بغض دارم ولی نمیتونم گریه کنم چون مادرم امشب خونمونه
امشب شوک بدی بهم وارد شد انشالله ب همین ماه رمضان هیچ مادری بچشو ب این حالتی ک من دیدم نبینه
چقد صحنه ی بدی بود
یه دفعه ای اینقدر بالا آورد بچم ک تاحالا تو عمرم اینجوری ندیده بودم مثل شیر آب پرفشار و جهشی بالا آورد
ینی چشاش گرد شده بود دور دهنش کبود شده بود و نفسش بالا نمیومد و داشت دست و پا میزد تو بغلم همه اینا تو ۸ الی ۱۰ ثانیه اتفاق افتاد هرکاری میکردم نفسش بالا نمیومد تا مادرم از دست گرفت بچه مو سرشو ب پایین آورد و چندتا محکم دست بین دو کتفش تا نفس کشید
وقتی هممون آروم شدیم دیدم مادرم داره گریه میکنه فکر کردم برا پسرم گریه میکنه میگم چیشده میگ وقتی پسرت حالش بد شد و چشمم خورد بهت و دیدم نفس نمیتونی بکشی و رنگت سفید شده داشتم میمردم
گفت اون لحضه تو فقط داشتی ب پسرت فکر میکردی و من ب حال تو داشتم سکته میکردم
چقدر مادر بودن سخته😭دلم کباب شد برا مادرم و پسرم






ینی شوهرم اینقدر بیخیال میگم چرا بدون اطلاع من ب بچه املت دادی میگ حالا ک چیزی نشده 🤦‍♀️

۲۰ پاسخ

ما مادرا هرچقدرم حواسمون باشه بازم یه جاهایی چوب بی عقلی های بقیه رو میخوریم

عزیزم حتما بردیس دکتر همه اینارا بگو بهش

ای خدا عزیزممممممممممم چقدر درکت میکنم
الهی که دیگع اتفاق نیفته بخدا منم گاهی باخودم میگم دلسوز ترازمادر خودم ندیدم
منم همیشه از اینکه چیزی گلو بچه بپره یا سرش یاجایی بخوره میترسم
واقعا مردا چزا اینجورین
شوهرمنم خیلی حرصم میده امروز دیدم دست پسرمو کرده تو دهنش
انقد حرص خوردم وقتی دیدم بردم دست صورتشو شستم
هرچقدم میکم نمیفمه😐😐😐😐😐

اخ درکت میکنم هفته پیش پسر منم بالا اورد اولین بار بود یعنی اوق اولو زد جوری ترسیدم بچه تو بغل من بود پرت کردم بغل شوهرم پاهام سست شد افتادم رو زمین خیلی صحنه ی بدی بود شوهرم هی میگفت اروم باش مگه میتونستم🥺

وای شوهرت واقعا بیفکره به نظرم
من شوهرم بیشتر از من حساسه
همه هم میدونن از ترس اونم که شده هیچ کس جرات نمیکنه چیزی بهش بده
البته ما خانواده خودم خیلی این چیزا رو رعایت میکنن شوهرمم یادگرفته
مثلاً بابام دائم میگه هر چیزژ به بچه ندین اینا ظلم در حقشونه برای وقتی بزرگ‌میشن
معده بچه هر چیزی رو هضم نمیکنه و به نظرم خیلی خوبه اینقدر مراقب بودنشون

الهی عزیزم بگردمت🥺

مردا که واقعا واقعا بیخیالن ، من تا ۶ ماه تموم نشده هیچی به دخترم نمیدم اونروزی میبینم شوهرم شهد زولبیا زد به لب بچه 😕😕😕

اخیدعزیزم گریم گرفت بخدا

واییییی یا خداااا چقد سخته این صحنه 🥺
خدا بهت رحم کرده دختر ی صدقه بده حتما

واقعا خیلی مادر بودن سخته خیلی ، موقعی میری واسه زایمان و همه واسه اینکه بچه دنیا میاد خوشحالن این وسط اون مادره که فقط به فکرته و دل توووو دلش نیست که سالم برگردی ، الان ما که خودمون مادریم واقعا چقددددر دیدن این صحنه واست سخت بوده ،ان شاءالله تن همه بچه ها سلامت

عزیزم این اتفاق واس خیلیا پیش میاد
شما باید سعی کنی مامان فوی ای باشی این چیزا خیلی حساسه فکرشو کن خدای نکرده مادرت پیشت نبود
تو باید بلذ باشی چجوری نجات بدی بچرو

ای خدا چرا اینکارو کرده اینقدر بی عقل بوده املت به بچه میدن املت واسه بچه سنگین هستش اگه میخواست بده یه زره بهش میداد تا طعمش حس کنه نه اینکه کلا بهش بده بچس هرچی بهش بدی میخوره چون سور مزه هستش میخورن بچه ها

وای خدااااااااا
آدم تا مادر نشه نمی‌فهمه مادرش چی کشیده
خیلی سخته واقعا
املت کلا چون تخم مرغ و گوجه است ممنوعه نباید بدید باز خوبه بالا آورده

😭😭😭اشک منم ریخت
الهی بگردم من
خدا بخیر گذرونده
کاش از مامانم دور نبودم

الهی بگردم
واقعا سخته همچین اتفاقی
چقد بعضی مردا بی ملاحضن
باز شوهر من غذایی که واسه بچه درست میکنمم نمیده بهش میگه میترسم

بمیرم برا دلت دختر

شوهرتو بزن لهش کن فقز

حتمای دکتر متخصص ببر بچت چیزایی که اینجا گفتی بهش بگو

املت؟ای بابا

املت 😐 تو این سن

سوال های مرتبط

مامان نفس و نسیم🤱🤰 مامان نفس و نسیم🤱🤰 هفته سی‌وششم بارداری
خانما میخوام تجربه‌ی تلخ خودمو بگم البته ک همه‌ی شما عزیزان خیلی درکتون بالاتره و مطمئنن کاره منو انجام نمیدید
امروز قرص مولتی ویتامین خوردم رنگش صورتی بود دیدم دخترم خوشش اومده دادم دستش و مطمئن بودم نمیتونه قرص از توش در بیاره فقط در حد بازی کردنه
مشغول کار بودم دیدم یه چی دهنشه اومدم دیدم اون آلومینیوم هایی ک از جای قرص های خالی مونده رو کنده گذاشته دهنش درش اوردم همه‌ی اون خالی هارو کندم گذاشتم رو مبل ولی‌ اصلا حواسم نبود این بچه پا میشه(تازه بچم میگیره از مبل پا میشه سر پا🥹🥹🥹) چشتون روز بد نبینه رفتم آشپزخونه بعد چند دقیقه دیدم سرفه کرد دوییدم سالن دیدم قرمزززز شده نفسش رفته😭😭😭😭گرفتم بغلم زدم پشتش دست انداختم دهنش نشد ک نشد طفلی هر چی تو دلش بود پاچید بیرون بالا اورد دیگ انداختمش زمین و فقط جیغ زدم‌همسایه ها اومدن همسایمون اومد برش داشت بچه مرده بود انگار نفس نداشت دست انداخت دهنش دوباره بالا اورد اینسری نفسش اومد و من ینی جیغ زدمو گریههه کردم
خیلی خوبه آدم تو موقعیت های سخت خونسردی خودشو تا حدودی حفظ کننه ولی واقعا من خودم اون لحظه روح از بدنم جدا شده بود
اینارو از حلقش در اوردیم👇