عزیزان دل
دیشب با شوهرم دعوامون شد البته از این دعواها خیلی پیش میاد بعد شوهرم لیوان چای را زد به دیوار لیوان نشکست ولی چای پاشید به همه خونه دخترم خواب بود به روی اونم زد
هرچی گفتم نکن بعداً پشیمان میشی می‌گفت تو منو عصبانی کردی و فلان
خلاصه نیم ساعت طول نکشید که پشیمان شد و شروع کرد به توجیه کردن کارش منم گفتم دگه باهات زندگی نمی کنم و طلاق می گیرم خیلی ترسیده بود
بعد منم خیلی گریه کردم تا ساعت سه و نیم شب همش گریه کردم هرکاری که از اول ازدواج تا الان به حقم کرده بود رو به روش کشیدم

تمام بحث مون سر این بود که اصلا خیالش نیست زن داره یا نه همش جدا می خوابد و گاهی کلا میره رو مبل می خوابد بعدش میگه خسته بودم و...
هربار که این موضوع رو یاد کنم دعوا می کنه و سرش می کوبه به دیوار لیوان می شکنه و از این کارا
در جریان نه ماه بارداری اصلاً با من همبستری نداشت بهانه میکرد که نی نی اذیت میشه.
بعدش تا چهار ماه بعد زایمان می‌گفت خودت اذیت میشی
الان میگه دخترم بیدار میشه
اگه شما جای من بودین چی کار می کردین ؟
من که کلاً افسردگی گرفتم از یک طرف بچه داری و غریبی از طرف دیگر این بی توجهی همسرم .
ناگفته‌ نماند من رابطه خیلی دوست دارم و این همش بهانه می آورد میگم برو دکتر نمیره.
منم به شدت عصبی شدم و گاهی خیلی حالم بد میشه به حدی که می خوام به خودم یا دخترم آسیب برسانم
حالا شما مشوره بدید چی کار کنم واقعا خستم همش درگیرم هیچی خوشحالم نمیکنه اخلاقم خیلی بد شده بیشتر وقتم با گریه سپری می کنم.
😭
اگه دوست داشتین کلا داستان زندگی مو بنویسم اینجا.

تصویر
۸ پاسخ

خواهر منم مشکل شما رو داشت تا این که دو سال پیش فهمید همسرش تو محل کار با همکارش رابطه داره و این همه مدت که بارداری و بچه داری رو بهونه میکرده در حال خیانت بوده امیدوارم شما اینجوری نباشه

سلام عزیزم همسرتون چند سالشه ؟ یه شربت داروخونه گیر میاد شربت گل سرخ شرکت باریج اسانس اون خوبه داروهای دیگه هم گیر میاد میتونی بهش بدی تا شاید میل بیشتری برا ارتباط بوجود بیاد و اینکه بنظرم حتما با مشاور یا روانشناس صحبت کنید یا خودتون صحبت کنید و حلش کنید ما خانوما یه مشکل بزرگ که دارین اینه که حافظه بلند مدت بدی ها داریم به جای پرداختن به همون موضوعی که الان بابتش دعوا شده از روز اول هر دعوا و مشکلی بین خودمون یا حتی با خانواده طرف بوده رو وسط میکشیم و دوباره هی تکرار و تکرار و تکرار میکنید چون فراموش کردنشون برامون سخته ولی واقعا باید روش کار کنیم

عزیزم بشین باهاش صحبت کن بگو مشکلت چیه که جدا می خوابی بگو من خوشم نمیاد دوس دارم پیشم باشی با حرف زدن همه چی درست میشه گلم

خانوما بعد از زایمان زندگیشون دچار تغییرات بزرگی میشه و هر روز و هر روز با چشالش روبرو هست حالا بماند این وسط افسردگی بعد زایمان هم هست کلافه میشی احساس سردرگمی میکنی احساس میکنی نمیتونی از پسش بر بیای اگه بچت کولیک داشته باشه رفلاکس داشته باشه حساسیت داشته باشه یا خدایی نکرده مریض بشه یا واکسن داشته باشه اگه درگیر دوتا بچه باشی اگه از خانوادت دور باشی اگه با خانواده همسرت رابطه خوبی نداشته باشی همه اینا شرایط رو خیلی خیلی بدتر میکنه همسر نزدیک ترین شخص بهت هست اگه مسئولیت پذیر باشه و همکاری کنه باهات این روزا راحت تر میگذره و متاسفانه اگه بی تفاوت و بی مسئولیت باشه احساس میکنیم درک نمیشیم کسی مارو نمیفهمه تنهاییم و واقعا سختمون میشه ممکنه گریه کنیم پرخاشگری کنیم نمیدونم هر واکنشی با توجه به شخصیتمون ممکنه انجام بدیم و بچه ها هم تحت تاثیر هستن کاش دولت کلاس اجباری میگذاشت برا مردا بلافاصله بعد از بچه دار شدن اونم چندین ساعت تا توجیح بشن در این مورد

مامان ژینا و الینا توروخدا مواطب خودت و اون ۲تا طفل معصوم باش

مامانا ببخشید این سوالو میپرسم ولی شما هم بعد بچه رابطه تون کم شده ؟

چه جالب
جریان ما برعکسه
اینقدر بچه داری و خانه داری و مهمون و.... از من انرژی می بره که از خدام هست همسرم کاری باهام نداشته باشه.
البته اونم خسته کار هست کنار هم می خوابیم اما رابطه هر دو حالشو نداریم

بهتر حتما به یه مشاور مراجعه کنید چون ممکنه ما غلط راهنمایی کنیم چون مشکلتون نیاز به راهنمایی آدم خبره داره

سوال های مرتبط

مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۱۳ ماهگی
سلام تو این سن بچه خودش چه بازی هایی می کنه؟ اسباب بازی یا وسایل می دین چطور بازی می کنه؟ من رضا از بچگی توپ بازی می کردم باهاش الان هر چی بهش میدم یک کم میزنه زمین یک کم میزنه به هم میکنه گاهی دهنش بعد میاره سر پاش هی با پاش بهش ضربه میزنه . یا ماشین میدم دستش یک کم میبره جلو و عقب بعد می ندازه کنار میره سراغ کنترل دمپایی کنترل یا تخته تو بسکتبال میزنه یک کم به زمین یک کم نگاش می کنه می کنه گاهی دهنش بعد می کشه رو زمین هلش میده انگار که ماشینه . چهار دست و پا زیاد نمیره مگر چیزی جلب توجه کنه بخواد خودش رو برسون بهش یا من تو حال باشم بیاد پیش من . بیشتر دور و بر خودم میلوله. بچه های شما میان آشپزخونه دست بزنن به وسایل . رضا تا ورودی میاد همون رو پله میزنه به سرامیک و بالا نمیاد. تو آشپزخونه هم بیارم گاهی میره سمت قابلمه و اینا بیشتر سر جاش بازی می کنه . باهاش دست دستی و اینا تمرین می کنم فقط نگاه می کنه و تکرار نه. هنوز بَبَ و اینا هم نمیگه. خیلی باهاش تمرین می کنم فقط تو گریه گاهی ما، اممممم، یا بِبِ بگه