۲۴ پاسخ

خداحفظش کنه واستون😍😍😍مبارک باشه

مبارک باشه . چه دماغ نازی😍😂

کدوم بیمارستان؟؟؟؟

اخ خوداااا خوش اومدی نامدار باشه عزیزمممم 💖💖💖

چرا جدیدا همه درد طبیعی میکشن زایمانشون طبیعیه
بچه دفع مکونیوم داره سز اورژانسی میشه
چون این زور ک میاد سراغمون ب بچه فشار میاد پی پی میکنه خیلی بده
منم مث تو کاملا میفهممت درکت میکنم
منم زایمانم وحشتناک بود جفتش تجربه کردم

بلاخره خداروشکر ک سلامتین زایمان کردی
مبارکه عزیزممممممممممم ب سلامتی دلخوش
نامدار باشه ای جانم😍😍😍😍

مبارکه .

مبارکه دعا کن ماهم زایمانمون خوب باشه

ب سلامتی خدا برای هم حفظتون کنه الهی همه ی نی نی ها به سلامت به دنیا بیان ما هم به موقع و سلامت زایمان کنیم

ماشاالله چقدنازه

مبارک باشه عزیزم

بسیارم عالی
اصلا اشکالی نداره ک
همینکه سالمه الهی شکر
خوش قدم و خوش روزی باشه الهی

چه نازه.خداحفظش کنه

مبارکه عزیزمممم 😍😍

قدم نو رسیده مبارک انشاالله قدمش براتون پر خیر و برکت باشه انشاالله زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه

مبارک باشه ، چه سخته هردوتا درد رو بکشی ،اما نتیجه اش دیدی چقد شیرینه 😍

ای بابا چه حیف شد🤦🏻‍♀️
مبارک باشه انشالله قدمش پر خیر و برکت باشه براتون عزیزم ❤️🥰

جانه دلمممممم.مبارکههههههه😘😘😘😘
ی خسته نباشید جانانه بهت عزیزم.

مبارک باشه عزیزم
چقد حیف شده درد دوتاشو هم کشیدی😑
حالا درد کدوم بیشتر بود ؟ بنظرت سزارین بهتره یا طبیعی؟

