خب مامانا میخام در مورد زایمانم بگم بهتون 🥲
من گفتم ک شنبه رفتم گفتن وقت داری باز سه شنبه رفتم مامانای قزوینی رفتم بیمارستان کوثر چون دانشجو بودن گفتم باز وقت داری ک آخر گفتن وایسا متخصص بیاد موندم تا دکتر اومد دکترمم تو بیمارستان معصومه داداش علیها بود ک دید گفت بره بستری ک من ی سانت بودم رفتم بستری ساعت 12ضربان قلب اینا چک شد
من درد داشتم در حد پریودی ساعت 3ظهر قرص زیر زبونی گذاشتن برام نصفش رو ک اصن فرقی نکردم هی معاینه میکردن همون 1بود ک بعد شد2
قرص زیر زبونی هم هر 4ساعت یا 6ساعت تمدید میکنن ک برامن ساعت 7ونیم اومدن کیسه ابمو پاره کردن دیگه بهم قرص ندادن
بعد پاره شدن کیسه آب دیگه دردای خودم شروع شد حتی سرم هم آماده کردن بزنن برام ولی چون دردای خودم خوب بود دیگه نزدن
من اخراش خییبی زود پیش رفت فک نمی‌کردم اینجوری بشه نسبت ب زایمان اولم زودتر شد ولی دردناک تر
تا ساعت 3شب زایمان کردم
بخیه هم بخام بگم دوتا خوردم
درسته بیمارستان کوثر دانشجو هستن ولی واقعا رسیدگی عالی
همش بالاسرم بودن دردام بیشتر شد از کنارم تکون نمیخوردن هی معاینه میکردن هی ضربان قلب چک میشد
من چون استرس داشتم نمی‌تونستم چیزی بخورم بچه خیلی ضربان قلبش نامتعادل بود 5تا سرم قندی بهم تزریق کردن

۱۳ پاسخ

وای من فقط سزارین 😵‍💫

ایشالله هرکس هرجور میخواد زایمان کنه ب خوبی براش پیش بره

ب نظر من چ طبیعی چ سزارین هر کدوم بستگی ب دکتر و بدن هر فرد داره یکی براش خوب میشع یکی واقعا دردناک

خداروشکر ن گردن درد گرفتم ن کمردرد تا الان و ن سردرد روز عمل

منم خیلی از طبیعی میترسیدم و واقعا تصورشم نمیکردم بتونم طبیعی بچه دنیا بیارم و از اولش سزارینو انتخاب کردم و بنظرم بهترین کارو برا خودم کردم چون عالی بود برا من دردای اصلی سه چهارروز اول بود بعد ده روز که بخیمو کشیدمم ک عالی بود الانم خیلی خوبم دیگع دردی ندارم

قدم نو رسیدت مبارک عزیزم

مبارک باشه

خوبه باز امپول بت نزدن

بالاخره زایمان کردی😂😂

من بچه اولمه زایمان طبعی چجوری دردش چقده باورم نمیشع من اون درد میکشم

چند هفته بودی؟

کیسه آب چجوری پاره کردن😥 خداروشکر من طبیعی نبود خیلی میترسم‌از طبیعی

بخاطر این میگم ک‌توروخدا استرس نداشته باشید خیلی بده استرس داشتن باعث میشه دهانه رحم دیرتر باز بشه
باز سوالی چیزی داشتید بپرسید جواب بدم

