۷ پاسخ

با این تعریفت اصلا نمیخوام زایمان کنم 😐

سزارین انگار داغ می‌کنی نفهمی چاقو میکشن ولی درد نداری من بچه بعد پنج ساعت دیدم شوهرم اول دیدم زبونم بند اومده بود اوردنش چشام بسته بودم میترسیدم ببینمش

واااای منم همین جوری بودم بی حس بودم
ولی ذهنم تصور می‌کرد پاره کردن شکمو
به دکتر گفتم من درد ندارم ولی پاره کردنو حس میکنم گفت اشکال نداره
یک دارویی زد یهو رفتم تو هپروت بزور خودمو هشیار نگه میداشتم

مثلاً با اینجور گفتن و استرس انداختن به دل بعضی خانوما چی نصیبت شد ؟؟

استرس گرفتم

اون اکسیژن چی بود که زدن بهت؟؟اخر بی حس شدی یا ن؟بیهوشت کردن؟

علت خونریزیت چی بوده؟؟

سوال های مرتبط

مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۶ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️
مامان فاطمه ❤️ مامان فاطمه ❤️ ۹ ماهگی
پارت ۳ کل بدنم داغ شد بی حس شدم تا پایین سینه ها بی حس بودم خیلی هم بی حال شدم زود فشارمو میگرفتن تنگی نفس داشتم بهم امپول اینا میزدن حالم بد نشه پرده انداختن جلوی صورتم ولی همه چیو می‌فهمیدم پاره شدن شکمم تکون خوردن شکمم صداها رو که واضح می‌شنیدم دکترم هم باهام حرف می‌زد از انور میگفت اسم نی نی چیه منم گفتم فاطمه گفت مبارکه اول شعبان ماه مبارک بدنیا آمد 😍😍😍بعدم صدای نی نی شنیدم که گریه کرد فداش بشم من آوردن صورت دخترمو گذاشتن رو صورتم بهترین حس دنیا بود ❤️❤️❤️🤲🤲🤲انشالله قسمت کسایی که منظر همچین روزین بلاخره رفتم ریکاوری همش میلرزیدم بخاطر داروی بی حسی بود شوهرم تند تند زنگ میزد ریکاوری حالمو می‌پرسید ولی من فشارم بالا بود خیلی میلرزیدم که بهم دارو اینا زدن فشارم آمد پایین بلاخره از ریکاوری منو بردن بیرون وقتی شوهرمو مادرمو دیدم انگار دنیارو دادن بهم خیلی وحشت داشتم آخه شوهرم خیلی حوشحال بود گریه میکرد فیلم دخترمونو برداشته بود رفته بود دیدنش بهم تو اون حال نشون میداد که ببین چه نازه هی منو بوس می‌کرد که خداروشکر تموم شدی نی نی آمد بغلمون ❤️❤️😍😍😍😂😂🤩🤩خدایا شکرت اینم تجربه من عالی بود سزارین دکترم بهترین بود خیلی دوسش دارم و همیشه ازش ممنونم .
مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان دلارام🤍🩷 مامان دلارام🤍🩷 ۲ ماهگی
دیگه دیدم پرده سبز رو کشیدن جلو صورتم برام ماسک اکسیژن گذاشتن بعد حس کردم که داره شکمم رو با بتادین پاک میکنه گفتم خانم دکتر من حس دارم گفت الان بی حس میشی چون میترسیدم حس داشته باشم و تیغ بکشه دیگه دیدم پاهام حس نداره انگار فلج شده بعد حس کردم عین یه چیز تیز کشیده شد رو شکمم یکی دو تا سه تا چهار تا پنج تا تا هفت لایه کلا می‌فهمیدم ولی درد نداشت فقط حس بود بعد رسید به بچه چون خیلی بالا بود کشید آورد پایین یه لحظه صدای گریش اومد و من پا به پای اون گریه میکردم میگفتم فقط بیارین ببینم دیگه دیدم حالت تهوع بد دارم انگار دارم بالا میارم بهشون گفتم برام آمپول زدن دیگه شکمم فشار دادن خون ها رو خالی کردن با شلنگ عکس نینیم رو برام آوردن دیدمش خوابیده بود بعد خودش رو آوردن خیلی حالم خوب بود ذوق داشتم دوباره ببینمش بعد لایه به لایه برام دوختن عمل تموم شد منو گذاشتن رو یه تخت دیگه بردن ریکاوری
اونجا هی بهم می‌گفت پاتو تکون بده ولی خوب من حس نداشتم نمی‌تونستم حدودا یه نیم ساعت شد تا من تونستم یه کمی تکون بدم منو بردن تو بخش تا ساعت پنج عصر من هیچ دردی نداشتم بعد اون درد اومد سراغم ولی برام تو سرم مسکن میزدن ‌بعدش هم شیاف الان هم خوبم فقط یه کمی درد دارم اونم شیاف خوبم می‌کنه اینم تجربه من سر عملم برای همه خانم ها دعا کردم
مامان 💙هامین💙 مامان 💙هامین💙 ۱ ماهگی
#پارت دوم تجربه سزارین ...
بعدش گفت دراز بکش بعد واسم اکسیژن زد و آمپول تهوع و ی پرده زدن جلو صورتم و آماده کردن براعمل دکتر اومد احوال پرسی کردمنم کم کم پاهام گرم شد و سنگین عمل شروع شد هیچی نفهمیدم حس خیلی خوبی بود من ت فکر این بودم ک نکنه تیغو بزنن بی حس نباشم دردم بگیره و گفتم من هنو میتونم انگشتاپامو تکون بدم صب کنید فعلاک صدای بچه اومد اون لحظه شیرین ترین لحظه بود برام اونقد ک قابل توصیف نبود حسش بچه رو از بالای سر نشونم دادن ولی چون ۳۶هفته و۵ روز ب دنیااومد ومشکل جفت داشتم وزنش ۱۷۰۰بود مستقیم بردن دستگاه شکمم فق یبار حین عمل فشاردادن ک اصلن نفهمیدم ی دستگاه هم وصل بود خون های اضافی شکممو باهاش کشیدن بیرون عمل ک تموم شدن بردن ریکاوری. هنو بی حس بودم بعد ی ربع یواش یواش دردام شروع شد ک حتی دردای بعد بی حسیم اونطور ک گفتن نبود مثل درد پریودی بود وقابل تحمل وبا شیاف قابل تحمله برای کسی ک حساسیت ب شیاف نداره واینم بگم سوند فق تا قبل آمپول بی حسی اذیتم کرد بعدش دیگه نفهمیدم تا شب ک درش آوردن بعد ریکاوری اومدم بخش توی بخش چن سری اومدن نگاه کردن ولی گفتن لازم نیس شکممو فشار ندادن واینم بگم من بخاطر حساسیت ب شیاف توی ریکاوری درخواست پمپ درد کردم ک خیلی کمکم کرد و واقعا سزارین برام خیلی آسون گذشت وهمون پمپ درد باعث شد راه رفتن اولم خیلی خیلی راحت باشه ودرد نکشم اینم خلاصه زایمانم در کل میگم بهتون خانمایی ک تو راهی دارین وانتخابتون سزارینه انتخاب خوبیه واصلن ترس وحشت نداره همه چی قابل کنترله
سوالی بود درخدمتم
مامان نیهان💜 مامان نیهان💜 ۲ ماهگی
پارت سوم زایمان🍃