به سلامتی عزیزم برای مام دعا کن ♥

ماشاالله قدمش مبارک کاش همون اول سزارین می‌کردی که هر دوتا درد رو نکشی

مبارکه عزیزم قدمش خیر باشه🥰🥹

قدم نو رسیده مبارک گلم💐

مبارک باشه عزیزم
مکنیوم چیه

چه خوبم پیشرفت کرده بودیا😐😶‍🌫️
بسلامتی قدم نورسیده مبارکا

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۶ ماهگی
😍تجربه زایمان من 😍
سلام مامانا من دیروز ۱۳اردیبهشت سال ۱۴۰۳ساعت ۲:۲۰دقیقه دختر کوچولوم بدنیا اومد
قبل از هر چیزی بگم که فقط خودتون میتونید به خودتون کمک کنید با ورزش و پیاده روی که خیلی مهمه
من ساعت پنچ صبح وقتی بستری شدم دهانه رحمم دو سانت بود بدون هیچ دردی رفتم بعد از اینکه قرص فشار بهم دادن کیسه آبم پاره شد ساعت هشت کم کم دردام در حد پریودی شروع شد که قابل تحمل بود بعد از دو ساعت ماما معاینه کرد گفت داری میشی سه سانت بازم دیگ ساعت ده به بعد دردام زیاد شد که بلاخره با تکنیک تنفس ماساژ روغن که همراهم باهام بود تا ساعت یک تحمل کردم بعد ماما اومد گفت هنوز چهار سانت نشدی دیگ داشتم نا امید میشدم اخه خیلی درد داشتم بلند شدم با هر توانی که داشتم ورزش ،ماساژ،کیسه اب گرم خودمو اروم میکردم اما نمیشد که آخرش گفتم فقط بیاید بی حسی که از کمر کنید که اپیدوراله ماما اومد گفت یه نیم ساعت تحمل کن میایم که نیم ساعتتش شد یک و نیم ساعت دیگ از تحملم خارج شد وقتی اومد معاینه کرد گفت تو که داری زایمان میکنی دیگ نیاز نداری و دکترمو خبر کردن تا دکتر اومد دیگ با دو تا زور زدن بچم بدنیا اومد خودمم باورم نمیشد که یهو از چهار سانت رسیدم به ده سانت فقط یاری امام علی و حضرت زهرا و اهل بیتش بود که من تونستم راحت زایمان کنم ❤️😍
مامان افرا مامان افرا ۹ ماهگی
مامان یاشار مامان یاشار ۴ ماهگی
پارت ۳
زایمان طبیعی
نزدیکای ۲۰ ساعت بود بچه تو کیسه آب نبود و من درد میکشیدم کل فامیل آمده بودت بیمارستان از خانواده شوهر گرفته تا خانوادم خودم حتی دوستامون هم آمدن آخه ۲۰ ساعت موندن تو زایشگاه طبیعی نبود دیگ این دفعه کل فامیل پشت در زایشگاه ماما ها رو تهدید میکردن اونا هم کم و بیش ترسیده بودن اما بازم سزارين نمیکردن منو منم از داد بیمارستان رو رو سرم گذاشته بودم از پشت در صدای گریه مامانم و مادرشوهرم و کل فامیل رو می‌شنیدم که التماس میکردن سزارین کنین
ساعت حدود ۱۱ و نیم بود منو بردن تو آب گرم یکم آروم شدم ماما ها از دست خانوادم کلافه شده بودن تو آب گرم بودم که دکتر آمد تا رنگش پریده گفت کخ شیش تا مرد هیکلی پشت درن میخان درو بشکونن سه تاش داداشم بود یکی شوهرم یکی پسر عموم یکی دامادمون خلاصه به من گفت بیا بهشون بگو که خوبی منم چون زیادی درد کشیده بودم گفتم نمیام
دیگ داشت از لرز تمام سیستم بدنم بهم می‌ریخت ساعت ۱۲:۳۰ شد باز منمو معاینه کرد تا همون ۸ سانته چون خیلی ساعت گذشته بود که بچه تو کیسه آب نبود منو با هشت سانت بردن رو تخت زایمان با قیچی بچه و کلی درد بچه رو دنیا آوردن
پارت آخر رو میزارم
مامان آراد کوچولو💖 مامان آراد کوچولو💖 ۵ ماهگی
نوبتی هم باشه نوبت تجربه زایمان منه😍😅گفتم منم بگم تو دلم نمونه
من میخاستم طبیعی زابمان کنم چهل هفتم کامل شد و من همچنان دردی نداشتم رفتم دکتر گفتن اگه تا دو روز دیگه هم نیومد بیا امپول فشار برات بزنیم
شنبه نوزدهم رفتم برای بستری ساعت ده منو بستری کردن تا ساعت یازده یه سرم عادی بهم وصل بود بعدش ساعت یازده و ربع امپول فشار زدن کم کم دردام شروع شد تا ساعت سه من شدم سه سانت البته یادم رفت بگم من موقع رفتن فقط یه سانت بودم بعدش که شدم سه سانت دردام خیلی زیاد شدن من بیمارستان زینبیه شیراز بودم بدترین جایی بود که تو عمرم رفتم همه بد اخلاق و دانشجو هرکی از راه میرسید منو معاینه میکرد درحدی که داخل واژنم زخم شد انفد حالم بد بود دهنم خشک شده بود میگفتم به همراهم بگید برام اب بیارن نمبگفتن اخرش بعد دوساعت و نیم یه اب معدنی کوچیک برام اوردن خب گذشت تا ساعت شد ۷شام اوردن اما به من چیزی ندادن گفتن رحمت باز نمیشع میبریمت برای عمل اما من مخالفت کردم تا ساعت ۹و نیم صبر کردم و درد کشیدم شدم پنج سانت تا ساعت یازده که معاینه کردن گفتن بازم شدی ۳سانت و من مردم بخدا از درد و بی حالی و ضعف و گریه اخرش ساعت۲و نیم که دیگه داشتم جون میدادم منو به زور بردن اتاق عمل برای سزارین از همه ادماشون بدم اومد وقتی درد داشتم میگفتن خفه شو داد نزن صداتو ببر دستت بزار جلوی دهنت صدات نیاد سرمون رفت و بخدا دشمن ادم هم انقدر ظالم نیست که اونا بودن.
مامان abra&ava مامان abra&ava ۲ ماهگی
در آخر تو 39هفتگی دکترم که چند روز پشت هم معاینه کرده بود گفت جمعه که میشد پنج روز پیش بیا زایشگاه بگو حالم بده و بزارن معاینه ت کنن اگه شده باشی دوسانت بستریت میکنم و همون روز هم زایمان حالا من از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم .جمعه واقعا مقداری انقباض داشتم که خب طبیعی و ماه درد بود .رفتم زایشگاه و چشمتون روز بد نبینه شاید تنها کسی که اونجا منو معاینه نکرد فقط مستخدم اونجا بود .بالا ده .پونزده نفر از ماما بگیر تا کارآموز .ولی من دیگه تصمیم گرفته بودم همون روز بزام .موقع معاینه فقط جیغ میزدم و گربه یهو افتادم رو خون ریزی .دکترمم اومد و معاینه کرد و حین اون پونصدبار معاینه کیسه ابم ترکید و پیش خودم گفتم آخه جون دیگه راه برگشت به خونه نیست همین امروز تمومه .حالا حین اینکارا یه سره دستگاه nstبهم وصل بود برای ضربان قلب جنین .دردام شروع شد از ساعت 1ظهر تا 7غروب درد طبیعی کشیدم شده بودم پنج سانت .ولی از شانس بدم .من که اینقد مثل سگ از سزارین میترسیدم (واقعا میگن از هرچی بترسی سرت میاد)یهو ضربان قلب بچه م اومد پایین دکترم سریع گفتن سزارین اورژانسی باید بشی و خیلی خط رناکه همه چی تو نیم ساعت تغییر پیدا کرد .هفت رفتم اتاق عمل و هفت و نیم به دنیا اومد .منی که اینقد درد طبیعی کشیدم حالا سزارین شدم .دکترم می‌گفت شانس آوردی بند ناف دو دور دور گردن بچه چرخیده بود و همچنین دور دستاش قطعا اگه طبیعی بود خفه میشد .‌اینجور شد که من در ۳۹هفتگی ساعت هفت و نیم جمعه ۱۴۰۳/۶/۹ زاییدم و با هر بدبختی بود این دوران رو‌گذروندم و دخترم رو بغل کردم .انشالله که همتون صحیح و سالم زایمان کنید .
مامان دیارا🩷 مامان دیارا🩷 ۲ ماهگی
پارت ۲:
دیگه رفتم داخل زایشگاه و نزاشتن که کسی باهام بیاد
وسیله هام و دادن به مامانم و گفت دراز بکش معاینه کنم
ماما اول که معاینه کرد یه درد بدی توی کمرم و رحمم پیچید که نتونست دهانه رحمم و پیدا کنه

