۲۱ پاسخ

ناراحت نشو دلگیر نشو اطرافیان خسته میشن یه چی میگن

مریض اون شوهر خواهر شوهرته درک و شعوری از شلوغی بچه ها نداره

دقیقا پسره من همین طوره

وای این مردم براحرف میمونن بخدا پسرمن زمستون پارسال زیادمریض میشد خواهرشوهرم برگشت گفت حتما مشکل داره این همه مریض میش بچه اس دیگ حالیشون نمیش بخدا رفتم تو سرویس انقدر نشستم گریه کردمـ ازدستش الان بهش فکرـمیکنم میکم فقط باید واگذارش کنی بخدا

خب زبون داشتی میگفتی دختر برادرشوهرمم همینطوره احتمالا ژنشون اینطوریه

سلام می خوای ما هم بچه ها مون رو بفرستیم تا ببینی همشون همینن. خدا شاهده دیشب از دستش گریه می کردم. دور سفره فقط می چرخید و می دویید.

چون پسرامون دقیقا ه‍م سن هستن کاملا درک میکنم تمام چیزایی که میگی رو ... و اینکه طبیعیه ... پسر من هم شدیدا کنجکاو هست و اصلا ی جا نمیشینه ... مخصوصا اگه بچه دیگه ای هم باشه اونجا که دیگه واویلا 😬😬🤭🤭 ولی خب ادم خودشو می‌ذاره به جای بچه میگه خب اقتضای سنشون هست نمیتونن بشینن مثل ما تعریف کنند که ... باید انرژی شون تخلیه بشه 🤭 و اینکه پسر من از هیچی هم نمیترسه یعنی کلا نترسوندیمش از اول، برای همین کلا کنجکاویش هم زیاده😬

مهدیار هم همینه دقیقا جایی میریم مدام باباش با گوشی ساکتش نگه میداره منم میگم گوشی نده بدتر میشه ولی گاهی واقعا نمیشه
ولی اصلا غیرطبیعی نیست کاملا طبیعیه بچه کارش همینه بزرگ میشن آروم میشن این بچه‌ها
تا وقتی خطر نداره بذار راحت باشه بچه هر کی گفت بگو مدلشه بچم خیلی شیطون و پرانرژیه

اخه دارو خواستم معرفی کنم برای بیش فعالی ممکنه بد باشه براش.

من دارو میشاسم اما نمی‌دونم برای بچه اتون بد باشه یا نه واسه همین پیشنهاد میدم کمی گل گاو زبون بخر دمنوش کن یه لیوان بده خیلی آروم میشه

بچه اگه آرام باش مشکل داره
پسرمن باهمه چیز کار داره
تمام وسایل ومثل اسباب بازی هاش میبینه
وبه هیچ وجه نمیتونه بشینه یه گوشه
معمولا پسرها خیلی فوضول هستن

حتمن محیط براش جدیده کنجکاوی و شیطنتش بیشتر شده.بچه های الان همه فعالن زیاد

بچه ان من دو روز رفتم شهرستان ،خونه بابام ،مه یاسوگزاشتم خونه رفته بودم بازار برگشتم خواهروبابام 😂ازدستش میخواستن یقه اشون روپاره کنن ،ازبس ازیتشون کرده

سلام دخترمنم دقیقا این جوریه، خب رفتین اونجا واسش جدیده دیگه

سلام پسر منم همینطوره انقد شیطونی میکنه دست ب همچی میزنه یعنی باهاش نمیشه جایی رفت

دقیقا مث دختر من همش میگن خیلی فضوله و ...آنقدر گفتن بعضی وقتا میگم نکنه واقعا بیش فعال باشه

شاید بخاطر همون پاستیل امگا که بهش میدی انرژیش زیاد کرده

بدون تشخیص پزشک برای پیش فعالی نمیشه که سرخود دارو داد ....پیش فعالی علایم داره با شیطونی و وروجک بازی کاملا متفاوته
ذات بچه به شلوغ کردنه ،دختر من هم خیلی کنجکاو و شیطونه دوست داره تو همه کار دخالت کنه و به همه چیز دست بزنه ولی این دلیل نمیشه پیش فعال باشه

فکرتو درگیر نکن ،بعضی افراد شلوغ کاری بچها رو با پیش فعالی اشتباه میگیرن
بزن سایت علایم رو مطالعه کن و سر فرصت براش توضیح بده که طبیعیه🙂

پسرمنم همینطوره رردم مشاوره گفت طبیعیه
من اومدم ویلامون شمال همش مهمون داشتم ازبس گفتم نکن بشین نکن خسته شدم
بیخیالش

پسرمنم همینع البته یکم بیش فعالی دارع ولی دارو مصرف نمیکنه. چن روز پیش تو مسافرت پدرمو دراورد دیگ خسته شدم.
هم برگشتم خونه نوبت روانشناس کودک گرفتم ببرمشش
اینقد ک همه حرف میزد درمورد پسرم
بعدشم اینا بچن اسمش روشه دیگ باید شیطونی کنن. بچه ای ک شیطونی نکنه مریضع

سلام
عزیزم
پسرمنم همینطوره
بگو بچست دیگه. دارو چی بخوره مثلا. بچه خودتون هم همینطور بود
الان سنتون رفته بالا حوصله بچه ندارین
بگو بچه من کاملاسالمه

سوال های مرتبط

مامان حسین جانم🫀 مامان حسین جانم🫀 ۴ سالگی
سلام مامانا ببینید من حق دارم یا نه
ما یزد زندگی میکنیم جاریم اینا شیراز
بعد جاری من شیرازی هست از اونایی که خیلی سیاست دارن و با چرب زبانی مارو از سوراخ میکشم بیرون
ما سه تا جاری هستیم اون دوتا جاریم چش هم ندارن یعنی اصلا سلام هم نمیکنن
همش میگن اون حسوده و فلان
ولی هردوشون منو خیلی دوست دارن چون من اهل تیکه انداختن و کلاس گذاشتن نیستم
و هیچوقت تاحالا دخالت نکردم برای همینم اونا منو دوست دارن و خیلی بهم احترام می‌زارن
خلاصه این جاری شیرازیم هروقت مییومد یزد دو سه روز خونه ما میموند ما هم دوست داشتیم
هروقت که مارو میدید میگفت یه هفته بیاین شیراز خونه ما بمونین به هیچکسو نگین که اومدین (یکی خواهر شوهرمو و اون جاریم هم شیراز زندگی میکنن)
بخدا مییومدن خونمون اصلا بلند نمیشد کار کنه هیچییییی دست به سیاه و سفید نمی‌زد شوهرم میگفت مگه رستوران هست که اینجور می‌شینن
ولی من یه بارم گله نکردم و همش با مهربونی محبت کردم

تا ما بعد هفت سال رفتیم شیراز
ما سه شب هتل داشتیم گفتیم شب چهارم بریم خونه این جاریم بخوابیم و صبح بیایم یزد
چون آنقدر اصرار می‌کنه که یه هفته بیاین بمونین یه شب بریم خونشون
خلاصه همسرم به برادرشون اطلاع دادن که ما اومدیم شیراز اولش برادرشوهرم گفت هروقت میخواین بیاین خونمون
روز بعدش برادرشوهرم زنگ زد که فردا شب بیاین پارک فلان جا
ما بعد از ظهر بود که رفتیم پارک و جوجه درست کردن
بقیشو پایین میگم