چرا مجبور نیستی میتونی با دخترت خونه خوش بگذره بزن پویا نگاه کنع باهاش بازی کن کم کم عادت میکنه چرا باید خودتو انقدر اذیت کنی تهش چیه هیچی اینجوری بیشتر به اونا وابسته میشه
منو دخترمم اکثرا تنهاییم خونه بازی میکنیم دوتایی بهش خوش میگذره بعضی اوقاتم کار داشته باشم دورو برشو کلی اسباب بازی میچینم تا بخاد زده بشه ازشون من کارام میکنم باز دوباره بازی
انگیزم ازدست دادم البته وقتی رنگ میکنم خیلی اذیت میشم حالت تهوع میگیرم سردردشدید تا یک هفته چشام درد میکنه
همشون همینجورین من تو یه حیاطیم پسرام عاشقونن مادرشوهرم خیلی تیکه میندازه ۶سال عروسشونم هنوز نگفته لباس نو مبارک هرچی هم رنگ سرمیزنم میگه بهت نمیاد
بچه آرومی داری پسر من که سرویسم می کنه فردا از ترسش میخام برم سرکار
دختر من برعکسه خونه مادرشوهر م از اول تا آخر گریه میکنه میگه برییییم
منو پسرمم تو خونه همش تنهاییم...
شوهرم که همش کارو کارو کار....
مادرشوهر که هیچ نگمممم
منم مث تو
نه چرا حرفای اونا رو گوش میدی
بشین برا خودت با دختر بازی کن بعد اونوقت ببین با تو بیشتر خوش میگذرونه یا با اونا
مادرشوهرا فقط دوست دارن بچه رو از مادرش دور کنن فقط اینو پیش عروسشون میخان
پیش دختر خودشون اینجوری نیست تو اشتباه میکنی که میبری پیش اونا خودت با بچت خوش بگذرون عزیزم
والا من باهاش بازیم میکنم هوا خوب بودنی پارک میبرم بازم اونارو میبینه منو یادش میره میگم خدا کمک کنه زودتر از اینجا بریم
خوب میکنی دخترتو روزا ببر بیرون قدم بزنید اینقدر خسته میشه هم غذامیخوره هم میخوابه دیگه بهونه نمیگیره..دخترمنم بااینکه داداش داره اما صبح تا بیدار میشه باید ببریم بیرون برگرده بعد غذا میخوره ومیخوابه
همه مون همینطورییم سخت نگیر میگذره منم اصلا از طایفه شوهرم خوشم نمیا ولی بخاطر پسرم و شوهرم دارم تحمل میکنم نمیدونم صلاح خدا تو چیه ولی به گذشته که برمیگردم اصلا فکر نمیکردم یه روزی بخوام انقد به زندگی ناامید بشم و حالم خراب بشه داشتم به این فکر میکردم که من قبل از همه ی این اتفاقای زندگیم خیلی دل خوشی داشتم. اما الان اصلا اون آدمی که بودم نیستم انگار افسرده شدم خیلی تو خودمم
بچه دومم میتونی بیاری 😁
بعداز هر سختی اسونیه.. تحمل کن به خاطر دخترت ولی نزار حقت ضایع بشه.
شام بهش چی دادی
دقیقا حرفای منو زدی بعد دخترم ازبودن اونا دلخوشتره منم هیچ جانمیبرمش وقتی میرم خونه مادرشوهرم عمه هاش ک بغلش میکنن دیگه بغل من نمیاد بعدنگا هم میکنن میگن نگا نقش مامانش نداره دلخوشیش ب خودمونه بعد مادرشوهرو ای بچه مادرشه امشب پیش مادر بخواب زودجمع کردم اوردمش خونه اینم اقدگربید خواسم بزنمش زورم گرف هی نگا هم میکردن پچ پچ میگفتن مهر ننش نداره چقد مهرخودمون میده حس مادرانه بهش نداره چقد سختم میگزره
من برای تنهای پسرم من دخترم اوردم خدا شکر حالا هم بازی هم دعوا شدن😅 مجبور نشدم دیگه تحمال خانواده شوهرم
من اینقدر این کارا رو کردم چاره ای نیست منم خیلی حساسم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.