۱۲ پاسخ

اصلا بچتو نده دستش اصصصصلا ..مراقب باش

عزیزم اصلااااا اجازه نده
اگه تو این مسئله تو رودروایسی بمونی، تو چیزای بزرگتر قطعا به مشکل میخوری
ناراحتی هیچ کس به اندازه سلامت بچت مهم نیست
حتی سعی کن غیرمستقیم و با روی خوش شوهرتو متوجه کنی که حتی ایشون هم اجازه نده
بگو اگه میخوای بازی کنی همینجا بازی کن
اگه گفت نه بچه رو نده بهش

هروقت اومد بگیره بگو پوشکش کثیفه باید تعویض بشه یا شیر میخواد یا خوابش میاد

اگه میخوای بدی بهش بگو منم باید کنارش باشم از من که دور میشه بیقراری میکنه ممکنه نتونی آرومش کنی اذیت میشی. اینجوری خرش کن

مادرشوهر من اینطوریه حتی اومد خونم چند بار چند روز اومد رو دلم بعد زایمانم فقط با این حالت که خونه پسرشه بعد از چند روز میزبانی حتی با من خداحافظی نکرد رفت
بعد دوماه شهرستان بودم شوهرم نبود حتی یه تماس نگرفتن بگن بچه خوبه بده
بعد شوهرم خودش تنها می‌رفت سر میزد بهشون یه بار باهاش رفتم قهری نباشه ولی شوهرم اصلا طرف حق رو نمیگیره فقط میخواد بره و بیاد
شوهر من وابسته و مهرطلبه
همیشه خدا دعوا داریم سر این مسایل
خیلی خسته شدم

زشته نمیگم
یا میگی مامانش متوجه بشه؟؟؟
این دوتا کلمه قدرت بیان رو ازت گرفتن چرابراخودت وبچه ات ارزش قائل نیستی
وقتی کسی سلامت نمیکنه بچه روبهش میدی
مادرشوهره بیشعورم گفت من فقط بخاطره نوه ام میام اینجا
گفتم به والله منم راضی نیستم بیایی خودتو اذیت کنی
مگه من پسرمو سرکوچه پیداکردم بچه ننه بابا داره من سرحاملگیم خیلی زجرکشیدم همش بیمارستان بستری بودم
کسی که منو شوهرمو نخواد بچه ام رو بخواد می‌خوام هزارسال پسرمو نخوادخوش آمدی
😂😂😂 خداروشکر یکماه دیگه پانذاشته اینجا

شوهرت بابد بگه دیگه .
شوهر من میگه فقط بشینین بغل کنین با بچه حتی راه نرین یه وقت میافته

مگ اسباب بازیه میبره تو اتاقش
من هیچوقت اجازه همچین کاری نمیدم
بگو پیش خودم بغلش کن

شاید واقعا منظوری نداره اخلاقشه ...چون من وقتی بچه بودم عمه م ک میومد بچشو میگرفتم میبردم تو اتاق بازیش میدادم الان ک گفتی یادم افتاد .خیلیم دوسش داشتم

بهونه بیار براش
مثلا بگو شیر خورده منتظرم آروغ بزنه
زیرش کثیفه میخوامببرم عوض کنم
خوابش میاد اینجور چیزا بگو نده
دوبار بگی اگه بفهمه دیگه نمیاد بگیره

دختر خواهر شوهرت چن سالشع؟

چندسالشه!؟
ب نظر من اصلا تو رو نمون اصلاااااا....خدای نکرده چیزیش بشه تویی ک داغون میشی
خیلی رک بهشون بگو

سوال های مرتبط

مامان 🌛ماهلین خانم مامان 🌛ماهلین خانم ۱۱ ماهگی
مامانا من یه دوست دارم از دوران راهنمایی همکلاسی بودیم باهم رفت آمد داریم اول ها اینطوری نبود تقریبا از وقتی من باردار شدم این به من حسودی کرد اوایل که من جنسیت بچم رو فهمیدم چون خودش پسر دوست داشت انقد به من تیکه انداخت حتی من باردار بودم اومد خونمون داشتم نهار میپختم گفت دختر خوب نیست اولین بچه باید پسر باشه من تا اون موقع انقباظ نگرفته بودم ک از ناراحتی اون روز گرفتم من تاحالا یه نهار هم خونش نموندم اما اون بالای بیست بار اومده مونده بعد حسادت می‌کنه نشون هم میده مثلا بگم سیاست داشته باشه نشون نده هم نه
بعد سیسمونی خریده بودم اومد گفت لباس کم گرفتی گفتم به دنیا اومد هی میخرم براش دیگ تا دم عید من برا دخترم پنج ست لباس گرفتم اومد چیزی پیدا نکرد گفت کت جین به پسر بچه میاد عید من براش روسری خریدم اما اون هیچی عیدی به ماهلین هم نداد
تا اینکه من رفتم اصفهان براش گز نخریدم زنگ زد گفت برا من آوردی گفتم تو مگ میری شمال برا من کلوچه میاری گفت آخه تو پولداری گفتم غلط تو پول یه کلوچه نداشتی
تازگیا هم خدایی تصمیم گرفتم دیگ باهاش رفت آمد نکنم ابجیم میگه یه موقع میاد از حسودی ماهلین رو تنها گیر میاره میندازه زمین اینا چرا باهاش ارتباط داری
در حدی بگم حسوده ک ابجیش طلا خریده بود زنگ زد به من گفت انقد اعصابم خورده معده ام درد می‌کنه بخدا همیشه مریضه معده عصبی داره موهاش می‌ریزه از حرص
خلاصه بگم قبلا اینطوری نبود آخه
من پنج ساله عروسی کردم اون یک سال و نیم بعد از اینکه من زایمان کردم اونم اقدام کرد هی شوهرش میگه من بچه نمیخوام هنوز زوده اما این میگه نه بیاریم متاسفانه من آدم خیلی رودربایستی داری هستم ولی دیگ اینو میزارم کنار صبح زنگ زد گفت تنهایی عصر بیام گفتم نه با اینکه تنها بودیم