سلام چطورین؟
مرسی از همه دوستایی که تبریک گفتن و همه اونایی که سوره انشقاق خوندن و برای زایمانم دعا کردن😍😘ان شالله همتون به آرزوهای قشنگتون برسین🌹ببخشید که نتونستم تک تک جواب بدم
من و ماهور دیروز عصر از بیمارستان اومدیم خونه. خیلی حالم بده ولی نگاهش که میکنم همه چی یادم میره😍خیلی حس خوبیه.
ولی تجربه زایمان طبیعی رو ازم خواستین که بگم. راستش برام خیلی سخته گفتنش. هنوزم بعد سه روز تا چشامو رو هم‌میزارم که بخوابم صحنه های اون‌روز میاد جلوی چشمم و انگار بدنم‌میلرزه. خیلی از نظر روحی بهم ریختم. با اینکه حس خوبی داشت لحظه خروج نوزاد از بدن ولی واقعا نمیشه درد زایمان طبیعی رو با چیزی مقایسه کرد. من درد سنگ کلیه زیاد کشیدم. دردای تا ۴ سانت در حد درد سنگ کلیه بود البته خوبیش این بود‌که برعکس سنگ‌کلیه این دردا هی قطع و وصل میشد و فرصت استراحت داشتی. ولی از ۴ سانت تا ۱۰ سانت عذاب بود واقعا. که البته برای من کلا ۱ ساعت طول کشید از ۴ شدم ۱۰.مثل مدفوع بزرگی که نمیتونی دفعش کنی و هی احساس میکنی مقعدت داره پاره میشه
هنوز نمیتونم درست بخوابم و همش همه چی جلوی چشممه😢کاش میشد یادم بره زودتر

۴ پاسخ

اپیدورال نگرفتی عزیزم؟
وای ینی خیلی سخته😢دارم از استرسش میمیرممم خدایا کمکم کن

من هنوز بعد ۸ سال یادم نرفته
وقتی یادم میاد از دوباره حامله شدنم پشیمون میشم
خداکنه همسرم همکاری کنه دومی برم سزارین 🥹

مبارک باشه عزیزم ❤️
خداروشکر که جفتتون سالمین انشالله هیچکس این لحظات سختو تجربه نکنه
با چیزایی که گفتی بیشتر مطمئن شدم که برم سزارین😥

به سلامتی ان شاءالله مبارک باشه قدمش
با وجود سختیایی که گفتین از طبیعی راضی بودین؟

سوال های مرتبط

مامان زینب🌻 مامان زینب🌻 ۴ ماهگی
تجربه زایمان۲
مامانم اومد و هنوز حالم خوب بود و ورزش میکردم و هر چند ساعت یکبار یکی میومد برای بررسی قلب و معاینه و ...
واقعا بد بودن زود بیمارستان رفتن همینه که هر مامایی که میاد می خواد معاینت کنه
همونجا گفتم من ماما همراه می خوام که با یه نفر در ارتباط باشم
و این ماما همراه داشتن شاید زایمانمو ساعت ها انداخت جلو
خلاصه با خیال راحت ناهار خوردم و با یکم درد و انقباض نمازمو خوندم و کم کم دردام شدید میشد
یاعت ۴ عصر بود که ماما همراهم گفت ۳ سانتی
ساعت ۶ عصر دوباره با معاینه گفت ۴ سانت خیلی خوبی
و من با خودم فکر میکردم اگه ۴ سانت انقدر درد داره ۱۰ سانت چه بلایی می خواد سرم بیاد
دیگه با شدت گرفتن دردام با ماما شروع کردیم ورزش کردن و تمرین تنفس که خیلی در کاهش دردها اثر داشت
ساعت حدود ۸ و نیم بود که دیگه پوزیشن سجده رو بهم گفت انجام بده و من دیگه نمیتونستم چون خیلی درد داشتم و ماما تعجب کرد و معاینه کرد و گفت دختر تو فولی 😯
و من اون لحظه : میگم چقدر درد داره ها 😫
گفت بهت قول میدم ۹ و ربع دخترت توو بغلت باشه اگه همکاری کنی
و اینجوری شد که دقیقا ۹ و ربع زینب خانم ما اومد به دنیا
اینکه نیم ساعت آخر رو نمیگم برای اینه که من خیلی موقع زور زدن درد کشیدم خیلی زیاد
چون بدنم آماده و ورزش کرده نبود و بچه اولم بود طبیعی بود اینهمه درد
و خب برای خیلیا آسون تره
ولی انقدر حس بعد از دنیا اومدن بچه قشنگ و وصف ناپذیره که همه دردا فراموشت میشه 🤱
خلاصه که زایمان طبیعی ممکنه برای یکی مثل آب خوردن باشه و برای یکی مثل من خیلی سخت و خارج از حد تصور ولی باید به جهت ذهنی خودتو آماده کنی و بعد این نوع زایمان رو انتخاب کنی
مامان کنجد کوچولو مامان کنجد کوچولو ۲ ماهگی
پارت دوم