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان ۸ ماهگی
سلام خانما خوبید میخوام تجربه زایمان طبیعی مو بگم بهتون با تاخیر ببخشید🫣دوستداشتم بگم ک چی گذشت بهم...اینم بگم ک من نامه سزارین گرفتم از دکتر ربیعی برای ۱۴م اسفند ک برم بوعلی ولی بعدازظهر روز ۱۱م زیر دلم و کمرم ی نمه نمه درد میکرد منم فک میکردم ک دردای کاذب چون توی ۳۸هفته و سه روز بودم..بعد دیگ توجه نکردم بهش تا غروب ک رفتم حموم تا موهای بدنمو بزنم هرچی ک میگذشت دردام منظم تر میشد ولی نمیخواستم ک باور کنم درد زایمانه😉تا اینک همونجا توی حموم ی لکه ی قهوه ای دیدم ک مطمئن شدم دردای زایمانه و باید برم بیمارستان معاینه شم..دیگ تا رفتم بیمارستان ساعت هشت شب بود معاینه کردن و گفتن ک یک سانت باز شدی برو خونه اگ دردات شدید شد بیا...منم رفتم خونه و دردامو ک هرچی میگذشت بیشتر میشد تحمل کردم تا ساعت ۳نصف شب ک دیگ خیلی شدید شد و تحملش سخت...ساعت ۳ رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن سه چهار سانت باز شدی و باید بستری بشی...دیگ بستری شدم رفتم داخل ی اتاق ماما بهم گفت ورزشارو انجام بده دوش آب داغ بگیر تا زودتر زایمان کنی...
دیگ من همونجا ورزشارو انجام میدادم و دردامم بیشتر و بیشتر میشد ولی من صدام در نمیومد تا ساعت پنج ک ماما اومد و کیسه آبمو پاره کرد تا زودتر زایمان کنم وقتی کیسه آبمو پاره کرد دردام خیلی بیشتر شد دیگ نمیتونستم تحملش کنم فقط جیغ میزدم بخاطر همین ماما اومد و دهانه رحمم تحریک کرد تا بازتر بشه و من فقط داد میزدم جوری ک صدام کل بیمارستان رو برداشته بود..دیگ نزدیکای ساعت شیش صبح بود ک سه چهار تا زور اومد سراغم ک دست خودم نبود با درد شدید ک باعث شد رایان کوچولوی من ساعت ۶صبح روز شنبه ۱۲م ب دنیا بیاد ک شیرین ترین و عزیزترین لحظه ی عمرم بود...
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
مامان لیانا مامان لیانا ۷ ماهگی
۱۰ ب خاطر حال بدی ک داشتم اسهال و استفراغ داشتم بچه تکون نمی‌خورد رفتم بیمارستان گفتن قلبش خیلی ضعیفه معاینه کردن گفتن برو خونه فردا بیا
فرداش از صبح دل درد گرفتم هعی می‌گرفت ول می‌کرد تا افطار،ک دیگه رفتم بیمارستان ولی بستری نمیکردن نوار قلب از بچه گرفتن گفتن خیلی تکون میخوره نوشابه بخور راه برو و بیا تا دوباره نوار قلب بگیریم و ۱ سانت باز شدی
رفتم پله و راه رفتم و دوباره رفتم معاینه ک کرد گفت کیسه آبت پاره شده الان باید بستری شی ۲ سانت ولی باز شدی. ساعت ۱۰ شب بستری کردن تا ساعت ۱۱ گفت تازه ۳سانت باز شدی و امپول فشار زدن ک دردام تا ۱۲ خیلی بیشتر شد
۱۲ و ربع ک شد ۵ سانت باز بودم ولی بچه داشت بدنیا میومد و گفتن فولی من اصلا جیغ نمیزدم و سعی کردم بیشتر زور بزنم تموم توانم گذاشتم واس زور زدن
ک ۱۲ونیم بچه داشن فشار میورد دکتر گفت دیگ زور نزن ولی نتونستم و بچه بدنیا اومد ولی چون زور اضافه زدم و دهانه رحم ۵ سانت فقط باز بود پاره شد و بخیه زدن
مامانی گلی ک میخاید زایمان کنید سعی کنید جیغ نزنید ک دیگ‌توانی واسه زور زدن نداشته باشید
مامان سید کارن مامان سید کارن ۱ سالگی
خب مامانا اومدم با شرح حال زایمانم . واقعا برام به سختی گذشت ولی با اومدن پسرم همچی برام قابل تحمل شد من از روز چهارشنبه ۱۶ آذر دردام شروع شده بود درداای پریودی بود بیشتر رفتم سونو و گفت ۳ کیلو و دویست هست بچت و رسیده . فردای اونروز دردام بیشتر شد طوری ک شبش دوبار رفتم بیمارستان معاینه کرد و گفت یک سانت و نیم باز شده دهانه رحمت برو خونه هنوز وقت داری من دیگ اومدم خونه و ورزش و کلی کارای دیگ کردم اینقدر پیاده روی رفتم کل پاهام درد میکرد گریه میکردم فقط هم درد شکم و درد پا تا بتونم زایمان طبیعی کنم .جمعه اینجوری گذشت و شنبه ظهر رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفتم دردام زیاده گفت یک سانت اضافه تر باز شدی و نامه بستری داد ک برم بیمارستان که بیاد زایمانم کنه . من رفتم و فقط هزینه زایمان طبیعی شد نزدیک ۱۲ میلیون ک دادم . از ساعت یک بعدازظهر بستری شدم تا ساعت ۱۰ شب امپول فشار داخل سرمم تزریق کردن و دهانه رحمم به ۴ رسیده بود دکترم گفت باید قطع کنیم سرمو و مجبور شدم شبو بخوابم نگم ک چقدر درد داشتم از ۶ صبح دوباره امپول شروع شد هی یکسره معاینه میکردن بالای ۲۰ بار معاینه میشدم از ساعت هشت اومدن با سوزن کیسه اب رو پاره کردن دردای اصلیم شروع شد

