ستان گل ی کم از بلاهایی ک در حاملگی سرم اومد گفتم بنویسم قدر الانو بدونم هر چهقدرم خسته بشم از اون موقع خیلی بهتره 🤣
از هفته ۶تا هفته ۱۶هر روز روزی س بار بالا میوردم داعمم حالت تحوع داشتم کلا هم استراحت مطلق بودم این ما بین ورم شدید لثه گرفته بودم و فکم باز و بسته نمیشد غذا پوره میخوردم 🤣بعد کلا دل درد داشتم از ماه چهارمم نفس تنگی و سر درد و کمر درد ب صورت داعم سه ماه اخرم درد دنده و پهلو جوری ک خواب نداشتم فوق العاده هم سنگین بودم هر چی فکر میکنم بزرگ کردن دو تا نوزاد راحت تر از تخمل اون بازداری سخته ایشالا که دیگ حامله نشم چون خودمو میکشم البته این کارم نمیتونم کنم جون دو تا بچه دارم ولی واقعا ماهایی ک دو قلو داریم بزرگ ترین لطف ب خودمون اینه ک دیگ حامله نشیم

واسه منم خیلی بد گذشت وای وحشت ناک بود

وحشتناک بود ولی الان بزرگ کردنشونم خیلی سخته من دیگه نه خواب دارم نه خوراک نه اعصاب

آخ آخ عزیزم حاملگی سختی داشتم تا 6ما هیچی نمی‌خوردم بزی از وقتا شب ب شب غذا می‌خوردم خدا خدا میکردم ک زایمان منم کسی برام نگه بخور که منم مجبور باشم بخورم .. بعد آفرین سنگینی که هیچی بکووو از درد لگن اووف اووف .. خب خلاصه دورانی شیرینی بود ولی خوب از وضعیت الآنم بارداری و ترجیح میدم ☺️

من حاملگیم خیلی خوب بود ن ویار داشتم ن چیزی فقط ۲..۳ هفته اخری بخاطر سنگینی اذین شدم باااین حال تا روز اخر همش پشت فرمون بودم تمام کارامو اعم از ازمایشگاه خرید خونه حتی .اشپزی
تمیز کردن خونه حتی طی کشیدن اشپزخونه خودم انجام میدادم خیلی کار میکزدم حالمم بد نبود خیلی خوب بودم امیدارم بازراری بعدیمم همین باشه

منم خیلی حاملگی سختی داشتم خیلی حالم خراب بود

آخ آخ گفتی... واقعا بدترین حاملگی رو داشتم چقدرررر بد بود خداروشکر که گذشت

وایی حاملگی خیلی سم بود🤦‍♀️🤦‍♀️

واییییی منم اوضاعن خیط

ولی دو قلو داشتن چقد خوبه

عزززززیزززززم😂😂😂😂

دلت نمیخواد بعداً پسر هم داشته باشی؟