۶ پاسخ

ان شالله دیگه هیچوقت غم نبینی هیچکس اندازه من ازگربه نمیترسه من ۳ماهگی کرونا گرفتم مادرمم ازمن گرفت بعد اون کلا مامانم قاطی کرد الزایمر گرفت نتونست راه بره چون تنها باشکم حامله ازش نگهداری میکردم چقد بلندش کردم چقد شوک بهم وارد میشد اخرهم تو ۷ماهگی تو بغلم فوت کرد چهلمش همه تو هال خوابیده بودیم صبح زود چشمامو بازکردم دیدم گربه ازسوراخ شیلنگ کولر دوتیکه داره میاد داخل اومد یه دفعه افتاد کنار من منم ۸/۵بودم باشکم گنده جیغ زنان رفتم سمت درهال هرکاری کردن بگیرنم اخرخوردم باشکم زمین باز ازدستها خواهرم اینها فرار کردم رفتم تو ماشین تو حیاط وقت بود سکته کنم بزور اب طلا اب قند بهوشم اوردن گفتم خوبم میخوام برم سوپری جفت خونه مامانم خرید کنم واسه صبحونه اومدم ازپله هابیام پایین بازگربهه ازجفتم رد شد با پشت خوردم زمین بردنم ازترس سرم زدم اما خداروشکر بااینکه میگن بچه پسر سسته بازم چیزی نشد قسمتت بوده الانم خداردشکر کن بازم بارداری وسلامت

منم حدود ۴ سال پیش باردار بودم رفتیم مسافرت اونجا دخترم داشت میفتاد از ارتفاع
من انگار از ترس یه چیزی ازم کنده شد
که متاسفانه سقط شد
ولی ۷ ماه بعد باردار شدم و الان پسر تو بغلم داره شیر میخوره😍
انشاالله نی نی تو به سلامتی بغل کنی عزیزم

الهی آمین ان شاءالله شماهم همیشه سالم وسلامت باشین

إن شالله 🙌

سلام گلم ایشالا خدا تو دلیتو برات نگه داره و بسلامتی بدنیا بیاد الهی امین... هیچ مادری داغ جیگر گوشه شو نبینه🤲🤲

عزیزم انشاالله که دیگه هیچ وقت غم نبینی و نینی جدید صحیح و سالم بدنیا بیاد و براتون همیشه اتفاقات خوب بیفته حتما نی نی به مامان قوی مثل شما افتخار می کنه 😍😍😍😍

سوال های مرتبط

مامان دردونه 💕💕 مامان دردونه 💕💕 ۲ سالگی
سلام شب مامانی گل بخیر
امشب ی موضوعی واسم پیش اومد که می‌خوام واستون تعریف کنم و هر کسی می‌تونه نسبت به اعتقادات قلبی و دینی خودش برداشت کنه ولی واسه من هنوز جای تعجبی که چی شد که این اتفاق افتاد....امروز ی مجلس روضه دعوت بودم و توی این مجلس چون سالها قبل حاجت گرفته بودم ی نذر کوچیک میدادم ولی امسال ی حاجت داشتم که منتظر بودم برآورده بشه و بخاطر این گفتم نذر رو نمی‌برم و درصورت حاجت روایی سال بعد دوباره ادا کنم.وقتی داشتم تو مسیر میرفتم واسه روضه دخترم تو حین حرکت ماشین پستونکش رو احساس کردم از ماشین انداخت بیرون و مدام می‌گفت مامان می.زدیم‌کنار و کل ماشین رو گشتیم و مسیر و دوباره تا جایی که احساس کردم صدای پرت شدن ی چیزی اومد برگشتیم و هیچی نبود. کل ماشین و وسایل دخترم رو گشتم بازم هیچی نبود و به اجبار به خاطر اینکه دخترم اذیت نشه رفتم مغازه و پستونک خریدم و چهارصد و پنجاه کارت کشیدم همین حین که ناراحت بودم که دستم این ماه یکم خالی بود حتما بخاطر اینکه نذر رو ندادم این اتفاق افتاد و خلاصه اینکه تا رسیدم روضه نیم ساعت بود مجلس شروع شده بود و دیر رسیدم و همش تو فکر بودم تا اینکه یهو دخترم ساعت یک شب رفت سراغ ساک لباسی که باهام بودو دیدم گفت می و گفتم می می (پستونک جدید)رو‌میزه ولی دخترم دست کرد تو ساک و پستنونکی که از ماشین انداخته بود بیرون رو از ساک کشید بیرون...و‌خودمو شوهرم نگاهممون خشک شد که این پستونک از کجا اینجا سر درآورد در صورتی که موقعی که دخترم پستونک رو انداخت از شیشه ماشین بیرون این ساک بسته شده و عقب ماشین بود....🥹🥹🥹🥹🥹