۱۱ پاسخ

مبارکه مامان خانم تنتون سلامت قدمش پرخیر و برکت باشه ❤️
تو هم خوب میشی ایشالا

به سلامتی ایشالا که قدمش برات خیر باشه ❤️عزیزم خیلی داراز نکش پا شو کم کم راه برو مایعات مثل شیر زیاد بخور که مواد بیحسی زودتر از بدنت خارج بشه بیتحرک بمونی کتفات شروع به دردمیکنه
به خودت فشار نیار ولی تو خونه واسه خودت قدم بزن

مبارکه عزیزم منم اینجوری شدم بخاطر باز نشدن دهانه رحمم امپول زدن افت ضربان قلب داد بچم سز شدم، دوروز اول ک بستری بودم خیلی سخت بود اما خدا خودش صبر و توانومیده بری خونه خیلی راحت میشی

مبارک باشه به سلامتی بزرگ بشه
برای ماهم دعا کن به سلامتی زایمان کنیم

عزیزم کدوم بیمارستان زایمان کردی؟؟

پاقدمش پر خیروبرکت باشه عزیزم
ب فکر زود بلند شدن نباش حسابی استراحت کن و خودتو تقویت کن

سلام عزیزم چند کیلو بود که سز شدی

مبارکاباشه قشنگم خوشقدم باشه انشالله میتونم بپرسم تغذیتون چی بودبیشتر

الهی
مبارکه انشاالله قدمش خیر باشه
نترس یکی دو روز اولش سخته

مبارکه عزیزم 😍
نگران نباش به امید خدا زود سرپا میشی فقط به تغذیه ات برس
چند هفته بودی که سزارین شدی عزیزم

بسلامتی عزیزم چند کیلو شد ک سز اجباری دادن بهت

سوال های مرتبط

مامان مهنا مامان مهنا روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم
مامان دلنیا مامان دلنیا ۱۱ ماهگی
سلام بالاخره منم وقت پیدا کردم بیام تجربه زایمانمو براتون تعریف کنم.

