم راضی نشدن بابا و مامانم گفتن کوچیکه ی سال خواستگار اومد دست برنداشت آخر هم ازدواج کردیم از زندگیمم خیلی راضیم همسرمم خیلی بهم کمک می‌کنه هر کاری بگم برام انجام

سوال های مرتبط

مامان ماهور خانوم🤍😍 مامان ماهور خانوم🤍😍 ۳ ماهگی
مامان گندم🌾 مامان گندم🌾 ۳ ماهگی