اولش حالم خوب بود که بخاطر ۴ سانت بودنم گفتن با توپ ورزش کن و بزار دردت بگیره
یکم ورزش کردم خسته شدم رفتم دراز بکشم که یهو انگار یه چیزی تو کمرم خالی شد و یه درد عجیب که هیچوقت نداشتم ساعت ۴ بود که کم کم درد من شروع شد و زدم زیر گریه
اومدن و آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۵ درد هام کم بود
از ۵ عصر خیلی خیلی شدید درد داشتم جوری که حتی صدام در نمیومد‌ هم خجالت می‌کشیدم هم واقعا جون نداشتم تا ۷ عصر درد کشیدم که دیدن من اصلا حالم خوب نیست مامانم رو صدا کردن و اون کمرم رو ماساژ میداد که آروم شم ولی دریغ از به ذره آروم شدن
اومدن معاینه تحرکی کردن که واقعا درد داشتم در حد مرگ حدودا ۲ دقیقه هم طول کشید تا اون موقع چندین بار معاینه عادی کردن خیلی درد نداشت ولی معاینه تحرکی اذیت شدم خیلی

با کلی سختی با توپ ورزش کردم و دوباره ۹ شب معاینه کردن شده بودم ۷ سانت که گفتن یا باید کلی زور بدی یا اینکه تا فردا صبح درد میکشی
من که مرگ رو با چشم دیده بودم گفتم باشه هرجوری شده زور میدم اولش گفتن دراز بکش بهم دوباره آمپول فشار زدن و آن اس تی وصل کردن که من دراز کشیده اصلا نمیتونستم دردو تحمل کنم خودم دستگاه رو‌جدا کردم و اومدم زمین نشستم
کلی زور دادم کلی اذیت کشیدم کلی آمپول درد اذیتم کرد تا ۱ شب که گفتن شدی ۹ و ۱۰ سانت
ولی بالای بیست بار معاینه ام کردن و ۲ باز معاینه تحرکی شدم
۱ و ۱۵ دقیقه رفتم اتاق زایمان که یه لحضع از درد زمین نشستم که گفتن پاشو پاشو کله بچه اومده بیرون
مامان افرا مامان افرا ۹ ماهگی
مامان اهورا💙 مامان اهورا💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی(🖐️)
وقتی اومد بیرون یه حس سبک شدن داشتم که انگار اون من نبودم که اینهمه درد داشتم خیلییی خوب بود صدای گریشو که شنیدم خیلی آروم گرفتم خیلی حس عجیب و خوبی بود تا داشتن پسرم و تمیز میکردن دکترمم منو بخیه زد ولی نمیدونم چن تا بخیه خوردم ولی گفت که بخیه هات جذبی هستن وقتی بخیه هام تموم شد پسرمو آوردن گذاشتم رو سینم واز حسم نمیتونم بگم که چقد خوب بود تا۲ ساعت تو اون اتاقه بودم و شوهرم و مادر شوهرمم پیشم بودن بعد از دو ساعت رفتیم تو بخش
ولی وااااقعاااا بخوابم بگم خیلییی تجربه خوبی بود و دردش اونجوری که میگن نیست من دردایی که تو خونه کشیدم اصلا فکرشو نمیکردم درد زایمان باشن من انقد لوس بودم که هیچکس باورش نمیشد من میمخوام زایمان طبیعی انجام بدم مامانم هی میگفت که سزارین کن اما من همش میگفتم فقط طبیعی و الان واقعا از تصمیمم راضیم و همه کارامو خودم دارم انجام میدم البته مامانم و مادرشوهرم همش پیشمن و دارن خیلی لوسم میکنن😂🤭