بقیه اش تاپیک بعدی مینویسم زیاد شد
آواتار مامان یگانه مامان یگانه یگانه ۳ سالگی
وای یاد خودم افتادم آخرهم انقدر جیغ وداد کردم دکتر ... ادامه پاسخ
مامان مهیار و ماهور مامان مهیار و ماهور ۱ ماهگی
صبحونه خوردم خونه رو مرتب کردم وسایلمو آماده کردم ب مامانم و همسرم زنگ زدم اومدن دوش گرفتم ب مامای همراه زنگ زدم گفت بیا بستری شو درد هم داشتم ولی درد آنچنانی نبود. ساعت دوازده رفتم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۲ فینگری برو بستری شو. تا بستری بشم یساعتی طول کشید از استرس داشتم میمردم بیمارستان هم خلوت خلوت بود اصلا زایمانی جز من نبود. دکتر برام یه قرص زیر زبانی داد همون اول کار یدونه سرم زدن تا ساعت ۳ شدم سه سانت مامای همراهم رسید کیسه ابمو ک زدن دردام شروع شد هی نوار قلب میگرفتن ازم منم ب خودم میپیچیدم ساعت ۵ نوار قلب و ازم جدا کردن من شروع کردم ب ورزش کردن و نشستن رو توپ. خیلی خیلی موثر بود مامای همراهم خیلی بهم رسیدگی میکرد موقعی ک درد نداشتم خرما و کمپوت آناناس و آب میداد تا فشارم نیوفته دیگ ساعت ۶ بود دکتر گفت بذار معاینت کنم دید شدم ۷ سانت خیلی پیشرفت کرده بودم (من از ۳۶ هفتگی پیاده روی رو شروع کرده بودم هر روز تو خونه هم آروم قر ریز میدادم هفته آخر بیشتر بود )
مامان پاشا💙 مامان پاشا💙 ۲ ماهگی
پارت ۲ زایمان
و بستری کردن و گوشی همه چیز ازم گرفتند لباس دادن پوشیدم رفتم زایشگاه من و تو یه اتاق تنها بستری کردند
و شب تا صبح بدون گوشی داشتم دیونه میشدم کسی نبود انگار کمپ اعتیاد بود برام بدون گوشی 😂🤦
از ۹شب. که بستری بالا شدم بعد نوار قلب وصل میکردن همش ورزش میگفتن بلند شو بکن هیچ تغییر نکردم یه میگفتن دو یا میگفتن سه سانتی
بعد یه قرص زیر زبونی دادن بهم یه کوچلو درد داشتم ولی خیلی کم بود با قرص زیر زبونی دیدن بازم تغییر نکردن با قرص زیر زبونی
بعد ساعت چهار بود ک اومدن سرم بهم وصل کردند ولی خیلی کم میومد بهم
ولی خب هر قطری ک می‌رفت بهم یکم درد داشتم ولی کم بود و باز اومدن ماینه کردند و گفتن همون سه سانتی واییی من اصلا گفتم ۲۴ساعت دیگ میخوان نگه دارند پیش خودم بعد دیدم صبح ساعت ۷و۸بود تقریبا که اومدن کیسه آب من ترکوندن و همچنان رو سه سانت بود و هیچ فرقی نکرده بودم با سرم دیگ بعد ک کیسه ترکوند و یه آب زیاد ازم خارج شد و گرم بود
و بعدش درد ها شروع شد و خون آب همه چیز بعدش باز حس میکردم که ازم خارج میشد و باز اومدن ماینه یه یه ساعتی بازم همون سه سانت بودم
مامان دلوین مامان دلوین ۷ ماهگی
سلام مامانا میخام تجربمو از زایمان براتون بگم
دقیقا نهم فروردین یکم خون آبه داشتم رفتم بیمارستان تایید کردند ولی کیسه آبم سالم بود و بردنم برای بستری ساعت ۲ ظهر بستری شدم و هیچ دردی نداشتم ساعت شیش عصر بود ک بهم سرم فشار رو زدن و دردای کوچیکی بهم میومد ساعتایه یک شب بود ک اومدن برام بازش کردن و گفتن بخواب خیلی خسته ای از فردا شروع میکنیم و اینکارو‌کردند و ساعت پنج صبح ضربان قلب بچم اومد رو ۶۰ و شکمم کامل سفت شده بود و گفتن جنین مدفوع کرده من دقیقا ۳۷هفته و شیش روزم بودم و برام کیسه ایمو پاره کردن و درام از فردا صبحش که میشد دهم روز جمعه شروع شد و تا شیش صبح یازدهم شنبه ادامه داشت چون لگنم کوچیک‌ بود بچه ب دنیا نمیومد و بلاخره بعد. از سه روز و دو شب گفتن دهانه رحم ۸ سانت و بردنم تو اتاق زایمان از ساعت شیش صبح تا ساعت نه و نیم طول کشید بچه ب دنیا بیاد همش به شکمم ضربه وارد میکردن و این شد که خون‌ریزی شدید کردم بعدی ک بچه ب دنیا بیاد و خون بود ک مثل
