۲۳ پاسخ

عزیزم .عجیبه هنوز با این شرایطی که گفتی باهم در ارتباطین . دعا کن سلامت باشن، بزارشون کنار . حتما رو بچت تاثیر منفی میزاره . خودت و همسرت کنار هم خوش باشین با اعصابی اروم بیخیال بقیه .

دیگه باهاش قطع رابطه کن بهتره ، اینارو جلو شوهرت و خانواده شوهرتم نگو که ارج و قرب خودتو میاری پایین

دیگه باهاش حرف نزن. چون رفتاراش خودتو ناراحت میکنه من ۱۶ سالمه بچمم دوماهشه خودم میشورم وقتی تازه بدنیا اومده بود از بیمارستان که اومدم خودم شستم کلی زجر میکشیدم چون بقیه هام بشدت درد میکرد ولی بازم نذاشتم منت کسی رو سرم بمونه خودم بچمه‌مو شستم . تا الانم نه گذاشتم کسی کمکم کنه نه کسی اومده خودت باش و خودت هیچ وقت رو هیچکس حساب باز نکن . مامان طاها هم راست میگه جلو شوهرت و خونواده‌اش نگو که بعدا براشون میشی سوژه

عزیزم یکم آسون بگیر به خودت شاید چون تازه زایمان کردی روحیه ات حساس تر شده
بعد زایمانت مامانت نیومد ازت مراقبت کنه؟
بعضی ها یکم زبونشون تلخه ولی تو دلشون چیزی نیست یا شاید دلیل دیگه ای داره خواهر شوهرم چون یکی از داماداش یکم خشک و نچسبه کمتر می‌ره پیش اونا و کمتر هم به اون دخترش توجه داره ولی داماد دیگه اش مهربونه حتی تو کار خونه کمکش می‌کنه یا تو مشکلات به جای پند و اندرز همدردی و کمک می‌کنه برای همین هم بیشتر توجه ش برای اون دخترشه ولی دختر کوچیکه همیشه ناراحته و میگه مامانم اونا رو دوست داره و مارو دوست نداره تا اینکه یه روز پیش اومد پیش من گفت و منم بهش گفتم شاید دلیل داره و برای اینا باشه حالا خودشون از همون روز به بعد بیشتر سرمیزنن به خواهر شوهرم دخالت‌های شوهرش کمتر شده و خواهر شوهرم هم بیشتر بهشون توجه میکنه

اخی عزیزم
ازنظرمن قطع رابطه بهترین کاره

عجبا.

چقد شبیه منی یعنی تاپیکتو با گوشت و استخونم حس میکنم دوران بارداری خواهرم کلی اذیتم کرد زندگیمو بهم ریخت بهم شوک عصبی وارد کرد وزن بچه م کم شد چقد دردسر کشیدم چقد چلو مامانم گریه کردم حتی براش مهم نبود وقتیم اومد اینجا شبا میخوابید کلا در طول روزم تحقیرم میکرد به شوهرمم میگفت زنت تنبله هیچی بلد نیست شوهرم طوری بود میگفت مامانت دشمنته؟؟خیلی درد کشیدم
فک کن الان زنگ زده بهم میگه اگه عید بیای خو ۱ روز بیشتر نمیمونی دیگه
یعنی علنا دا ره از خونه پدرم بیرونم میکنه ۴ ماهه نرفتم شهرمون همیشه انگار مزاحمشم ولی بچه خواهرامو نگه میداره
قرارع عید عروسی داشته باشیم سریع گفت عه ملورینم میخوادبیاد عروسی یعنی یوقت بچه تو پیشم جا نزاری بری عروسی

تو حداقل مامانته من هم مامانم هم مادرشوهرم خیلی دلم میگیره مادرم اداشو در پیاورد جلوی من زنگ میرنه به خواهرم که قهرم میگه دلم واسه بچه ت تنگ شده
مادرشوهرمم همش قربون صدقه بچه جاریم میره و بغلش میکنه دخترمو مسخره میکنه میگه ای چقد مو داره از عمد اسمشو اشتباه میگه
حق میدم بهت میدونم چه دردی میکشی از ته دل از عمق وجودم فهمیدم چی میگی

واي عزيزم چقدر ناراحت كننده😞 مگه ميشه مادر بين بچه هاش فرق بذاره

چ عجیب😐خودتو سرگرم زندگیت وبچت بکن ..وقتی میبینی اونا بهت محل نمیدن توهم محل نده
ولی خیلی عجیبه

