سوال های مرتبط

مامان سدنا مامان سدنا ۲ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان
برسه اتاق عمل لرز وحشتناکی گرفتم از ترس تو راهرو که داشتن میبردنم بشون میگفتم پشیمون شدم برمگردونین بعد گفتن میری طبیعی گفتم نه تخم میزام😂🤣دیگه کلا هذیون گفتنم شروع شد رسیدم اتاق عمل خیلی سرد بود منم لرز وحشتناک که داشتم از ترس اونجا اومدن سوند بزنن میگفتم میشه نزنین🥲😂اومدن بی حسی میگفتم میشه بیهوش کنین🥲😅کلا همش ساز خودمو میزدم ولی خدایی نه سوند درد داشت نه امپول بی حسی دیگه دکترمم اومد دید لرز دارم گفت کولرو خاموش کنین عمل شد حالا این وسط من هی میگفتن دستام تروخدا ببندین و هی هذیون میگفتم کمک بیهوشی بالاسرم بود باهام حرف میزد استرسم و کم میکرد قبل عمل بهم گفت بچه میخای باز میگفتم دیگه نه وقتی بچم بدنیا اومد میگفتن بازم میخام🤣🤣اصلا هیچی هیچی حس نکردم از عمل واقعا واقعا واقعا راحت و خوب بود همش میگم خیلی خوب بود کادر اتاق عمل استرسی که شدم همشون به روش خودشون کمکم کردن من واقعا راضی بودم از عملم و پرسنل بیمارستان همه چی
بعد دیگه بردنم ریکاوری دوساعت اونجا بودم خودم
مامان دیان مامان دیان ۸ ماهگی
#تجربه سزارین 🌻🌷پارت دوم
بعد منو بردن توی اتاق عمل همه خیلی خوب و مهربون باهام رفتار میکردن من از ترس قبل از زدن بی حسی لرز تمام بدنمو گرفته بود حتی نمیتونستم از روی تخت خودم برم رو تخت اتاق عمل و جدبه جا بشم خلاصه کمکم کردنو دکتر بیهوشی بهم گفت آماده ای فقط میخوام الکل بزنم به پشتت ولی خودتو مثل میگو کن و شونه هاتو شل بگیر و تکون اصلا نخور گفتم آمپولو بزنید 😁و زد بهم گفت آفرین واقعا ازین قسمت بخوام بگم درد اصلا حس نمیکنید نهایت از درد یه آمپول عضلانی هم خیلی کمتره بعدش بهم گفتن سریع دراز بکش سوند رو میخوایم وصل کنیم و شروع کنیم من نمیدونم من سر نشده بودم یا سوند واقعا درد داشت حتی بعد سری هم موقع وصل کردن سوند من درد داشتم و سوزش که خب کوتاهه بعدش کامل سر میشی و یادت میره من که از ترس کلا رو ویبره بودم ولی وقتی پام سر شد دیگه فقط بالا تنم میلرزید😁😂خلاصه حالم اون وسط خیلی بد بود یهویی داشتم شکممو فشار میدادن که نینیو بیرکن بیارن دردی نداشتم ولی فشارش انقدر محکم بود گفتم آی دندم و بعد صدای بچه رو شنیدم🥹😍
مامان محمدامین🐻 مامان محمدامین🐻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین
سلام،شبتون بخیر،به عنوان کسی که همش استرس و ترس زایمان داشتم اومدم بگم خیلی زایمان راحت و خوبی داشتم.
من ۱۶ ابان در ۳۸هفته ۵ روز سزارین اختیاری شدم.اینقدر ترس و استرس سوند و امپول بی حسی داشتم همش خواب میدیدم😁سوند اصلا درد نداشت همون حس ناخوشایندی که همه میگفتن نه سوزش داشتم نه چیز دیگه ای...وقتی بردنم اتاق عمل از وحشت زیاد پاهام میلرزید و خداروشکر پرسنل اتاق عمل اینقدر خوش اخلاق بودن باهام حرف میزدن تا اروم بشم. موقع زدن امپل بی حسی از ترس چون پاهام لرزش داشت صاف نمیشد و دکتر میگفت صافش کن😂یه پرستار اومد دستم گرفتم تا ارامشم به دست بیارم اصلا درد نداشت و خیلی راحت بود و سریع پاهام گرم و سنگین شد و گفت سریع دراز بکشم و تکون نخورم، دکترمم وقتی دید اضطراب دارم باهام صحبت میکرد تا متوجه کاراش نشم ولی متاسفانه بخاطر همون ترس فشارم افتاد و به دکتر گفتم حالم خوب نیست و قلبم درد میکنه و نمی تونم خوب نفس بکشم و بهم اکسیژن وصل کردن و چند ثانیه بعد بچم دنیا اومد از شروع عمل تا به دنیا اومدنش کلا پنج دقیقه زمان برد،خداروشکر دردهام قابل تحمل بود و چون دکترم اجازه پمپ درد نمیداد فقط دو تا شیاف استفاده ام شد که اونم دومی شیاف گفتم نمیخوام درد ندارم خودشون به زور گذاشتن😂فقط اولین باری گه میخوای بلند بشی خیلی درد وحشتناکی داره ولی هرچی بیشتر راه بری خودت راحت تری....و چون تو اتاق عمل سرم تکون نداده بودم خداروشکر مثل بقیه دچار سردرد و کمر درد و گردن درد نشدم در صورتی که تخت بغلی من دچار این عوارض شده بود چون سرش تکون داده بود.
