۷ پاسخ

خدا بهت صدبرابر قدرت و سلامتی بده که بتونی از دختر کوچولوت مراقبت کنی
خدا همه پدر و مادر ها و بچه ها رو در کنار هم شاد و سالم و شاد حفظ کنه الهی

چرا تصادفی باشه
ای قربونش برم ک خواسته حال مامانشو خوب کنه جانم🥹🥹🥰

وای خیلی قشنگ توصیف کردین
احتمالا نویسندگی نمیکنید
الهی خدا همیشه بهتون و به تمامی مادرها و پدرها سلامتی و انرژی ای صدبرابر بده تا بتونیم پابه پای بچه ها قدم برداریم

وای چه قشنگ😍😍😍

اوخ خدای من 😍😍😍خدا بهت قوت بده مامان خوش انرژی

چشمای منم قلبی شد 😍 و یهو گفتم ای دل غافل، این طفل معصوم ها چه گناهی کردن که گاهی از خستگی زیادی و میگرن و فلان گاهی دعواشون میکنیم 😭 هرچند که من بعد از اینکه ناخودآگاه دعواش میکنم گاهی بلافاصله ازش معذرت خواهی میکنم و خودم گریه ام میگیره

چرا من باید با این متن گریه کنم 😭

سوال های مرتبط

مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۱۵ ماهگی
سلام . خدا رو شکر بچه ام دندون در آورد . به وقت هفت ماه و دوازده روزگی . یعنی سه روز پیش . خیلی خوشحالم و حس خوبی دارم .‌ باید همین روزا به امید خدا آش دندونی درست کنم . تو شهر ما بهش میگن دنان روکانه . امروز واسش پوره گلابی درست کردم .‌ برای اولین بار . جالب بود بعد از میکس تغییر رنگ داد . سوالم اینکه اگه بخوام نصف گلابی رو نگه دارم ، چه طور باید نگه داری کنم که خراب نشه ؟ منظورم قبل از پوره کردن هست . و اینکه بعد از پوره کردن اگه ازش بمونه دیگه نمیشه نگه داری کرد ، درسته ؟ یک مورد دیگه اینکه امروز با نی نی جونم برای اولین بار رفتیم پارک . خیلی حس خوبی بود که برای بار اول داشت درخت و سبزی پارک رو میدید عزیز دلم واسش جالب بود ، اما کالسکه نبرده بودم از کت و کول افتادم دیگه تجربه ام شد حتما ببرم دفعه بعد ان شاالله . ولی خب میترسم تنهایی بریم بیرون ، دوست دارم یکی دیگه هم باهامون بیاد که حس امنیت بیش تری کنم . دیگه توکل به خدا ان شاالله خودش مراقب همه بچه ها و مامانا باشه ، مراقب ما هم باشه 📿🤲 راستی اینم یادم اومد بگم قبلاً بعضی مامانا خیلی منو از دندون در آوردن ترسونده بودن که آی حتی از دوران کولیک بدتره ! در حالی که خدا رو شکر اصلا این جور نبود ، ماشاالله خیلی خوب تونست تحمل کنه ، چند روزی بی قرار شده بود ، گریه میکرد گاهی ، اما طوری نبود که اون مامانا منو ترسونده بودن قبلاً . مدارکشم موجود در بین تاپیک های قبلی من بعضی مامانا کامنت های ترسناک نوشتن راجع به دندون در آوردن 😀
مامان امیر عباس 😍 مامان امیر عباس 😍 ۱۰ ماهگی
خوب بالاخره بعد از یک هفته می‌خوام تجربه مسافرتمو براتون بذارم شاید به کارتون بیاد 🌸🌸🌸

اول اینکه با ماشین خودمون رفته بودیم و از وقتی که سوار ماشین شدیم تا پیاده شدیم پسرم خواب بود و فقط برای شیر خوردن و عوض کردنش بیدار می‌شد که اونم به زور بود، دوم اینکه رفتین مشهد حتما حتما هتل تمیز برید که از تمیزی و خدماتش مطمئن باشید من ایندفعه از هتل راضی نبودم، سوم اینکه اگه دو تا مقصد دارید لباس اندازه بردارید من زیاد برده بودم بار اضافه بود، حتما حتما داروهای سرماخوردگی خودش رو اگه مونده دارید بردارید من قطره بینی استامینوفن و دارو سرماخوردگیش رو برده بودم
اگه خودتون و همسرتون نمی‌تونین از پس بچه بربیاید و کمکی دارید تنها نرید یعنی من تنها بودم خیلی سخت بود، البته شوهرمم همکاری نمی‌کرد باهام فقط تنها کاری که میکرد کالسکه رو میبرد و گاهی اوقات بغلش میکرد در کل بگم غیر از غرغر که گاهی اوقات شوهرم میکرد خیری نداشت برام😁
برای خواب هم درسته هتل ها تمیز میکنن اما وسایل خواب بچتون رو بردارید تا اگه پس داد بتونین عوض کنین، من پسرم یه شب پس داد و مجبور شدم عوض کنم
بعد اینکه حتما فلاکس آبجوش و دوتا شیشه براش بردارید که راحت باشید
من شمال هم رفتم که اونجا چون مکان داشتیم راحت تر از مشهد بود برام و بیشتر مواقع پیش فامیل های شوهرم بود و زیاد اذیت نشدم💖
اگه بچتون غذاخور شده تو هتل باشید بیسکوییت مادر و سرلاک بگیرید بهش بدید، من از هتل راضی نبودم هیچی به پسرم ندادم به غیر از شیر
میوه هم حتما ببرید خوبه من به پسرم دادم
تب‌سنج،پودربچه،پمادسوختگی،کرم مرطوب کننده و ضدآفتاب هم برده بودم براش حوله هم بردم این تجربه من بود ما واسه جابه‌جایی وسایل سخت بود
مامان آیهان و ویهان مامان آیهان و ویهان ۸ ماهگی
پارت اخر

