مادرا من مادرشوهرم یه قلمو خیلی دوست داره از همون اولم بابت این موضوع من ناراحت بودم
امروز برگشته میگه الین رو بده من باخودم ببرم عید دیدنی بعد سه چهار ساعت میارم منم گفتم نهه لزومی داره بچه مادرش نباشه بره جایی
بعد از دستم ناراحت شد
فکر کرده منم مثل دختر خودشم که بچشو کلا بی مادر این ور اون ور میبره

ناراحتی نداره ، بچه ۴ ماه رو که این ور اون ور نمیبرن

آفرین خوب گفتی تا اون باشه در خواست بیجا نکنه

ای وای چ دل همه پره
مادرشوهرمن بچمومیندازه بالا میگم ضرر داره مغزش تکون میخوره میگه مگه من ۶تابچه بزرگ نکردم کدومشون مشکل دارن باقاشق خودش ب بچم اب خورشت میده لیوان دهنیش و میده پسرم ته چاییشو بخوره ای خدا اول میگفت بچع بیار من نگه میدارم برو سرکار الان میگ من ی ژن بب شوهرم همه کارا باخودمه نمیتونم نگه دارم

خیلی کارخوبی کردی عزیزم

چه اخلاق گوهی دارن ایشون🙄

میتونستی یجور دیگه بیانش کنی جملتو
که بر نخوره بهش
و اینکه بچه چهار ماهه رو میخواو ببره عید دیدنی؟ 😒
نمیدونم پیش خودشون چی فکر میکنن

بذار ناراحت بشه مهم نیست بهترین حرف رو زدی هرجا که مادر باشه باید بچه هم باشه به هیچ وجه نده ببره

مادرشوهرا یکم جلوشون کوتاه میای پرو تر میشن

آفرین عزیزم باید تو روی مادرشوهر ایستاد😅👊🏻

افرین کار خوبی کردی اگر از اول جلوشون سفت وایستیم دگ دخالتای بیجا نمیکنم

واسه چی دوقلوهات شبیه هم هستند چه فرقی تو شون میبینه،بعدشم آدم مگ بین فرشته های فرق میزاره،

بزار ناراحت شه اهمیتی نداره بچتو هیچ وقت تنها با کسی جایی نفرست

بعدم ناراحت بشه بچه شیر خواهرم چرا باید بدون مادر جایی بره اونم مهمونی بعدم مکه بچه هامون خیار و گوجه این سوا میکنن متاسفانه اون یکی بچه هامون این رفتارها رو متوجه میشن و فکر میکنم روی اعتماد به نفس و ... اشون تاثیر بذاره مادر شوهرم عید عازم کربلاس خدایی خیلی زنه خوبیه در حقم مادری زیاد کرده ولی نمیتونم سر این بحث حلالش کنم برای پسر بزرگترم روزی ۲۰۰هزار تومن خوراکی میخوره دستبند طلا خرید و هر روز لباس و هر روز اسباب بازی و... این و من گله گی کردم بعد از چهار ماه ی دست بلیز شلوار براش گرفت الآنم که الآنم میگه براش اون و گرفتم

عزیزم نده حتی اگه بزرگ هم شد چون ناخواسته ممکنه اتفاقی بیفته اون وقت خودت رو نمیبخشی ، بله بچه باید پیش مامانش باشه

مادر شوهر منم پسر اولم و دوست داره این یکی و اصلا خیلی فرق می‌ذاره بینشون و این خیلی دلخورم می‌کنه نمی‌فهمه خب پسر اولمم پسر کنه حسادت نمیکنم بخدا ولی خیلی ازش دلگیر میشم اینم طفل معصومه دیروز برگشته میگه کهنه های داداشش خراب میشه پرت نده نگهدار واسه این من برای اولین همه چیز میخرم دومی خوشم نمیاد گفتم مامان و باباش نمیرن من خودم شاغلم همه چیز براش میگیرم اونوقت تو خودت خجالت نمی‌کشی نوه ات ی چیز کهنه و سیاه و پاره بپوشه زد جلو شوهرم زیر گریه ی بعضی نگم براتا چرا باید خجالت بکشم مگه چ کردم و...یا برگشته میگه پسر اولت گوج و هوای مثله خودمه ولی این پسر کوچیکتر که شیش ماهشه جنسه خیلی سباستمدار و فوضوله و... مثله توسعه یبار مگه تنبله چهار دست و پا نمیره یبار میگه ببشرفه یبار میگه گوشلش بلبلیه یبار میگه چرا زود گردن گرفت حتما بیش فعاله و...

محترمانه بگو دلیلی نداره بچه از مادرش جدا باشه مخصوصا از قل خودش، ناراحت. شدم اشکال نداره بهش فکر نکن

مادر شوهر منم همش میخاد بچه منو اینور اونور نمایش بده ، خیلی دوسش داره ها ولی من بوم میاد. همش میگه تو که بری سر کار من میبرمش بیرونو اینور اونور ، منم حرص میخورم😒

😍اخی دوقلو داری.اسمشون چیه

خب باهم برید چکاریه

امان ازدست مادرشوهرا

شما خوبه مادرشوهراتون میگن بدید بچه رو نگه داریم.منکه دوقلو داشتم چند شب اول اومد پیشم بعد با بیرحمی تمام گفت من دیگه نیستم،رفت که به نوه دختریش که مرد گنده ست برسه،بعدم حاجی حاجی مکه،سه چهار بار به عنوان مهمانی دو ساعت اومدن نشستن زحمت دادن پذیرایی شدن مث مهمان غریبه،یه زحمت به خودش نمیده حداقل زنگ بزنه حال نوه هاشو بپرسه،واقعا جای تاسف داره،انگار آب یخه،هیچ احساسی نداره؛ازش بدم میاد،هیچ کمکی واسه بچه هام بهم نکرد بی رحم

جفت قل ها دخترن؟