۸ پاسخ

مشکل از ماهاست که فک میکنم پدر بچه نباید کمک کنه تو بزرگ کردنش و فقط تنها وظیفش کار کردنه

شوهرم فقط تا ۱۰ روز اینا جدا از من خوابید بعدش خودم بهش گفتم بیا باهم بخوابیم و اونم قبول کرد اصلا جدا نمیخوابیم.توام با محبت بکشونش سمت خودت نذار از الان بینتون دوری بیوفته

منم دقیقا همین مشکلو دارم

من تو همین گهواره چند بار گفتم وقتی بچه بدنیا اومد اصلا نزارید همسرتون بره ی اتاق دیگه بخوابه
باید سختی کار شما رو درک کنه
باید بدونه بچه داری هم ب اندازه همون کار بیرون سخته

الانم بهش بگو بیا تو اتاق نیومد خودت برو پیشش بخواب
نزار دیگه بیشتر از این جدا باشین

باهاش حرف بزن بگو دلت میخواد پیشش بخوابی

مثه شوهر من ومن چقد پشیمونم و حرص میخورم

اخه چرا،
خب عزیزم مقصر خودتی
با محبت وسیاست های زنونه سعی کن دلتنگش کنی بیاد پیشت

توهم برو پیشش بخواب

سوال های مرتبط

مامان آرین مامان آرین ۴ ماهگی
*تجربه زایمان 🤱۳*
بعد بی حس شدن دکتر شروع کرد به شکافتن شکمم دردی حس نمیکردم ولی حس فشار چاقوی جراحی رو خیلی خوب حس میکردم و بعد یه احساس مکش خیلی زیاد انگار که دارن دل و روده ام رو از تو بدنم میکشن بیرون و بعد صدای گریه آرین و حس خوب آرامش ...آروم شدم
آرین من به دنیا اومد
آرین من سالم به دنیا اومد خدایا شکرت🤲
بعد اتاق عمل من رو بردن اتاق ریکاوری که حدود دوساعتی اونجا بودم تو این فاصله هم یه ماما میومد شکمم رو فشار میداد و هردفعه احساس دردش بیشتر می‌شد چون بی حسی کم کم داشت از بدنم خارج میشد دردش غیر قابل تصور بود انگار روح از بدنم خارج میشه
بعد منو بردن تو اتاق بخش زنان که مشترک بود با یه خانوم دیگه اینجا هم دلم گرف چون دوست داشتم با بچه ام و شوهرم تنها باشم ولی اون شب به قدری شلوغ بود که اتاق خصوصی گیرمون نیومده بود و شوهرم مجبور شده بود دو تخته بگیره
به من حتی پمپ درد هم وصل نکردن فقط چند باری اومدن مسکن تزریق کردن و بار آخر هم شیاف گذاشتن
صبح روز دوم دکتر بهم سر زد ولی چون هنوز شکمم کار نکرده بود نگهم داشت تا وقتی شکمم کار کنه
صبح همون روز شوهرم رفت تا اتاق خصوصی پیدا کنه و شکر خدا یه مریض داشت مرخص میشد و ما جابجا شدیم به اتاق جدید
اونجا تونستم یکم استراحت کنم
بقیه 👈 تجربه زایمان🤱۴