من با دکتر صحبت کردن حتی توان راه رفتن و حرف زدن هم نداشتم مثه ادمی بودم که در عرض سک هفته کل زندگیش زیر و زو شده دکتر برام توضیح داد که قل کوچیک ترم نتونسته ریه اش دستگاه و تحمل کنه و ریه اش خونریزی کرده و در اثر خونریزی ریه از بین رفته و من حتی نتونستم صورت ماه پسر کوچولوم و ببینم و سپردمش دست خدا و برای همیشه داغ ویهان کوچولوم رو دلمه ….
از وقتی تو شکمم بودن اسمشون و گذاشته بودم و صداشون میکردم
منو بردن nicu برای اولین بار میخواستم پاره تنم و ببینم وقتی دیدمش بند بند وجودم میخواست بغلش کنم انقدر کوچولو بود که باورم نمیشد همش خودمو مقصر میدونستم که نتونستم نی نی هام و تو دلم نگه دارم و آیهان من پسر کوچولوم که با وزن ۱۵۰۰ بدنیا اومده بود ۲۳ روز تو nicu بستری بود و واسه زندگی جنگید تا بشه همه ارزو و امید مامان و باباش اگر بخوام بگم که چقدرهرروز که پسرم بیمارستان بود چالش داشتم یا بگم چقدر ۲۳ روز با شکم که هفت لایه بریده شد حتی یه روز هم نخوابیدم همش بیمارستان بودم کنار پسر کوچولوم چقدر سخت بود اصلا تو کلام نمیگنجه فقط از خدا میخوام هیچ پدر و مادری و بچه اش امتحان نکنه و همه زایمان راحتی داشته باشن و بچه شون بغل بگیرن و لذتشو ببرن
الان هفت ماه میگذره من هنوز به خودم نیمدم روزی نبوده گریه نکنم و نشکنم دلم پر میکشه برای ویهانم ولی چه کنم که دست تقدیر و خواست خدا با دل من یکی نبود میدونم جای پسرم خیلی خوبه و سپردمش به خدایا بزرگم و اینو میدونم که حکمت خدا بالاتر از هرچیزیه ….
و هرروز خداروشکر میکنم که به من و همسرم رحم کرد و آیهانم بهم بخشید ما اندازه موهای سرمون نذر کردیم و هنوز بعد از هفت ماه دارم نذرایه پسرمو میدیم ……
از خدا میخوام خودش نگهداره همه نی نی ها باشه
مامان امیر عباس 😍 مامان امیر عباس 😍 ۱۰ ماهگی
امشب پسرم از بس پیشم خندید و قهقهه زد یاد سال پیش افتادم این ماه ۶ماهم بود که باردار بودم دلم تنگ اون روزا شده نمیگم روزای شیرینی بود نمیگم راحت بودم از همه لحاظ نمیگم استرس نداشتم...
چرا همه ی این چیزا بود خوب مادر اولی بودم و استرس طبیعی بود هروقت میرفتم سونو همش استرس داشتم چیز بدی از وضعیتش بهم نگه یا هربار که میرفتم پیش دکترم واسه ضربان قلبش همش می‌ترسیدم نکنه قلبش نزنه؟؟!!
دست به ترک شکمم میکشم که چطوری من این موجود کوچولو رو ۹ ماه حمل کردم و همه جا با خودم بردم؟؟؟
با چه ذوق و شوقی کمدش رو چیدم لباساش رو گذاشتم کمدش رو تمیز کردم وای که چه روزایی بود 😍😍😍
ماه آخر رو هیچ وقت یادم نمیره چه قدر ذوق و شوق داشتم واسه دیدنش آخرین هفته ای که با مادرم رفتیم دکتر و رفتم تست حرکت اولیه رو دادم و گفتن برو تا سه شنبه دوباره بیا و سه شنبه بستریم کردن

چه قدر زود گذشت اون روزا نمی‌دونم چرا اینقدر دلتنگ اون روزا میشم هرچی نزدیک میشم به تولد یکسالگیش بیشتر دلم واسه اون روزا تنگ میشه🫶
اگه دفعه دوم مادر بشم سعی میکنم از همه لحظه هاش نهایت عشق و لذت رو ببرم کارایی که دفعه اول کردم رو نمیکنم از تموم لحظه ها عکس و فیلم میگیرم که یادگاری بمونه، نمیخوام دیگه حسرت چیزی رو بخورم ولی پارسال برام سالی بود که هیچ وقت فراموش نمیکنم 💖💖💖
خیلی خوشحالم واسه اومدنت به زندگیم مامانم خنده هاتو که می‌شنوم قند تو دلم آب میشه امیرعباسم