و همکارش و صدا زد که اون معاینه کرد گفت ۴ سانت بازه
بستری کن

بستری کردن و بردن اتاق زایمان و گفت دراز بکش که ضربان قلب بچه رو باید چک کنیم

دیگه نیم ساعتی دراز کشیده بودم و هی میرفتن و میومدن و من میدیم که ضربان قلب بچه هی بالا پایین میشه
و دیگه نمیتونستم دراز بکشم بهش گفتم دستگاه رو‌جدا کن میخوام ورزش هام و انجام بدم
شروع کردم ورزش کردن و ساعت ۶ صبح هم صبر کردم و بعد زنگ زدم به ماما خصوصیم و اونم خودش سریع رسوند پیش خودم میگفتم زشته ۴ صبح زنگ بزنم شاید خواب باشه

دیگه اومد و شروع کردیم ورزش کردن و اومد معاینه کرد دید که حدودا ۶/۷ سانت بازم و دردام خیلی شدید شده بود و کیسه ابمم پاره نشده بود هنوز
دیگه یکی از اشنا هامون که اونجا ماما بود اومد و کیسه ابم و پاره کرد که برای من قطره قطره خارج شد و من یهو و یدفه خیس نشدم و من میدونستم که کیسه اب زیاد و رنگش هم باید شفاف باشه ولی برای من رنگی بود زرد بود

من دیگ رسما اخراش زور نداشتم و ازشون خواهش میکردم که من و ببرن اناق عمل و میدونستم که نمیتونم چون هرچی زور میزدم هرچی ورزش میکردم سر بچه نمیمود پایین و تو کانال زایمان مونده بود بچم
مامان آقاعلی🌱 مامان آقاعلی🌱 ۵ ماهگی
تا ساعت ۲ حدودا صبر کردم دیگه خون ریزی و اینا داشتم سر بچه خیلی پایین بود معاینه کردن ولی همچنان دو سانت بودم

قشنگ سرشو حس میکردم پایین پایین
اینجا دیگه یهو کیسه اب ترکید که دیدن بچه پی پی‌ کرده
دکترم یه ساعت تو راه بود تا برسه خیلی طول کشید

یه ربع قبل دکتر، ماما همراه رسید چندتا ورزش داد که انجام دادم ولی خب دو سانت بودم و از ماما همراه راضی نبودم چون من شرایطم خاص بود بهش گفته بودم چرا ۲ سانت بیشتر نمیشم و زودتر بیاد و اینا....

