۳۳ پاسخ

ای جان چشم بد ازش دور باشه انشالله

ای جان .زیر سایه امیرالمؤمنین بزرگ بشه عشقم براش سوره ناس رو بخون ماشاالله خیلی نازه

آخی نازی عزیزم ماشالله

ای خداکی دخترمنم بیاد عکس بذارم

منم ۴ صبح ۲۲ بهمن با انقباض رفتم بیمارستان
۱۲ /۱۳ساعت درد طبیعی کشیدم ولی از ۳ سانت بیشتر نشد
سرش بد چرخید
تهش ساعت ۸ شب سزارین شدم 🥲

ای جونممم نازنازی❤️❤️
خدا حفظش کنه برات😘 مامان قهرمان بهت افتخار میکنم که نی نی رو با تموم سختیاش طبیعی بدنیا آوردی💪🏻💪🏻
بخیه ها هم مراقبت کن که زودی خوب بشن اصلا نگرانشون نباش🥰

اوخش سفید برفی ماشالا ازچشم بدبه دور چن کیلوبود

مبارکتون باشه
برای منم دعا کنین لطفا

چقدر سختی کشیدی فاطمه. همینه که میگن بهشت زیر پای مامان‌هاست.
انشاالله که قدمش براتون مبارک باشه و موفقیتش رو همیشه در زندگی ببینی ❤️💞🌸

ماشاالله به این گل پسر😍😍🧿

چشم بد ازش به دور باشه... میشه بگی شما چیا خوردی سر این فرشته کوچولو که انقد زیبا شده ماشاالله؟؟؟

ای جان ماشالله خداحفظش کنه عزیزم 😍💕💋

ماشالا خدا حفظش کنه❤️🧿

عزیزم ماشا الله ،خداحفظش کنه ،دلم میخواد بخورمش،تروخدا برامنم دعا کن

مبارکت باشه عزیزم وزنش موقعه تولد میشه بهم بگی چند کیلو بوده ماشالاع ؟ آبجی لطفاً برای منم دعا کن فداسم الهی

ماشاالله خدا حفظش کنه 💖

ماشالله قدم نورسیده مبارک چن کیلو بود تولدش

من تو ۳۳هفتم چند هفته است بچه ام خیلی تکون میخوره مثلا ساعتی ۵۰بار سونو هم رفتم میگند طبیعی من استرس دارم میگم نکنه چیزیشه مشکلی داره چیکارکنم بنظرتون؟

