بچمو برم سونو برگشتنی گفتم اون حرفت واقعی بود؟گف کدوم؟گفتم همون حرفی ک زدی اونشب گف چ حرفی گفتم همون ک گفتی خیانت کردی گف فک کن راس باشه میخای چیکار کنی گفتم هیچی تکلیفمو مشخص کن گف برو حرف نزن سرم درد میکنه و فلان گفتم ن دگ باید تکلیفمو بدونم گف اره من حالم بهم میخوره از این زندگی هرچی میشه میری کارات از ذهنم نمیره نمیتونم زنوگی کنم و فلان گفتم الاااان میگی؟؟چرا نه ماه الکی بازیم دادی گف ن فک کردم میتونم ولی الان میبینم نمیتونم زندگی کنم گفتم یه مشاور بریم؟گف اره بریم و این حرفا گفتم الان میخای من بیام باهات خونه؟گف اگ قراره درست شی شکاک بازیاتو جم کنی هی نگی چرا رفتی حموم چرا فلان کردی بیا وگرنه ن نمیخاد بیای و یکم باز حرف زدیم گفتم الان دوس داری برگردم؟بعد گف میگم ک برگرد گفتم باشه بریم بعد چند دقه گف ن من نگفتم ک بیا برو خونه بابات گفتم الان گفتی برگرد بعد زد زیرش گفتم اوک اشکال نداره من میام بعد دید دارم میرم خونه گف رفتیم بامن حرف نمیزنی با من کاری نداشته باش و فلان گفتم اوک پس برنامت اینه و این حرفا بعد دگ یکم حرف زد گف من گ نمیدونم دلم ترکیده زندگیمون درست نمیشه بریم مشاور اگ شد ک شد نشد من دگ زندگیم نابود میشه و تمام گفتم خب چرا جدانمیشی ازم گف نمیدونم هم میخام جدا شم هم میخام زندگی کنم نمیدونم .فازش چیه اخه مشاور گف این افسردی داره بد

۱۰ پاسخ

خوب باید ببریش دکتر ببینی بهتر میشه یانه قطعا میتونی کمکش کنی شوهرت مشکل داره چون اصلا نمیتونه تصمیم بگیره شوهرمنم همین جور بود ولی خفیفتر من همیشه تلاش میکردم ودرحال کار کردن بودم الان اونم بهتر شده تلاش میکنه خیلی بهتر شده به حرفم گوش میده ولی دوس داشتنش ابراز نمیکنه بعضی مردا اینجور هستن دیگه خودت بهش محبت کن بدون توقع انگیزه براش ایجاد کن وقتی خودت امیدت بیشتر باشه اونم حتما تاثیر میزاره مشاوره برو حتما باهاش

خب پس تو بشو دلیل آرامشش شوهر منم همینه منم اخلاق تورو دارم ولی اون رفتارش بخاطر اینه که ۳سال پسرش ازش دور بوده
تشنج کرده ۴بار الان قرص مصرف میکنه منم بهش شک دارم با وحود اینکه میدونم هیچ کار خطایی نمیکنه حتی اینستاش بجز خواهراش هیچ دختری نیست اون روز میگه بهم شک داری منم گفتم آره اا دوروز دعوا داشتیم آخرم خودم باید آرومش کنم رگ خوابش دستم اومده

عزیزم خیلی طبیعیه شوهرمنم خیلی شوک شده بود اوایل بچمون بدنیااومده بود

عزیزم الان برگشتی خونه خودت؟

عزیزم باهاش حرف بزن بگو بیا از این لحظه یه نقطه بذاریم تا اینجای زندگیمون و زندگی جدیدمونو از سر خط شروع کنیم.
بگو انگار الان تازه باهم ازدواج کردیم.بهش بگو هم من سعی میکنم اخلاقای بدمو و شکاک بودنمو درست کنم هم تو سعی کن اخلاقای بدتو بذاری کنار و محبت کردن و یاد بگیری.
ببین ازش بخوا اصلا به گذشته فک نکنه خودتم همینطور گذشته رو بذارید کنار.خاطرات بد و فراموش کنید.
مردا با محبت و زبون خوش رام میشن.تو انقد بهش شک داری که خسته شده از جواب پس دادن .تو رو همراه خودش نمیبینه تو رو مثل یه آقابالاسری میبینه که همش بهش گیر میده.عزیزم باید رو خودتم کار کنی.ماشالله خوشگلم که هستی یخورده هم زبونتو خوب کن محبت کن بگو بخند بذار وابستت بشه.بذار لحظه شماری کنه برا خونه اومدن برا پیشت بودن.
بخدا بهتر شدن زندگیت دست خودته تو بخوا خدا کمکت میکنه که یه زندگی عالی شروع کنی.

