دیشب رادمهر تو خواب اینقدر غلت میزد و هی دمر میشد هی باز خودشو سف میکرد هی دور میزد هی ب اینور اونور تختش میخورذ باز دسته های تختشو میگرف و غررر میزد من و شوهرم هر چند دقیقه بیدار میشیدم نگاش میکردیم فکر میکردم بیداره یا الان برای شیر میخاد بیذار شه ولی نه
دیگ اخر خودم برش داشتم شیرش دادم
دیدم ببدار شد گریه کرد و شبر خورد یکم و خوابید😑😑😑😑 باز۴ صبح بیدار شده بود برا خودش با اویزش بازی میکرد و دددد میکرذ😑

واقعا چ جالب
پسر من ساعت دو نیم که میشه با چشم های بسته فقط با صدای بلند گریه میکنه هرشب همینجوری میشه نمیدونم از چیه اشک بچم در میاد

چه جالب،پسر منم دقیقا همینطوری،از ساعت ۴تا ۵بیدار بود و حرف میزد با چشمای نیمه باز

من چون شوهرم صبح زود باید بره سرکار و خیلی سبک خوابه رو تخت کنارش نمیخوایم با دخترم رو زمین میخوابیم ساعت دو نصف شب بلند شده رفته آویزون شده از ننوش تاب میخوره 😐😐 خوبه خوابم سبکه بیدار شدم گرفتم وگرنه ی بلایی سر خودش می اورد

دختر منم دیشب انقد تو خواب وول می‌خورد بیدار هم نمیشد همش میرفت رو سرامیک و فرش می‌خوابید برمی‌داشتم میاوردم رو تشکش (فعلا بخاطر دخترمرو تخت نمیخوابیم )دوباره تو خواب میرفت .دورش بالش چیدم بلند شد از بالش آویزون شد خوابید.