۱۱ پاسخ

چ زایمان سخت و طولانی ای داشتی!
مبارک باشه گلم

مبارکه عزیزم😍ماشالله چه نازه

ای جونم خداحفظش کنه برات گلم
پاقدمش مبارک

مبارکه عزیزم😍😍

ای جان خداحفظش کنه قدمش پر خیرو برکت

اوخی انشاالله قدمش پر خیرو برکت

مبارکت باشه . واقعا سخته طبیعی مرگ جلو چشات میاد

خدا حفظش کنه عزیزم منم طبیعی زایمان کردم واقعاً سخته ولی بعدش دیگه درداش تموم میشه

ای خدااا
خدا حفظش کنه گلم
کدوم بیمارستان زایمان کردی؟؟

ای جانم خدا حفظش کنه مبارکههه

فدای همتون شم عزیزانم

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
مامان تیام مامان تیام ۴ ماهگی
منم اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم
روز یکشنبه ساعت 6عصر دردام شروع شد ولی خیلی خفیف در حد حس کردن بود زنگ دکترم زدم گفت درد زایمان هست وقتی زیاد تر شد بیا بیمارستان
ساعت حدود 3 بود رفتم بیمارستان ولی دردم همچنان خفیف بود بیمارستان گفت بستری نمیکنم دکترم از عمد کیسه آب ترکوند گفت این کیسه آبش ترکیده باید بستری بشه،دیگه منو با دوسانت بستری کردن تا ساعت 9ونیم دردام هنوزم میشد تحمل کرد از ساعت9و نیم صبح دردام بیشتر شد تا دوازده و بیست و پنج دقیقه که بچه دنیا اومد ،فوق العاده درد کشیدم خیلیییی زایمان سختی داشتم ماما همراه داشتم باهام ورزش میکردن ولی بخوام از تجربم بگم دیگه فکر بچه گذاشتم کنار بخاطر خاطره زایمان برام دو شبه شده کابوس ,شوهرم و مامانم تموم لحظه ها کنارم بودن با درد کشیدنای من گریه میکردن بچم هم وقتی دنیا اومد گفتن یکم سخت نفس می‌کشه یک شب بستری شد و امروز ظهر مرخصش کردم و صحیح و سالم الان کنارم خوابه سوالی داشتین بپرسین ازم
مامان رایان مامان رایان ۸ ماهگی
سلام خانما خوبید میخوام تجربه زایمان طبیعی مو بگم بهتون با تاخیر ببخشید🫣دوستداشتم بگم ک چی گذشت بهم...اینم بگم ک من نامه سزارین گرفتم از دکتر ربیعی برای ۱۴م اسفند ک برم بوعلی ولی بعدازظهر روز ۱۱م زیر دلم و کمرم ی نمه نمه درد میکرد منم فک میکردم ک دردای کاذب چون توی ۳۸هفته و سه روز بودم..بعد دیگ توجه نکردم بهش تا غروب ک رفتم حموم تا موهای بدنمو بزنم هرچی ک میگذشت دردام منظم تر میشد ولی نمیخواستم ک باور کنم درد زایمانه😉تا اینک همونجا توی حموم ی لکه ی قهوه ای دیدم ک مطمئن شدم دردای زایمانه و باید برم بیمارستان معاینه شم..دیگ تا رفتم بیمارستان ساعت هشت شب بود معاینه کردن و گفتن ک یک سانت باز شدی برو خونه اگ دردات شدید شد بیا...منم رفتم خونه و دردامو ک هرچی میگذشت بیشتر میشد تحمل کردم تا ساعت ۳نصف شب ک دیگ خیلی شدید شد و تحملش سخت...ساعت ۳ رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن سه چهار سانت باز شدی و باید بستری بشی...دیگ بستری شدم رفتم داخل ی اتاق ماما بهم گفت ورزشارو انجام بده دوش آب داغ بگیر تا زودتر زایمان کنی...
دیگ من همونجا ورزشارو انجام میدادم و دردامم بیشتر و بیشتر میشد ولی من صدام در نمیومد تا ساعت پنج ک ماما اومد و کیسه آبمو پاره کرد تا زودتر زایمان کنم وقتی کیسه آبمو پاره کرد دردام خیلی بیشتر شد دیگ نمیتونستم تحملش کنم فقط جیغ میزدم بخاطر همین ماما اومد و دهانه رحمم تحریک کرد تا بازتر بشه و من فقط داد میزدم جوری ک صدام کل بیمارستان رو برداشته بود..دیگ نزدیکای ساعت شیش صبح بود ک سه چهار تا زور اومد سراغم ک دست خودم نبود با درد شدید ک باعث شد رایان کوچولوی من ساعت ۶صبح روز شنبه ۱۲م ب دنیا بیاد ک شیرین ترین و عزیزترین لحظه ی عمرم بود...
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان زینب💜 مامان زینب💜 ۸ ماهگی
سلام سلام 💜
بالاخره منم ۱۵ اسفند زایمان کردم 🥰
دوشنبه ساعت ۱۱ از خواب پاشدم دیدم کمتر کف دست لباس زیرم خیس ولی شک داشتم کیسه آب باشه یا ادرار ☹️ لباسامو عوض کردم رفتم بهداشت بهشون گفتم اینجوریه گفت باید حتما بری زایشگاه معاینه بشی شاید کیسه آب سوراخ شده باشه و زایمانت بدون درد باشه خلاصه اومدم خونه بازم دیدم لباسم یه ذره خیس دیگه رفتم بیمارستان معاینه شدم و گفتن باید بستری بشم یکسانتم بیشتر نبودم ساعت سه بود آمپول فشار بهم زدن دیگ کم کم دردام شروع شد و از ساعت ۸ شب دیگه دردم شدید شد تا ساعت نه صبح روز سه شنبه ک دخترم دنیا اومد 🥰 تقریبا ۱۴ ساعت من درد کشیدم آخرشم یه نفر افتاد رو شکمم فشار میداد و خودمم ک در حد توانم زور زدم تا بچه اومد و گذاشتنش رو شکمم😍 فقط ان اس تی گرفتنش بد بود ک درد شدید داشتی ولی نباید تکون میخوردی تا نوار قلب رو درست بگیرن 😖 تقریبا ۸ تا بخیه خوردم اما هیچکدوم از دردام برش بخیه یادم نمیاد این همه درد کشیدم و دردام خیلی طولانی شد اما ارزششو داشت بازم بخوام بچه بیارم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم چون بعدش دیگ خیلی راحتم 😊
ان شاءالله که همه ی مادرا زایمان راحتی داشته باشن و بچه هاشون سالم و سلامت دنیا بیان و هرکی هم نداره خدا بهش یه بچه سالم و صالح بده 💜🦋