شوهرت چقدرمغرور یه دنده هستش

یادته بهت گفتم اون از سر حرص گفته ؟
گفتی ن فلان
دیدی اونطور نبوده

دردش.دقیقا چیه ؟؟ ازدواجتون سنتیه؟؟؟

عزیزم ولی به نظرم تو نمیخوای اصلا زندگیت درست بشه خیلی لج بازی میکنی کوتاه نمیای مردو از زندگی خونه میرونی اون که گفت میخوام زندگی کنم باید قلقشو پیدا کنی یه مدت گیر ندی غذای مورد علاقشو درست کنی لباس خوب بپوشی از کار های پسرت با ذوق براش تعریف کنی عکس بگیری بغلش کنی موهاشو ناز کنی میشه برات عین بچه تیکه نندازی مثلا نمیگی مای بی بی بخر با ناز عشوه بگو مثلا نفسم میشه اگه اومدنی یه بسته مای بی بی بخری قربونت برم بخدا میشه خر منم زندگیم خوب نیست اخه مشکل ما خانوادشه ک پرش میکنه

بعد شوهرم گف اره من بلد نیستم محبت کنم من نمیتونم من همینیم ک هستم و این حرفا بعد مشاور بمن گف این کیس خطره چون داداشش خودشو کشته و احتمال داره اینم اینکارو کنه

سوال های مرتبط

مامان پرنیا مامان پرنیا ۶ ماهگی
ناراحت برگشتم گفتن شب باز بیا گفتم باش گفتن بمون اگ میخوای فردا مرخص بشه گفتم باش شب باز رفتم چندتا مک زد ول کرد گفتن ن نمیشه هنوز آزمایش هم عفونت داره باز تکرار کردیم اکی بشه اونم باز خود خوری کردم گریه شوهرم هر دوساعت شیر میبرد اینا گفتن آزمایش منفی فقط شیر خوردن موند شب نمون هم خودت هم بچه اذیت میشه شوهر ساعت دو من برداول آزمایش دادم فشارم بالا از بس غصه خوردم یکم بخیه عفونت کرده بود گفتن باید بستری شی گفتم نمیخوام خستم کردین رفتم خونه خوب خوابیدم تا صب صبحونه خوردم دوستم زنگ زد ک رضایت بده بچه بیار نترس یاد میگیره بهم انرژی داد قربونش برم مادرمم هی دعوا ک بچه علکی نذار بیاد هلاک شد گفتم باش رفتم شوهرم میترسید گف بذار باشه گفتم ن دگ بسه پنج روز بچم سوراخ سوراخ کردن رفتم دیدم از دستگاه در آوردن با تشکر گفتم حالش ک‌خوب گف آره گفتم پس دختر بدین می‌خوام ببرم گف سینت نگرف گفتم همه از شکم مادر در اومدن چیزی بلد نبودن گف برو پیش اون خانوم بش بگو گفتم بچم می‌خوام هلاکش کردین بدینش من نمیتونم بااین وضع بیام برم فقط بخاطر مک زدن نگهداشتی گف برو اتاق نیم ساعت دگ زنگ میزنم بیا با دکتر حرف بزن گفتم باش رفتم زنگ زدن رفتم بش گفتم همه چیش خوبه گف آره نمی‌خوای ی روز دگ بمونه گفتم اصلا گف باش سینت میگیره؟گفتم بزور شده یادش میدم بگیره بدش خندید گفت کمک داری گفتم خداروشکر دارم گف باش ترخیص کاراش کردن اینا خوشحال زنگ زدم همه چی آماده کنید دخترم میخواد بیاد خونه تا ۱اونجا کارا کرد شوهرم پرسنل اونجا کمک کرد شیرش دادم خداروشکر خوب بعدش اومدیم خونه با کمک شوهرم بزور شیر دادم بلد نبودم نمی‌دونستم زردی هم داش تا عصر شوهرم کف یکم بخواب شب باید بیدار باشی خوابیدم یهو دخترم بالا آورد پرید گلوش
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۳ ماهگی
پارت سوم...گف میری زایشگاه الان ی ماما عینکی هستش کشیک بش میگی ک من غروب سه تا لخته خون بزرگ دیدم حرکتم بچمم کلا کم شد یهویی وخودتو ناراحت میکنی قشنگ دقت کن صوتی ندی منم گفتم باشه چشم
اونم گف برو پس دست علی گفتم ینی چ دکتر الان برم ینی بستری شم گف اره پس کیع کلا شوکه دشم بدون امادگی یهویی استرسم شروع کرد دیگه رفتم خونه وسایلامو برداشتم ی دوش غسل یهویی هم گرفتم شوهرمم دمدر مث پیرمردها غور میزد ک دکتر گف برو زایشگاه مستقیم چرا اومدی خونه خلاصع با عجله استرس موهای خیس رفتم زایشگاه ساعت یازده ربع بود رفتم ماما چک کرد معاینه کرد زنگ زد ب دکتر
دکترم‌خودش کشیک بود گف سریع امادش کن برا اتاق عمل وا من بدتر شد استرسم گفتم ینی چ ماما یهویی ینی عملم میبریدم اتاق عمل فک کزدم حداقل بستریم میکنه صب مییرتم اتاق عمل نگو خلوت ک بود‌ماما هم دوست دکتزه بود برا همی دکتر همه چیو یهویی کرد رفتم داخل رگم گرف گف بشین شوهرت پرونده بیاره بفرستم بری اتاق دیدم دکتر رسید اصلا نیومد پیشم از دور دیدم ورفت گف من میرم اتاق عمل اماده میشم تابیا گف چشم دکتر سوند وصل میکنم میفرستم میاد اقا خلاصه میاد سوند وصل کنه گفتم درد داره نمیزارم گف کی گف درد داره بابا بیا اگ دست من درد داشت بزن ت گوشم ماما خیلی مهربون بود خلاصه سوند زد یکم سوزش داشتم خوب شدم زود گف درد داش گفتم‌یکم سوزش وگرنه دیگه دیدم دکتر زنگ زد ماما پ چیشد نفرستادی گف چشم چشم دکتر الان میفرستم دکتره هم عجله داش زود عملو کنه بره قیب شه تا کسی شکش نکرد😂
دیگه دیدم گف بیا بریم وا ن ب مامانم ن خاهرام هیچکدوم‌نمیدونستن هیچکس چون همه چی یهویی شد واقعا....
مامان •هلن|Helen• مامان •هلن|Helen• ۵ ماهگی
تجربه زایمان

