۲۳ پاسخ

بچه گناهی نداره اینکارایی که میکردی براشون جذابه که هی دوس دارن دست بزنن سعی کن اینجور کاراتو سرپا انجام بدی که نبینه

واییی‌چته🥺

این حرفت دقیقا وصف حال دو روز من
نمیدونم چرا دو روز عصبی هستم دیگه مثل قبل رفتارای نهالو نمیتونم با صبوری جواب بدم
همش داد میزنم
بنظرم همون غذا نخوردنشون باعث میشه😔😔😔😔😔😔😔

خب چون مدام بهش میگی نکن اونم نمیدونه ک فقط میخواد توجهتو جلب کنه وقتی حوصله نداری بزارش پیش مادرشوهرت

عزیزم خوب براش جذابه🥺🥺🥺🥺🥺
کاش اینثدر بهص پیله نمیکردی اون لحطه کارتو بزار کنار ب خدا دلت برااین کاراش تنگ میشه خداروشکر ک سلامته بازیگوشی میکنع من غذا ک میپزم همش دخترم بغلمه هرچی درست کنم مااگه شوهرم برنج آبکش کنه آبکشی میپزم اگه ن کته
خسته میشم دستم خواب میره گاهی سوزن سوزن میشه اما نزنش داد نزن سرش چن سال دیگه بچت عصبی بار میاد یادت باشه بچت همونی میشه ک هستی ن اونی ک میخوای گناه داره

دیگه داد نزن اینکارو کنی بعد ها استرس میگیره و ازت حساب نمیبره

عادی بابا هر کی هم مثلا ادعا میکنه که شاخ در آورده دروغ همشون از این کارا کردن😂
بابا مام ادمییییم خسته میشیم

هوف امروز منو تعریف کردی حالم از این زندگی مزخرف یعنی داره بهم میخوره 😐

بچه متوجه نمیشه ما همه همین وضعیت داریم وقتی خوابه فقطمیشه کار کرد

درکت میکنم پسر منم همینه من هر ده دقیقه ی بار جیغ میکشم😂از دستش،،سر پا هم بخوام کارامو انجام بدم غیر ممکنه چون تمام استخونام بعد زایمان درد میکنه🥺،نمیدونم بخندم ب حال و روزم یا گریه کنم

منم گاهی اینجوری میشم مثل غریبه ها میشم باهاش 😔😔😔😔

وای خدا دستم بشکنه امروز براش معجون دریت کردم تو لیوان همش غرمیزد بده خودم بخورم لیوان دادم دستش ی قدم رفت همه رو ریخت رو فرش یهو عصبی شدم زدم تو سرش😭😭😭😭😭😭😭😭خدااا چرا انقدر بی اعصاب شدم دست خودم نبود کنترلمو از دست دادم بچم گریه نکرد فقط نگام کرد😭😭😭

سوال من ازت اینه ایا واقعا بچه یه سال و دوماهه بگی نکن میفهمه؟
هنوز بچه خوب و بد و تشخیص نمیده چطوری ازش توقع داری
بعدم اینکه ایا ارزش سالاد و کباب بیشتر یا بچه ات.
اینکه بچه تو هل دادی و سرش جایی نخورده خدا خیلی دوست داشته.
خواهرانه میگم هیچی دقت کن هیچیییییییی جز بچه ات ارزش نداره به خاطرش وقت بزاری.
حتی شوهرت.دیگه سالاد و کباب و ...‌.. بماند.
من اصلا بچه مو نه دعوا میکنم نه اخم.تازه پسر من مدام‌جیغ میزنه هرچی اون بیشتر جیع میزنه من محبتمو بیشتر میکنم دنیا کار داشته باشم ول میکنم میرم سراغ بچه ام به همه فهموندم هیچی برام مهمتر از بچم نیس
با بچه ات همچین کاری و نکن

سعی کن وقتی میاد موقع کار کردنت بهت میچبه سرشو با یه چیزی گرم کن تا سمتت نیاد مثلا گوشیتو جلوش بزار وبراش فیلم باز کن ببینه یا یه چیزی بده بخوره ،امتحان کن خیلی خوب جواب میده من که این کارهارو انجام میدم اغلب جواب داده

شربت اشتها گیاهی براش بخر
دکتر براش نوشت من امروز شروع کردم بهش دادم واقعا تاثیر داره

منم امروزخیلی دادزدم سرش دست کردتوبرنجاهی میخوردخام خام..مادرشوهرم ایناخونه تکونی داشتن کسی نبود

