سوال های مرتبط

مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی روزهای ابتدایی تولد
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم
مامان راحیل❤ مامان راحیل❤ ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من ....
من دکتر خودم اومد رو سرم فقطم‌بیمارستان امام رضا میشینه خدا خیرش بده فقط امروز بخاطر عمل من اومده بود و عملمو انجام داد و رفت . ۲۶ تیر من ساعت ۲و نیم بستری شدم البته از ساعت ۷ الاف بودم تا ظهر ک بستریم کردن بعدم صبح امروز ک میشه ۲۷ تیر دکترم اومد و سزارینمو انجام داد. خیلی راضی بودم هم از پرسنل اتاق عمل خیلی خوش رو بودن باعث شد استرسم کم بشه . بی حسی از کمرو برام زدن توی ۲۰ دقیقه صدای بچم اومد و بهترین حس دنیارو داشتم بعدم گذاشتنش روصورتم.خدا نصیب همتون کنه. بعدشم بردن ریکاوری با وخترم اونجا بودیم یکساعت بعد اوردن بخش و همراهیم اومد بالا.یه بار شکممو ماساژ رحمی دادن ک دردش زیاد بود ولی خب یه بار بیشتر نبود .بعدم سرم مسکن و دوتا شیاف زدن و دردم خیلی خوب شد . عصر امروزسوندمو کشیدن و بلافاصله پاشدم راه رفتم . خلاصه کلام اینه که همه چی عالی بود من خیلی راضی بودم و هستم .برای همه مامانای گهواره هم تو اتاق عمل دعا کردم
اگه سوالی راجب بیمارستان امام رضا و زایمان سزارین داشتین درخدمتم خوشگلا. انشالله همتون ب سلامتی زایمان کنید
مامان ایلیا💙🤰🏻 مامان ایلیا💙🤰🏻 ۳ ماهگی
تجربه زایمان2:
خلاصه صبح شنبه با شوهرم راهی شدیم بیمارستان.. اونجا سریع برام پرونده تشکیل دادن و لباس و اینا بهم دادن بستریم کردن بردنش بخش زایمان همش خانومای باردار بودن... تا عصر نگهم داشتن دردام خیلییی کم شروع شده بود یه سانت بودم قرار بود امپول فشار بهم بزنن که زایمان کنم.. ساعت. 6 اومدن سرم زدن و امپول فشارو زدن داخلش.. نیم ساعت بعد دردای من کم کم بیشتر شد که یهو حس کردم آب ازم اومد با فشار و بدون اختیار به دکتر شیفت که. گفتم اومد معاینه کرد گفت خانوم بچت مدفوع کرده باید همین الان سزارین بشی... حالا من تو اوج درد از شانسمم گفتن اتاق عمل پره باید وایسی خالی شه... تا ساعت 9 من از درد زمینو گاز میزدم و نوار قلب بچم هم هی ضعیف تر میشد که دیگه اومدن بردنم.. منم تاحالا تو فضای اتاق عمل و این چیزا نبودم مث چییی ترسیده بودم دم و دستگاه هاشونو که دیدم دیگه بی حسی برام زدن و ساعت 9 و نیم بچم دنیا اومد ولی چون گفتن ممکنه مدفوع خورده باشه بردنش اتاق نوزادان منم ندیدمش تا 12 که از ریکاوری بردنم بخش... شب دکتر اومد چنان زخمو فشار داد که مردم و زنده شدم تا صبح هزار بار مردم و هیچ مسکنی برام نزدن الان بعد گذشت دوروز هنوز درد دارم ولی هربار که به بچم نگاه میکنم همش یادم میره....