الهی همه مثل من زایمان راحتی داشته باشن😍
مامان پناه💞 مامان پناه💞 روزهای ابتدایی تولد
خب خانما تجربه زایمان طبیعی من!!!
اول از همه بهتون میگم هر روشی که خودتون دوست دارید برای زایمان برید
من تا دقیقه نود سزارین میخواستم هیچکس قبول نکرد ولی خداروشکر الان از طبیعی هم راضیم
من از ۲۲ آبان درد داشتم ولی نرفتم
۲۴ م دردام خیلی خیلی ناجور شد‌
که رفتم بیمارستان ساعت ۲ و نیم ظهر چکم کرد گفت ۲ سانتی احتمالا ترخیص بشی معاینه تحریک انجام داد که درد نداره
دیگه نشستم توی سالن که شد پنج و نیم رفتم گفت چهار سانتی و نامه بستری داد
ساعت ۶ و نیم وارد زایشگاه شدم
دردام بیشتر و بیشتر شد
رفتم توی اتاق زایمان که ماما همراه هم هم اومد شروع کردم باهام صحبت و اینا یک ساعت بعد شدن ۵ سانت و برام سرم فشار زدن شروع کردم ورزش که بعد حدود یک ساعت و نیم دکتر اومد گفت باورت نمیشه هشت سانته و کیسه آبم و زد و منم دیگه دردام مداوم شد که بهم گفت زور بزن زمانی که دردا میااااد من یه کم همکاری بد بود چون واقعا ترس داشتممم از این قسمت و اما یهویی با کمک دکتر و فشار روی شکمم دخترم به دنیا اومد کههه من از لحظه تولد ترس داشتم اصلا بی درد ترین قسمت بود انگار اون لحظه تمام دنیا بهم دادن شکممم‌ یهویی خالی شد 🙂و اینم بگممممم اصلا برش و بخیه درد نداره اصلاااااااا من برای این موضوع هم ترس داشتم فقط بعد زایمان خوب بهشون رسیدگی کنید ❤️اینم از تجربه زایمان طبیعی من❤️
مامان گیسو مامان گیسو ۸ ماهگی
سرم فشار اولی که نموم شد هیچ دردی نداشتم
اما اون سوند رحمی بدجور داشت اذیتم میکرد، هر بار هم پر میشد ابش خالی میشد و من زیرم پر اب شده بود و خیس خیس بودم از طرفی هم دسشویی داشتم و نمیزاشتن برم دسشویی
کم کم با مرحله دوم سرم فشار و سرم رحم درد داشت سراغ می‌اومد
گیسو تو شکمم خودشو گوله کرده بود و سفت شده بود اصلا هم شل نمیکرد
حتی تو بالاترین قسمت شکمم اومده بود جمع شده بود و داشت به معده‌ام فشار میاورد درد معده گرفته بود
دردایی هم که سراغم اومده بود داشتن شدت میگرفتن و بشدت هم دسشویی داشتم
خلاصه از ساعت ۴ تا ۱۰ شب من داشتم درد میکشیدم، دردش مثل درد پریودام بود و میتونستم تحملش کنم
اما این همه خیسی زیرم و دسشویی که داشتم میترکیدم و کمرم که انقد به پشت دراز کشیده بودم و خشک شده بود و سفتی گیسو داشتن خفم میکردن
ساعت ۱۰ دکترم اومد و گفت درد داری گفتم آره ولی بیشتر دسشویی دارم و دارم میترکم
دکتر سوند رحمی رو دراورد و گفت وایسا معاینه ات کنم
وقتی معاینه کرد گفت عجیبه دریغ از یک سانت رحمت باز نشده
و گفت دیگه وقت نداریم و فردا دکتر بیهوشی نیستش بعد از بقیه عمل ها توام سزارین میشی
وقتی رفتم دسشویی و مثانمو خالی کردم حتی دردم هم کلا رفت و گیسو خودشو شل کرد و اومد پایین
خلاصه از جمعه تا شنبه شب هرکاری کردن نتونستم زایمان طبیعی کنم و ساعت ۲ برونم سزارین ....
مامان لیانا مامان لیانا ۹ ماهگی
سلام خانما من جمعه سزارین شدم
از تجربه زایمانم به همه خانما سزاریی بگم اول اصلا ترس نداره اونطوری که من فکر میکردم میترسیدم اصلا نبود
و اینکه یکی از بهترین دکترای تهران و بنظرم انتخاب کردم نگم چقد ماه بود دکترم هم طول بارداریم هم زایمانم خیلی خوب بود انقد دکترم عالی بود هرچی بگم کمه

من با نامه دکترم ساعت۴صبح نیکان حکمیه بستری شدم اولnst بعدانژیو ۱ساعت بعدم سون سون اصلا درد نداره فقط چندشه همین

ساعت۷وارد اتاق عمل شدم از استرس معدم داشت میسوخت دکترم اومد با مامانم همسرم حرف زد دستامو گرفت کلی باهام حرف زد دلداریم داد که ترس نداره حالمو عوض کرد باهام تا تو اتاق عمل اومد همه اومدن با روی خوش مهربون باهام صحبت کردن سلام کردن

دکترم رفت آماده بشه دکتر بیهوشی یه آقای مسن خیلی خوشرو بود اومد حرف زد گفت من دکتر بیهوشیم دختر خوبی با😅درد نداره تکون نخور من بالاسرتم حالت بدشد بهم میگی
کمرمو کلی بتادین زد آمپول زد به کردم درد نداشت ولی یه مایه سری وارد رحم مقعدم شدمثل برق گرفتی بو پریدم گفتن زود بخواب الان داغ میشی