بعد دکتر اومد دید ای وای بچه مدفوع کرده گفت باید بری اتاق عمل وگرنه بچه سرش یا شونه هاش گیر میکنه حین زایمان طبیعی یا پی پی میخوره
دیگه منو بردن اتاق عمل

اینقدرم خسته و گیج بودمممم شبش کلا ۲ ساعت و نیم خوابیدم از استرس همش نزدیک بود بیوفتم زمین

گاز بی دردی و بی حسی از ۱۱ بهم وصل کرده بودن که نمیتونم بگم تاثیر نداشت اما ۵۰ ۵۰ بود بیشتر آدمو گیج میکرد تا اینکه دردو کم کنه

رفتیم اتاق عمل بی حسم کردن من کلشو خواب بودم فقط یه لحظه لپ نینیو گذاشتن رو لپم باز خوابم برد
بیدار‌ که شدم توی اتاق بودم

ادامه بعدی:
مامان باران مامان باران ۹ ماهگی
سلام خانما اومدم بگم که من زایمان کردم
تاریخ ۱ اسفند وفتی ۴۰ هفته و سه روز بودم کیسه ابم پاره شد،بعد دو ساعت رفتم بیمارستان گفتن اصلا دهانه رحمت باز نیست بعد بستری شدم و دکتر اومد معاینه وحشتانکی کرد که به زور معاینه گفت یک سانتی و سر بچه خوب اومده پایین اما اصلا اصلا درد نداشتم، خلاصه منتظر موندن و هی زود زود معاینه میکردن که اونقدر وحشتناک بود من از ترس پسرفت کردم و گفتن سر بچه رفته بالا،ماما داد میزد میگفت دستم درد میکنه تو چرا اجازه معاینه نمیدی دیگه ببین من چی میکشیدم که اون میگفت دستم درد میکنه! خلاصه که ۵ بار معاینه وحشتناک شدم،در حالی که سرم فشار بهم وصل بود اصلا تغییر نمیکردم،آخرین معاینه به قدری داد زدم و گریه کردم که بچه م بهش استرس وارد شد و ضربانش افت کرد،بعد اون از ترس سرم فشار رو قطع کردن اما همچنان افت ضربانش ادامه داشت،دیگه بعد حدودا شش ساعت زجر دادن من(که البته ۱۲ ساعت کیسه آبم پاره شده بود) به خاطر افت ضربان جنین اورژانسی سزارین شدم و الانم بعد شش روژ هنوز حالم خیلی بده هم درد بخیه دارم و هم داخل شکمم وحشتناک درد میکنه
مامان ایوا🐞 مامان ایوا🐞 ۶ ماهگی
(2)
ماما معاینه کرد گفت ۳ سانتی بازم درد سخت نبود گفتم بهش که آمپول بی حسی رو اوکی کن گفت باشه زوده هنوز دیگه ۴ اینا اومد معاینه کرد یادم نیست ۳ بودم یا ۴ که دردا یکم بیشتر شده بود گفتم آمپول بی حسی یادتون نره گفت تا ۶ صبر کن عزیزم میترسم پیشرفت نکنی چون آمپول فشار گرفتی داشت نوار قلب بچه رو می‌گرفت یهو حس کردم بچه تو دلم دوبار پرید گفتم بچم چی شد بعد یهو یه چیز کمی ازم اومد به ماما گفتم وای یه چیزی ازم اومد کم بود فکر کردم خونه ماما نگاه که کرد آب داغ شدید اومد گفت خدایااااا شکرت کیسه آب پاره شد پاشو برو دستشویی ادرار کن رفتم و دیگه از ۴٫۵ اینا بود فکر میکنم دردا شدت گرفت درد کمر زیر شکم ران به تربیت این ناحیه ها می‌گرفت بی حال و خوابالو شدم از شدت درد رفتم برعکس رو فرنگی نشستم و همسرم آب گرم می‌گرفت رو کمرم هی میگفتم پام شکمم بعد باز وای کمرم اونم به تربیت گفتن من آب گرم می‌گرفت اونجاها😂 و واقعا ساکت میشد اینجاها میگفتم بگم به شوهرم ببرتم سزارین بعد گفتم نه خدا کنه سزارینی نشم به دخترم فکر میکردم تحمل میکردم یادم نیست چند دقیقه گذشت ماما گفت بیا رو تخت معاینه گفتم بریم شوهرمو موقع معاینه می‌فرستاد یه پستو تو اتاق گفته بود موقع زایمان هم می‌فرستم بره ها ناراحت نشی گفتم اوکی
موقع معاینه آخری تو دردا گفتم میشه نره گفت اوکی
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده