۵ پاسخ

خیلی مبارکه منتظر بعد🥰😁

ای جانمممممم

خب بعد چی شد

باشه🥺🌹🌹🌹

لایک کن گمت نکنم

سوال های مرتبط

مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ ۶ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانمو بنویسم واقعا زایمان راحت عالی داشتم من خدارو شکر و بشدت از زایمان طبیعی میترسیدم ولی عالی بود برا من ، ۵ شنبه از ۶ صبح دردام کم کم شروع شد ی دردی بود ک یهو میگرفت در حد چی ول میکرد تا نه صبح هر نیم ساعت ی بار درده می اومد رفتم بیمارستانی ک دکتر خودم بود گفت دو سانت بازی برو دردات بیشتر شه بیا ساعت ۴ بستری شی در دا همون بود اومدم یکم ورزش کردم ساعت ۴ رفتم گفت همونی بستریت نمیکنم معایینه کرد گفت برو هیچی دیگ پامو گذاشتم تو ماشین ک برگردیم دردام شدید تر شد خیلی شدید با فاصله هم رسیدیم خونه دیگ من مرگو داشتم میدیدیم از درد درد شدید ک یهو میگرفت ول میکرد ، از درد نرفتم دیگ تهران پیش دکترم رفتم تامین اجتماعی شهریار دید منو ۴ سانت‌باز بودم گفتش بدو برو بستری شو ، اومدن بستریم کردم بی حسی زدن ب کمرم از کمر ب پایین کلا بی حس ، خلاصه ک من اصن از زایمان هیچی نفهمیدم اگ طبیعی بودین حتمااا بیحسی بزنین چون خیلی خوبه
مامان دلسا خانمم💕 مامان دلسا خانمم💕 ۷ ماهگی
مامان مامان دوتافرشته مامان مامان دوتافرشته ۱ ماهگی
پارت دوم
خلاصه رسیدم من دیگه وارد شده بودم همیشه قبل رفتن تکدانه و کیک می بردم رفتم داخل و الکی گفتم درد دارم دکتر گفت بذار معاینت کنم ببینم چند سانتی و معاینه کرد گفت 1سانتی بدون تغییر و سر بچه کاملا بالاس و گفت حالا حالا وقت زایمانت نیست منم اومدم پایین برم رو تخت برا ضربان قلب تا پاشودم دیدم خونریزی شدید کردم در حدی زیاد بود میخواستم دق کنم خودشون هم ترسیدن گذاشتم زیر دستگاه ضربان بچه خیلی خطر ناک بالا بود گفت خانم آبمیوه بخور راه برو بیا دوباره بگیرم خلاصه منم خوردم و رفتم زیر دستگاه دوباره بالا بود دیگه داشتم دق میکردم همش گریه میکردم گفتن تقصیر خودته استرس داری دوباره برو آبمیوه بخور دیگه حالم از آبمیوه بهم میخورد ولی بخاطر نی نی می‌خوردم دوباره گرفتن خودشون ترسیدن دیگه چون خیلی بالا بود ضربان قلب خودمو چک کردن مال خودم هم زیاد بالا بود و دکتر اومد گفت خانم فایده ندارد حتما نی نی مدفوع کرده قبول کن کیسه آب و پاره کنم اگه مدفوع کرده میری سزارین اگه نه طبیعی میزای بلاخره تو که باید زایمان کنی چه حالا چه بعداً
مامان فاطمه ❤️ مامان فاطمه ❤️ ۹ ماهگی
پارت ۳ کل بدنم داغ شد بی حس شدم تا پایین سینه ها بی حس بودم خیلی هم بی حال شدم زود فشارمو میگرفتن تنگی نفس داشتم بهم امپول اینا میزدن حالم بد نشه پرده انداختن جلوی صورتم ولی همه چیو می‌فهمیدم پاره شدن شکمم تکون خوردن شکمم صداها رو که واضح می‌شنیدم دکترم هم باهام حرف می‌زد از انور میگفت اسم نی نی چیه منم گفتم فاطمه گفت مبارکه اول شعبان ماه مبارک بدنیا آمد 😍😍😍بعدم صدای نی نی شنیدم که گریه کرد فداش بشم من آوردن صورت دخترمو گذاشتن رو صورتم بهترین حس دنیا بود ❤️❤️❤️🤲🤲🤲انشالله قسمت کسایی که منظر همچین روزین بلاخره رفتم ریکاوری همش میلرزیدم بخاطر داروی بی حسی بود شوهرم تند تند زنگ میزد ریکاوری حالمو می‌پرسید