🌸پارت «۲»🌸

با کلی زحمت نوبت دکتر گرفتم
رفتم بیمارستان نوبتم شد رفتم پیش دکتر وضعیتم و پرسید منم چون خیلی درد داشتم لکه بینی هم داشتم بهش گفتم که درد دارم و اینا اونم نگاه سنو هام و کمیسیون بریچ کرد و گف که خیلی درد داری منم گفتم اره
گف دیروز معاینه شدی گفتمش اره گف خب
گفتم یک سانت دهانه رحمم باز بود بعد نگاه تقویم کرد روزی که رفتم پیشش پنج شنبه بود گف که فعلا نوبت ندارم برات اگه بمونه یک شنبه ممکنه زایمان کنی اینجوری و برات بد میشه
بهش گفتم خب الان چکار کنم گف نمیدونم راهش اینه که بری بمونی تا یکشنبه و امیدت بخدا باشه زایمان نکنی یا بری راه بری اینا دردت زیاد شه ارژانسی عمل شی وای اینو گف خیلی حالم بد شد 🤦🏼‍♀️ فرستادنم دوباره تریاژ🫤( ازش متنفرم عع) دوباره معاینه کردن شانس بدمم همه دانشجو بودن😭 همون یک سانت بودم 🥲😂
بهم گف برو یکم پیاده روی ببینیم پیشرفت داره دهانه رحمت باز میشه خب تقریبا سه ساعت راه رفتم دوباره معاینه شدم ۲ و نیم شده بودم و اینقد فشار داد خر فهمید که بریچه ب بقیه میگف واقعا بریچه 😐😐 انگار مرض دارم هی میرم و میام بخاطرش😐🤦🏼‍♀️
بعد ان اس تی میگرفتن دردمو نشون نمیداد😣 ولی درد داشتم یعنی حس میمردم کمرم داره نصف میشه
این ماما هم فهمید که واقعا درد دارم زنگ زد به دکتری که آنکال بود وضعیتمو گف اونم گف آمادش کنین اتاق عمل « با کلی سختی قرار بود خلاص بشما ولی بازم استرس داشتم در حد مرگ دردم در حد مرگ که نه ولی داشتم 🙃🤣»
مامان مارشمالو مامان مارشمالو ۳ ماهگی
تجربه سزارین:
من چند وقت درد لگن داشتم و راه رفتن یکم سخت بود برام توی ۳۶هفتگی و‌۵روز نوبت دکتر داشتم رفتم دکتر دکترم گف حتما باید معاینه بشی گفتم من سزاربن اختیاری هستم گف باشه باید ببینم ک اگ بازی ک زودتر برات تاریخ بزنم منو معاینه کرد گف ۳سانتی و حتما برو ان اس تی (نوارقلب)بده ببینم انقباض هات فعاله یا نه جنین در چه وضعیته صب رفتم بیمارستان مهرگان ازم ان اس تی گرف و گف نه همه چی خوبه انقباض فعال هم نداری اما باید معاینه بشی و منی ک دیشب تازه معاینه شده بودم و لک بینی داشتم گفتم نه من نمیذارم دیشب اخه۳سانت بودم مگ الان فزقی ام کرده در صورتی ک من نه پیاده روی کرده بودم نه ورزش خلاصه کفتم دکترت دستور داده و باید ببینم چشتون روز بد نبینه ک منو معاینه میکزد من ازون طرف عربده میزدم ن اینجورا در حدی ک صدام گرف خیلیییییییییییی درد داشت گف دختر تو ۴سانت و نیم بازی چرا بدون دردی مگ میشه خلاصه گف باید بستری شی وگرنه خونه میزایی منم گفتم من فقط سزارین میخام چون اون معاینه ای ک من شدم انقذ درد داشت دیگ چ برسه ب سزارین تماس گرفتن با دکترم گفتن امادش کنین تا ببریمش اتاق عمل منم ترس و دلهره زیاد فقط برای دخترم ک نارس نباشه منو اماده کردن دکترم نیم ساعت بعد اومد رفتم اتاق عمل