مامان نهال🌱 مامان نهال🌱 ۴ ماهگی
سلام مامانا
اومدم تجربه زایمانمو بگم
من ۴۰هفته و دو روز شدم ولی درد نداشتم
ساعت ۹
جهت چکاپ و nstرفتم بیمارستان خودم تامین اجتماعی
اونجا ازم nstگرفتن نرمال بود ضربان قلب بچه رو چک کردن و معاینم کردن ک یه فینگر بودم
فقط ضربان قلب خودم خیلی بالا بود ۱۵۰تا اصلا استرسم نداشتم
به دکترم زنگ زدن گفتن چون تو بیمارستان ما پزشک قلب نیست پس اینجا نمیشه بستری بشی باید بری بیمارستان مجهزتر😥
خیلی نگران شدم ولی بازم گفتم توکل بخدا
رفتم بیمارستان ولیعصر ک هم پزشک قلب داشت هم بخش nicuنوزادان
اونجا ماجرارو گفتم بهم لباس دادن ک عوض کنم ساعت ۱۱بود ک اومدن منو مجدد هم معاینه کردن هم معاینه تحریکی ک خیلی دردش بیشتر بود حس کردم کل رحمم زیر دستش داره تو شکمم میچرخونه اونجا ضربان قلب بچه بالا رفت ۲۰۰تا
سریع منو بردن داخل زایشگاه رو یه تخت دراز کشیدم ساعتای ۱۲بود
نوارقلب جنین میگرفتن منم انقباضام شروع شده بود
ولی هر ۵دقیقه بود تحمل نداشتم فقط خداروصدا میزدم و اشک می ریختم
تا ساعت ۱.۳۰شد شیفت عوض شد یه ماما اومد بالا سرم خیلی مهربون بود زنگ زد به دکتر ک هنوز ضربان قلب بچه بالاست گفتن کیسه آبشو پاره کنین اومد انجام داد وااای با سوندم باز دهانه رحممو بیشتر کرد
دیگه دردام خیییییلی زیاد شده بود ۱دقیقه ای میگرفت با درد خیلی زیاد ولی چون تحملم بالا بود چیزی نمیگفتم ماما کلا اومده بود بالا سرم نشسته بود...
مامان پسرک مامان پسرک ۱ سالگی
داستان زایمان من
هفته های هی میرسید به اخر و من هنوز دردم نگرفته بود رفتم ویزیت پیش دکترم گفت ۵ شنبه ۴۰ هفته ات تموم میشه اصلا صبر نکن برو بیمارستان منم صبح ۵شنبه رفتم بیمارستان و معاینه شدم گفت ک یه سانت رحمت باز شده نوارقلب گرفت و گفت ک انقباض هم داری هی شکمم سفت میشد دکتر اومد گفت بستری میشی به شوهرم گفتن بره بسته زایمان بگیره برام منم رفتم بیرون منتظر شوهرم موندم بسته رو اورد و ازش خدافظی کردم و رفتم تو ساعت ۱۲ونیم ظهر بستری شدم اومدن سرم فشار و وصل کردن بهم هی ساعت ها میگذشت و من دردی نداشتم شوهرم هم پشت اون در هی نگران من تا اینکه خیلی کم درد میگرفت و ول میکرد ساعت شد ۷ونیم عصر دکتر اومد معاینه کرد دوسانت باز شده بود رحمم کیسه ابمو زد از همونجا بود ک درد ها شروع شدن تا کمی قابل تحمل بودن ولی دیگه دوساعت اخر اصلا نمیتونستم تحمل کنم وقتایی ک میگفتن زور بزن تموم زورمو میزدم ولی میگفتن تو اصلا زور نمیزنی نمیخاستن بخیه بخورم ولی نشد نتونستم دکتر اومد بالا سرم و برش زد تا بچه بیاد انقد شکممو فشار دادن ک بعدش کبود شده بود کم کم دیگه دردام داشتن کم میشدن دکتر ها نگران شدن گفتن درداش داره کم میشع این اصلا زور نمیزنه در حالی ک تموم زورمو میزدم خیلی میترسیدم هم درد طبیعی بکشم هم سزارین تا اخر دیدم بچه رو گذاشتن رو سینه ام همه درد ها تموم شد تا بچه رو دیدم اینم از داستان زایمان من
آواتار مامان دو دخترم مامان دو دخترم دو دخترم ۱ سالگی
چه زایمان سختی داشتی واسه من سر دخترم اینطوری بود ... ادامه پاسخ