عزیزدلم،سعی کن کمتر رفت و آمد کنی که بچت هم این شرایط رو تجربه نکنه،البته که ما جای شما نیستیم بالاخره مادرتونه بهت حق میدم، ولی اجازه نده کسی تحقیرتون کنه

اصلا واست مهم نباشه منم بابام منو نمیخاد ولی مهم نیس نمیتونیم مجبورشون کنیم ک الان خودمون بچه داریم و مهم واسمون فقط بچمونه بیخیال ک خانواده هامون میخانمون یا نه

شاید ب چیزیت حسودی میکنه

بچت چ احتیاج داره یا خودت
منت داشت بگیرش محبت کنه نداشت تو هستی کافیشی

هرکس باندازه فهم و درکش از زندگی رفتار میکنه
انقد از زندگی فهمیده اهمیت نده

اهمیت نده بچه عشقی داری باهاش صفاکن از زندگیت لذت ببز

از این قضیه شوعرت چیزی نفهمه که بعدا اذیتت می کنه
دیگم هرچی شد زنگ نزن به کسی هم گلایه نکن باز خبر ببرن
کم برو کم دعوت کن
دوری دوستی کن
با شوهرت و بچت از زندگی لذت ببر

چه عجیب بچه خالم ناخواسته بود الان انقد عزیزهههه بیشتر از اون یکیا
خالم خیلی تلاش کرد سقط بشه

اهمیت نده احتیاجی نددری بهشان
ب خواهرت بگو بیا
مادرشوهر خواارشوهر دوستت
حتی شوهرت
اهمیت نده

مگه میشه بچه خواهرم ناخواسته بود میخواستن سقطش کنن دلشون نیومد الان از بقیه بچه هاش عزیزتره

عزیزم میدونم مادرته و سخته ولی هرکی که بهت حس بد میده رو دور کن.نزار اون حسی که تو تجربه کردی رو بچت بین بچهای خواهربرادرات تجربه کنه. خودت ببر حموم وقتی همسرت هست با لباس بشین بزارش رو پات بشورش بده شوهرت خشکش کنه تا تو لباستو عوض میکنی.

بهشون رو‌نده رفت امدتو کم کن چقدر بیشعورن خدا صبرت بده بشین بچتو بزرگ کن نذار تو شرایط خودت بزرگ بشه اونارم بیخیال شو

وای ببخشین چه مادریه

سوال های مرتبط

مامان ریحانه و تو دلی مامان ریحانه و تو دلی ۱ ماهگی
مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
یعنی از دست این مادرشوهرو خواهر بی عقلم چیکار کنم😢 مریض بودن سرما خوردن اندازه مورچه عقل ندارن که پیش بچه نیان که مریض بشه هی میمومدن بغلش میکردن بوس میکردن به شوهرم میگم بهشون بگو نیان بالا ( مادرشوهرم کنارخونش یه اتاق داره چندتا پله میخوره کنار در حالشون هست) بچه رو مریض میکنن انگار نه انگار اصلا باهاش دارم صحبت میکنم آخرشم خودشو بچه مریض شدن بچم هم سرفه و عطسه هم آبریزش بخدا اعصاب نذاشتن برام اینم بگم من آدمیم که همون دفعه اول چیزی بهشون نمیگم وقتی ببینم واقعا به اشتباهشون پی نمیبرن بهشون تذکر میدم بگید من چیکار کنم بتونم حرفمو رک بزنم بدون رودر وایسی
حالا از این بگذریم من بچمو به تکون و بغل عادت ندادم اصلا شیرش میدادم و خودش تو رخت خواب میخوابید از روزی که مادرشوهرم و خواهرشوهرم میان و بچه رو تکون میدن حالا جالب اینجاست مادرشوهرم بغل میکنم تکون میده و راه میره بچم عادت کرده یعنی شبا از دستش خواب نداشتم همش باید تکونش میدادم وقتیم میخوابید تا میزاشتم زمین بیدار میشد به مادرشوهرم میگم تکون نده بچرو عادت میکنه میگه کارت چیه تکونش بده مگه من آدم نیستم؟ مگه من خواب ندارم که بخوام تا صبح بچه تکون بپم؟ چندروزه خداروشکر بالا نمیاد تکون دادن از سر بچه انداختم حالا امشب باز بغلش کرد تکون داد منم دیگه اعصابم خورد شد دلم میخواد شبا که بچه گریه میکنه و با تکون ساکت میشه برم بیدارش کنم بیاد تا صبح تکون بده بچرو تا بفهمه و دوتا حرفم بارش کنم تا دیگه از این غلطا نکنه