ولی من فشارم بالا بود خیلی میلرزیدم که بهم دارو اینا زدن فشارم آمد پایین بلاخره از ریکاوری منو بردن بیرون وقتی شوهرمو مادرمو دیدم انگار دنیارو دادن بهم خیلی وحشت داشتم آخه شوهرم خیلی حوشحال بود گریه میکرد فیلم دخترمونو برداشته بود رفته بود دیدنش بهم تو اون حال نشون میداد که ببین چه نازه هی منو بوس می‌کرد که خداروشکر تموم شدی نی نی آمد بغلمون ❤️❤️😍😍😍😂😂🤩🤩خدایا شکرت اینم تجربه من عالی بود سزارین دکترم بهترین بود خیلی دوسش دارم و همیشه ازش ممنونم .
مامان دیاکو
دیار مامان دیاکو دیار ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من عصر شنبه تاریخ ۰۵.۲۱ رفتم زایشگاه نوار قلب گرفتن زیاد خوب بود ولی رفتم واسه ختم بارداری گفتن میتونی یک هفته دیگه بچه رو نگه داری از روی تاریخ قاعدگی ۳۸ هفته بودم از تاریخ آن تی ۳۹ هفته همون شب دکتر نامه بستری داد و گفت بخاطر دیابت ختم بارداری برو فردا صبح بیا بستری شی فردا صبحش با تمام وسایل نی نی رفتم بیمارستان مثل اینکه دکتر کشیک عوض شده بود و جدیدیه گفت برو هفته بعد بعد من گفتم که دکتر دیشب به من ختم بارداری داده اگه شما تایید میکنین که بچه من اتفاقی نمی افته واسش تو این هفته من میرم بعد نوار قلب از جنین گرفتن دیدن خوب نیست دهانه ی رحمم از سه هفته قبل با کلی ورزش هیچ تغییری نکرده بود همون دو سانت مونده بود دیگه بستری شدم آمپول فشار و شروع کردن یک آمپول فشار و گرفتم یه کوچولو درد داشتم فک کنین وسط دردا خوابم برد که یهو با یه درد بدی بلند شدم ماما آمد گفت دو ساعت استراحت بعد آمپول بعدی و شروع میکنیم دستگاه
آن اس تی هم همونجور وصل بود دائم نوار قلب میگرفتن که ضربان قلب
بچه رو چک کنن. بین دردهام هم از جکوزی استفاده می‌کردم که دردام کمتر کنه و دهانه رحم و نرم کنه اما دهانه رحمم بخاطر آمپول هاو شیاف ها خیلی سفت شده بود بعد از آمپول فشار نوار قلب بچه افت کرد و یه سرم بهم وصل کردن که نرمال شد نوار قلبش بعد آمدن معاینه کنه ببینه تغییری کردم یا نه یهو کیسه آب پاره شد و کم کم دردام شروع شد
مامان دلوین مامان دلوین ۷ ماهگی
#پارت یک
بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم😁
من انتخابم سزارین اختیاری بود چون از طبیعی وحشت داشتم
اینم بگم که من دخترم تا ۳۶ هفته بریچ بود و بعد چرخید بل اینکه بارداری اولمه😵‍💫
بارداری خیلی سختی داشتم سه هفته آخر بچه کامل اومده بود تو لگن
منم همش استرس اینکه طبیعی زایمان نکنم....
خلاصه دکترم گفته بود چهار اردیبهشت برم پیشش تا پنجم بستری بشم تو بیمارستان
ولی خودم از تقریبا شنبه که می‌شد اول اردیبهشت دلدرد و کمردرد پریودی داشتم و یکشنبه رفتم پیش دکترم که گف فردا ۶ صب ناشتا برم بیمارستان
استرس داشتم ولی خیلی خوشحال بودم چون میدونستم دیگه سبک میشم و دخترم رو میبینم
خلاصه ۶ صب رفتم بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که جواب نداد
تا ۶ ونیم بهش زنگ زدن ولی جواب نمی‌داد و اونجا بهم گفتن این دکتر سابقه جواب دادن تلفن نداشته
😑منم که دکتر نامه طبیعی بهم داده بود و گفته بود اونجا حرف از سزارین نزن سقف روسرم خراب شد و گفتم ایوای من بچه هم تو لگنه و دکتر ول کرده ک من طبیعی زایمان کنم