۸ پاسخ

واقعا خیلی راحت بود برا منم من یک ماه آخر بارداری انقد استرس کشیدم ک وزن کم کردم و بچم وزن نگرفت ولی الان میفهمم چقد اشتباه کردم راحت تر از چیزی بود ک فکر میکردم حتی پمپ درد هم نداشتم

ای جووونم 🥹🥹🥹😍😍😍🧿😘😘😘
مبارک باشه
مرررسی عزیزم ک تجربتو گفتی
منم زایمانم نزدیکه سزارینم چندروزه ترس اتاق عمل افتاده بود به جونم این تاپیک شمارو خوندم اروم شدم
خیر ببینی 💖💖💖

میگم بخیه سزارین رو جذبی میزنن؟

مبارک باشه عزیزم

خیر ببینی منم هفته دیگ زایمانمه سزارینم خیلی استرسم کمتر شد

عزیزم بسلامتی خیلی مواظب خودتو کوچولوت باش

خـداروشــکرررر مبارکـ باشه انشالله قدمش پر خیرو برکت

بسلامتی عریزم قدمش مبارک ،پمپ درد نداشتی؟ماساژ رحمی چی؟

سوال های مرتبط

مامان نیلماه🌙 مامان نیلماه🌙 ۲ ماهگی
خب من اومدم با تجربه زایمان (سزارین)✨
من آدمی بودم به شدت ترسو از یه آمپول ساده میترسیدم🫠
زایمانمم یهویی شد یعنی ساعت ۱۲ شب قبلش دکترم بهم گفت فردا بیا برای زایمان
صبح ساعت هشتو ربع رسیدم بیمارستان. کارای بستریمو خیلی زود انجام دادیم طوری که ساعت دهو بیست دقیقه اینطورا بود بردنم اتاق عمل. (البته اینکه دکترم سرعت عمل خیلی خوبی داشت بی تاثیر نبود نذاشت چندین ساعت استرس بکشم واقعا دمش گرم)
قبلش استرس سوندو داشتم ولی باید بگم اصلا دردی نداره فقط در حد چندثانیه سوزش بعدش اوکی میشه. تو اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد اسپاینال تزریق کنه من خودمو خیلی منقبض کرده بودم از ترس همین باعث شد یکم دردم بگیره. بعد بی حسی دراز کشیدم سریع پرده رو کشیدن روم. خلاصه که دخترم ساعت ۱۰:۵۵ دقیقه به دنیا اومد💕
نگم از اون لحظه و حسی که داشتم...واقعا قابل توصیف نیست از خدا میخوان هرکی آرزوشو داره تجربه کنه این حس قشنگو✨
کلی اشک ریختم دخترمو اوردن بغلم کلی بوسش کردم😌
یه ساعت ریکاوری بودم بعدش بردنم بخش
ماساژ رحمی هم تو بی حسی و اتاق عمل برام انجام دادن که من هیچی نفهمیدم (خیلی استرس اینم داشتم🥴)
یه خوبی که بی حسی از کمر داره اینه که دردت آروم آروم شروع میشه با کم شدن بی حسی. من پمپ درد گرفتم و راضی بودم. پنج شیش ساعت بعد رفتن بی حسی درد داشتم بعدش کم کم بهتر شد. آخر شبم سوندو برداشتن و بلندم کردن که راه برم.اولین بار راه رفتن دردناکه یکم بعدش بهتر میشه..
خلاصه همه این سختیا با بغل کردن نی‌نی کامل فراموش میشه جوری که هزاران بار دلت میخواد به اون روز برگردی🥰 شیرین ترین و زیبا ترین خاطره از اون روز برام به یادگار مونده🥲🩷
مامان (😘چال گونه😘) مامان (😘چال گونه😘) ۷ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت هفت صبح از خونه حرکت کردیم هشت بیمارستان بودیم رفتیم پذیرش چون روز تعطیل بود رفتیم تریاژ اونجا نامه سزازینمو دادم پذیرش شدم گفتن باید آزمایش بدی جوابش بیاد بعد بری اتاق عمل آزمایش دادم تا جوابش اومد ساعت یازده و نیم شد رفتم اتاق عمل بهم بی حسی زدن یکم طول کشید بی حس شدم بعد شروع کردن موقع فشار شکم یکم درد داشتم اذیت شدم بید گل پسرمو دیدم 🥰🥰😍😍بعدم شروع کردن بخیه زدن بعدم رفتم ریکاوری یکم بعدم رفتم بخش ک ساعت نزدیک دو بعد از ظهر شده بود راستی اینم بگم سوند رو قبل بی حسی زدن ک خیلی اذیت شدم اومدم بخش دردام خیلی زود شروع شد حتی قبل ازبین رفتن بی حسی شیاف دیکلوفناک استفاده کردم بهتر شوم روز اول خیلی اذیت شدم ۱۲ ساعت بعد عمل سوند رو در آوردن ک خیلی درد داشت ولی بعدش راحت شدم پاشدم راه رفتم خیلی بهتر شدم شروع کردم ب خوردن کم کم بهتر شدم ولی بعدش سردرد گرفتم الان ۴۸ ساعته تقریبا زایمان کردم دارم مرخص میشم برم خونه با گل پسرم خیلی خوشحالم امید وارم همتون ب موقع وصحیح سالم زایمان کنید سعی کردم کامل باشه اگه سوالی داشتید در خدمتم