ساعت۷شب بود ک درد و انقباض داشتم حاضرشدم و رفتم بیمارستان ک معاینه گفتن۳سانت بازی و جوری معاینه کرد ک بیشتر شد باز بودنه و دستگاه هم انقباض نشون داد گفتن برو کارای بستریت را انجام بده منم خرسند و شاد رفتم کارایبستریمو کردم و ساک بیمارستانمم اوردم و بستری شدم،ساعت۱۲شب امپول فشار را برام توی سرم زدن ولی هنوز درد انچنانی نداشتم تااینکه ساعت ۲شب پرستار اومد و کیسه ابمو پاره کرذ و دردای اصلی تازه شروع شد تو همین حین دستیار پزشک بی هوشی اومد گفت نمیخوای بی حسی اپیدورال بگیری عین شیر گفتم نه من بحاطر همین امپوله ک سزارین نکردم بابا ولی شاعت۴صبح دردم ک خیلی شدت گرفت گفتم بی حسی میخوام و اومدن برام زدن واونجا بود فهمیدم چقد حماقت کردم کاز این امپول ترسیدم چون حتی زدنشو واقعا نفهممممییییدددددممممم چه برسه دردم بگیره،چهارصبح تا۸صبح ک اثر امپول روم بود خیلی خوب بودم و تو معاینه گفتن ک هنوز۷سانتی بعد اینکه بی حسی امپول رفت دردام بیش از حد شدت گرفت و درخواست کردم ک برام امپول را شارژ کنن اما دیکه اندازه ی امپول اول تاثیر نداشت دیگه از اینجا ب بعد داد بود ک میزدم ساعت۹صب فول شده بودم و دیگه جیغم هوا بود اما سر بچه نمیومد میگفتن رحمت لبه داره و گیر میکنه یه بیمارستان بود و یه صدای جیغ داد من ک ببریدم اتاق عمل اما گوش نمیدادن عین خیالشون نبود هی میگفتن زور بزن اما هرچی زور میزدم سر بچه نمیومد ک نمیومد،ساعت۳ب بعد یه نفر اومد‌محکم دو‌دستی افتاد رو سینم واز سینم فشار میداد و یه نفرم از رحمم دو دستی گرفته بود وباز میکشبد باز بشع و منم زور میزدم جوریزور میزدم ک کلا خون ب مغزم نمیرسید
مامان روشا مامان روشا ۳ ماهگی
سلام مامانای قشنگ.دوروز پیش زایمان کردم اومدم از تجربیاتم بگم و اماحقیقت.اول درموردسوند ک خیلیا میترسن.درد نداشت ولی سوزش داشت ک ی کوچولو اذیت کننده بود اما قابل تحمل.بعدش ک رفتم اتاق عمل بی حس شدم کلا دیگ هیچ دردوسوزشی حس نکردم.در مورد بی حسی اتاق عمل هم دردش مث واکسن قابل تحمل و سریع ک دیگ بعدش کل تنت بی حس میشه و رها. بعد از تزریق بی حسی تنگی نفس گرفتم بسختی میتونستم نفس بکشم ک سریع گفتم نمیتونم نفس بکشم برام اکسیژن گذاشتن و خداروشکر اوکی شدم. از زمان بی حسی تا ب دنیااومدن دخترم 10دقیقه ی رب بیشتر طول نکشید وکل عملم تقریبا یک ساعتی شد. بعدش تو بی حسی شکمم فشار دادن ک چیزی متوجه نشدم رفتم ریکاوری تا دست‌وپام حس گرفت یک ساعتی شد. و از اونجا دردام شروع شد. زمانی ک خواستن ببرنم اتاق عمل گفتن باید باز شکمت فشار بدیم ک اگه چیزی مونده بیاد بیرون. اونجام فشار دادن و خییییلی درد کشیدم و کلی خون ازم رفت. دیگه بردنم بخش دردم خییییلی شدید بود گفتم پمپ درد برام بزارن ک هیچ تاثیری نداشت. شیاف گذاشتم دوتا خیلی بهتر پمپ درد بود. و دردمو تقریبا قابل تحمل کرد.پیشنهاد میکنم ب شدت شیاف دیکلوفناک خیلی جواب بود هم برا من هم برا کسایی ک اونجا پرسیدم استفاده کرده بودن. دیگه تا شب گفتن باید راه برید.میدونم خیلی سخته آدم اذیت میشه ولی خیلی کمک میکنه ب درد و در وکاهش میده پس اصلا در برابر راه رفتن مقاومت نکنید. دیگ باز شبشم شیاف گذاشتم بهتر شدم و فرداشم مرخص شدم.ودر آخر حین زایمان برا همتون دعا کردم ک بسلامتی فارق شید امین❤️
مامان سلنا مامان سلنا ۳ ماهگی
تجربه زایمانم
قرار بود ۲۵مرداد برم سزارین اختیاری ک چهل هفتم تموم میشد ۲۴مرداد صبح ساعت پنج دلپیچه گرفتم تا رفتم دسشویی کیسه ابم پاره شد و رنگش سبز بود سریع مانتو پوشیدم و گریه کنان رفتم بیمارستان(فهمیدم بچه مدفوع کرده )اونجا معاینم کردن ب زور با اینکه نامه سزارین داشتم گفتن نمیشه اول طبیعی معاینه کردن (درد نداشت)گفتن بچه مدفوع کرده باید سز اورژانسی شه ز دکترم زدم گف من تا هشت میام ساعت نه و نیم بردنم اتاق عمل و من بشدددت ریلکس بودم سوند اصلادرد نداشت من امپول بی حسی و انتخاب کردم ک بازم درد نداشت (حس داری ولی درد نداری)فقط حین بخیه زدن افتادم ب سرفه و حالت تهوع ک بیهوشم کردن بیدار شدم تو ریکاوری بودم چهار بار ماساژ رحمی دادن ک هربار واقعا مردم خونریزیم خیلی زیاد بود کل پاهام پر خون شد و میلرزیدم تا یک ساعت از درد مینالیدم اصلا بیمارستانم رسیدگی نمیکرد فقط میگفتن پمپ درد داری ک صداتو نشنویم پنج ساعت ریکاوری نگهم داشتن چون اتاق خصوصی جا نداشت بالاخره بردنم تو بخش و من فرشته کوچولومووو دیدم (راستی وزنشم تو ۳۶هفته و خورده ای گفتن ۳کیلو ولی ب دنیا ک اومد ۳کیلو بود)بهش شیر دادم خیلی خوووب بود (ولی شب ک شد بچه تا صبح گریه کرد و ز بخش نوزادان میزدم ک ی کاری بکنن میگفتن کاری از دست ما بر نمیاد )اخرشم گفتم شیرم کمه خاهرم شیر خشک ساعت چهار صبح اورد و تا بهش دادیم سه ساعت خابید خیلی بیمارستانم رسیدگیش بد بود با اینکه خصوصی بوود من ی شیاف میخاسم پنج ساعت بعدش اومدن اصلا سرم زده بودن یادشون رفته بود شیرشو باز کنن بالاخره سر اینکه تخت نداشتن مرخصم کردن گفتن برو خونه مدفوع میکنی 😐