درگت میکنم😭😭😭😭😭😭😭😭

مثل امروز من بچه شیر ب شیر دارم خیلی اذیتم

جلوشون نباید کاری انجام بدی . همین کار می کنند

مادرشوهرت نبود؟گناه داره بچه همین جوره ..مشکل اعصاب ضعیف ماس..برو دکتر آرامبخش بخور اینجوری روز به روز بدترمیشی

عزیزم درکت میکنم بچه کوچیک واقعا حوصله میخاد ما تقصیری نداریم بازم ی جور قربون صدقش برو یا وقتی کارداری بسپارش ب یکی

بخدا پسر منم همینه لیشتر موقع ها من میزنمش دعپاش میکنم🥺

بعضی وقتا بدجور گیر میدن ب یچیزی منم چن روز پیش هی رفت رو مخم نشستم خودمو زدم اونم نگا میکرد

سوال های مرتبط

مامان مهران جان مامان مهران جان ۱ سالگی
سلام مامانی عزیز ی توصیه خوب برا اون مادرانی ک بچه شون تب می‌کنه
ی روشی هست ک مادرم بهم گفته بود اما در طی این یک سال ک ی بار خودش برا بچم انجام داده بود خودم عملی نکرده بودم شاید ب نظر تون مسخره و اشتباه باشه
خودم چون می‌گفتم سرش کثیف میشه و باید ببرمش حموم این کارو نمی‌کردم
ی روز ک بچم خیلی تب داشتم و نمیدونستم دیگه چکار کنم مامانم ..آب نمک.. درست کرد و مالید ب سر مهران جان و چند دقیقه بعدش حالش خوب شد و تبش اومدم پایین

خوب ببینید چی میگم بچم دو شبانه روز تب داشت شیاف 125 ، شربت آموکسی و شربت ایبو پروفن. شیاف بزرگا رو باید نصف میکردم و میزاشتم چون دکتر براش تجویز کرده بود برا اینکه تبش اصلا پایین نمیومد
ولی هیچ فرقی نکرده بود
دیگه داشتم می مردم ب خاطر بچم ک چکار کنم ک بیشتر از این ازیت نشه بچم
حرف مامانم یادم رفته بود
یهو یادم اومد نصف لیوان آب نمک درست کردم گزاشتم بچم با ی وسیله سر گرم بشه
خودمم نشستم پیشش هر بار ب کل سرش آب نمک میزدم هر بار ک خشک میشد من بازم آب نمک میزدم بخدا باور کنید دیگه از تب خبری نبود
خداروشکر حالش خوب شده بود
حمومش دادم و بعد دو سه روز بچم گرفت و درست و حسابی خوابید.
مامان مهرسام🔥☀ مامان مهرسام🔥☀ ۱۶ ماهگی
نمیدونم چرا وقتی از بچه داری خسته میشم حساس میشم رو خانواده همسرم
تو ذهنم همش باهاشون دعوا میکنم دلم میخاد پاچشونو بگیرم و و و...
(البته تاحالا همیشه احترام بوده و بس ازطرف من)
امروز روز خیلی سختی داشتم.مهرسام طبق معمول هرروز چشماش باز نشده میخاد بره بیرون
صبحا حتی نمیتونم چیزی بخورم تا وقت ناهار
کاملا دراختیارشم همش بغلمه باید ببرمش حیاط و بازی....تاظهر

مهرسام ی سره نق میزد اویزون بود اینقدد حالم بد بود ک نمیتونشتم بغلش کنم
نشستم گریه کردم تو حال خودم بودم یهووحلقه هوششو روی سرم پرت کرد
منم حالم عادی نبود داد زدم سرش....🤕
اینقد حالم بد بود تا عصر ک پزیود شدم...
اخه من هرروز کجا برش دارم برم...چقد بی کسی بده،چقدر درک نشدن بده...
البته خونه مادرشوهرم نزدیکمه ولی خب حتی رو نمیده ک برم...
هرروز دختراش اونجان کل تابستونو و دور همن
هرچندوقت جمعه میرم پیششون اگه گلایه کنم از بچه داری ،بگم خستم میزنن تو برجکم...
میگن همممه بچا همینجورن،بچس دیگ
درصورتی ک میدونن مهرسام خیلی بچه اذیت کن و نق نقوییه ک نمیخان برم اونجا بخاطر اذیتش
همه بچا رو میبرن اونجاباهم بازی کنن ولی من و بچم چی...باید کنج تنهایی شبو روزو باهم سر کنیم
دلم واقعا میسوزهههه
تازه تا چشمشون میخوره بهم میگن بچه تنهاس یکی دیگ بیار