ای جااااانم 😍😍😍 با ذوق چندبار خوندم بسلامتی ان شالله 🤲🏻😍
قدمش پربرکته

صورت بچه جیشده😘

ماشالله چقدر خوشکله😋😍

مبارکع عزیزم


وای وای درد طبیعی یادم معاینه ها میفتم میخوام گریه کنم 😂😂

ماشالله
وان یکاد....💝

خودااا اینکه عروسکه از چشم بد دور هزار ماشاالله 😘

ای جان مبارک باشه، رو لپش چیه عزیزم

به سلامتی مبارک باشه
خودتون نخواستین سزارین بشین؟

ماشالله عزیزم
صورتش چرا زخم شده

مبارک باشه،بسلامتی گلم

بسلامتی عزیز برای منم دعا کن زایمان کنم

🥺😍😍ایجونممم ماشالله قدمش خیر باشع

بسلامتی مبارکه گلم

ای خدااا ...بسلامتی قدمش پرخیرو برکت

ماشالله ماشالله چشم بد دور باشه🧿🧿🧿

سوال های مرتبط

مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۵ ماهگی
سلام مامانا من دیروز درد داشتم زیر شکمم و کمرم یکم درد میکرد ساعت شیش صبح رفتم خونه مادرم تا ساعت ۱۰ درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان اونجا معاینه شدم گفت سه سانت دهانه رحمت باز شده بستری شدم اینقدر درد کشیدم بعدش یه سیخ پلاستیکی زد کیسه آبم پاره شد بعد گفت هر موقع دردت زیاد شد بشین زور بزن تا سر بچه بیاد پایین منم همین کار رو میکردم اما فایده نداشت دو ساعت زور زدم تا بلاخره منو بردن اتاق زایمان اونجا برام برش دادن یه نفر محکم با دستاش رو شکمم رو با تمام زور فشار میداد تا سر بچه اومد بیرون بچه شروع کرد به گریه کردن بعد بچه رو بردن که تمیز کنن بعد از اون شکمم رو فشار میدادن تا جفت بیاد بیرون نزدیک به ۱۰ بار فقط شکمم رو فشار دادن چون جفتم تیکه تیکه شده بود هعی دست مینداختم در بیارن یه تیکه آخر جاموند گفتن همراه خونت میاد بیرون بعدش ۱ساعت فقط خانومه داشت بخیه ام میکرد تا ساعت ۶ رفتم بیرون بعد بخیه هم اومدن دیدن که جایی که بخیه زدن ورم کرده یه دارویی زدن بهم که جای بخیه هام می‌سوخت ولی بلاخره به هر سختی بود زایمان کردم اینم از جوجه من 🥺💖
مامان مهدیار مامان مهدیار ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم
مامان حسنا مامان حسنا ۶ ماهگی
😍تجربه زایمان من 😍
سلام مامانا من دیروز ۱۳اردیبهشت سال ۱۴۰۳ساعت ۲:۲۰دقیقه دختر کوچولوم بدنیا اومد
قبل از هر چیزی بگم که فقط خودتون میتونید به خودتون کمک کنید با ورزش و پیاده روی که خیلی مهمه
من ساعت پنچ صبح وقتی بستری شدم دهانه رحمم دو سانت بود بدون هیچ دردی رفتم بعد از اینکه قرص فشار بهم دادن کیسه آبم پاره شد ساعت هشت کم کم دردام در حد پریودی شروع شد که قابل تحمل بود بعد از دو ساعت ماما معاینه کرد گفت داری میشی سه سانت بازم دیگ ساعت ده به بعد دردام زیاد شد که بلاخره با تکنیک تنفس ماساژ روغن که همراهم باهام بود تا ساعت یک تحمل کردم بعد ماما اومد گفت هنوز چهار سانت نشدی دیگ داشتم نا امید میشدم اخه خیلی درد داشتم بلند شدم با هر توانی که داشتم ورزش ،ماساژ،کیسه اب گرم خودمو اروم میکردم اما نمیشد که آخرش گفتم فقط بیاید بی حسی که از کمر کنید که اپیدوراله ماما اومد گفت یه نیم ساعت تحمل کن میایم که نیم ساعتتش شد یک و نیم ساعت دیگ از تحملم خارج شد وقتی اومد معاینه کرد گفت تو که داری زایمان میکنی دیگ نیاز نداری و دکترمو خبر کردن تا دکتر اومد دیگ با دو تا زور زدن بچم بدنیا اومد خودمم باورم نمیشد که یهو از چهار سانت رسیدم به ده سانت فقط یاری امام علی و حضرت زهرا و اهل بیتش بود که من تونستم راحت زایمان کنم ❤️😍
مامان 🩷mehrsa🩷 مامان 🩷mehrsa🩷 ۱ ماهگی
پارت سه
باز دردا بیشتر شد رفتم هفت سانت باز تو هفت سانت موندم ک امپول فشار زدن امپول فشار و که زدن شدم نه سانت زور های عجیبی بهم میومد ماما مگف زور بزن سر بچه دیده شه میریم رو تخت زایمان دوتا زود خوب زدم رفتیم رو تخت زایمان ماما گف سر بچه دارع میاد زور نزن پارگی ایجاد نشه تند تند نفس کشیدم کنترل کردم تا سر بچه رو گرفت سه تا زور خوب دادم بچم ساعت ۶.۱۰ دقیقه عصر بدنیا اومد دوتا از بیرون بخیه خوردم چهارتا داخل بدون برش ساعت هشت رفتم بخش دیدم بچم سینش خس خس میکنه تند تند نفس میکشه گفتن ن چیزی نیس اون شب بچم خوب بود شیرم قشنگ خورد صب روز بعد واکسناش زدن میخاستن مرخص کنن گفتن بچه چهار ساعتی باید ان ای سیو بستری بشه برا خس خس سینش گفتیم باش رفتیم و چهار ساعت تموم شد گفتن بچه باید کلا بستری شه اول فکردن از ریه اشه ولی بعد فهمیدن قلبش سوراخه پنج روز بیمارستان نیشابور بودم بعد اعزام مشهد شدیم اومدیم فهمیدیم وضعیت قلبش خیلی وخیمه و فقط سوراخ نیس چیزای دیهگه ایم هس و باید عمل قلب باز بشه و اینجوری بود ک الان بیست و دو روزه من هنو بیمارستانم و خونه نرفتیم و بچم بستریه تا وقتی ببرن عمل قلب باز بشه
خلاصه که برا بچم دعا کنید مامانا 🙂🌹🙏🏻
مامان تیام مامان تیام روزهای ابتدایی تولد
مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 ۴ ماهگی
ادامه تجربه زایمان:
بعد دیگ بهشون گفتم و امپول فشار رو باز زدن بهم دردای خودمم میگرف ولی زمانشون زیاد بود فاصلش
بعد باز دردام شروع شد خیلی تحمل کردم تا ۸ سانت زیاد جیغ نزدم فقط نفس عمیق میکشیدم با گازی ک موقع زایمان میزدم تو دهنم هرچند فایده ای نداشت اون گاز بی درد
بعد هشت سانت همش حس مدفوع داشتم دکتر هم موقع دردا معاینه میکرد ک وحشتناک درد داشت مث مرگگگ
مرگو جلو چشام میدیدم ک گف ب ماما برو سوند بیار ادرارشو بکشیم ک با کلی التماس نذاشتم سوند بزارن و تو همون گیر و ویری ک موقع زایمان بود رفتم دستشوی بعدش با درد زیاد باز منو خوابوندن رو تخت و معاینه کردن ک دیگ داشتم‌میمیردم ک نزدیکای ساعت ۱۱ و نیم گف دیگ ده سانتی و بریم رو تخت زایمان
رو تخت زایمان موقع اومدن بچه بدترین دردو اونجا کشیدم ینی بگم تا ۸ سانت درد اونطوری نداشتم
بعد چنتا زور و جیغ و داد هم بچه منم بدنیا اومد با وزن ۳ ۵۰۰
و گذاشتنش رو شکمم
بعدشم ک شکممو خالی کردن و ماساژ دادن
ک بازم درد داشت ولی ن ب اندازه لحظه ای ک بچه میخاس بیاد
و بعدم بخیه زدن ک اصلن درد انچنانی نداشت و تموم شد