نشستم روی تخت خیلی از امپول بیحسی میترسیدم اما جیکم درنیومد امپول ک تزریق شد انگار برق ب بدنم وصل شد از کمر ب پایین مورمورم شد و سریع دونفر ب پشت سر حولم دادن دست هاموبستن و جلوم ی پرده کشیدن همش میگفتم من حس دارم میترسیدم تاوقتی بی حس نشدم شروع کنن یکی از پرستارها بهم گفت پات رو بیار بالا اما من نمیتونستم گفتم ک نمیتونم دیگه هیچ حسی نداشتم اروم دراز کشیده بودم ک دیدم یکی کنار پرده جلوم ایستاده و ی حوله سفید دستشه فهمیدم واسه دخترکوچولومه دخترم رو گذاشتن بغل پرستار اون لحضه ک از دور دیدمش تموم دردهای بدنم رفت و اشکهام بی اختیار ریخت بغض گلوم روگرفته بود اونجا بود ک توبه کردم و واسه همه دعا کردم گفتم میخام ببینمش اما نشونم ندادن گفتن باید پاکش کنیم و کاراش رو انجام بدیم دیگه خیالم راحت شده بود و خیلی خوابم گرفته بود و تاجایی چشام یاری میکرد دخترمونگاه کردم دیگه هیچی نفهمیدم تااینکه چند نفری گذاشتنم روی یه تخت دیگه و بردنم ریکاوری اونجا گفتن اینجا یک ساعت باید باشی خیلی سردم بود همش از پرستاراونجا میپرسیدم ادامه دارد...
مامان ملورین🤰👼🩷 مامان ملورین🤰👼🩷 ۵ ماهگی
تجربه زایمان (سزارین )🌱💓
پارت دوم
خلاصه به دکترم زنگ زدن گفتن کیسه آبم سوراخ شده دکترمم گفت آماده اش کنین نیم ساعته میرسم اومدن برام سوند وصل کردن که باید بگم درد نداره واقعا اونجوری که میگفتن فقط حس ادرار داری همش
بعد لباسای بیمارستان و پوشیدم از استرس هم داشتم میلرزیدم چون همه چی خیلی یهویی شده بود و من اصلا آمادگی شو نداشتم رفتم رو ویلچر نشستم بعد رفتیم سمت اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد آمپول بی‌حسی رو زد که واقعا باید بگم از آمپولش هیچی حس نمیکنین اصلا درد نداره دکتر گفت پاهات داره گرم میشه منم گفتم یه خورده بعد گفت پاتو بیار بالا ببینم منم آوردم بعد اومدن پرده رو کشیدن منم از ترس همش پامو می‌آوردم بالا میگفتم نگا کنین من هنوز بی حس نشدما هنوز حس دارم دکتر هم میگفت بابا پاتو تکون نده ما منتظر می مونیم تا بی‌حس بشی😂🤦‍♀️ بعد گفت منتظرم هر موقع بی حس شدی بگو منم داشتم می‌فهمیدم که شکمم و بریدن آخه حرکات دست دکتر و حس میکردم ولی درد نداشتم اما یه لحظه که بچه رو دکتر آورد بیرون انگار وجودمو داشتن می‌کشیدن بیرون یه همچین حسی داد خالی شدم یهویی ادامه ......
مامان پناه 👧🏻🦋 مامان پناه 👧🏻🦋 ۱ ماهگی
خب تجربه من از زایمان سزارینم
واقعا راضی بودم و بازم به عقب برگردم حتما سزارین رو انتخاب میکنم
سزارین اختیاری بودم بیمارستان بهمن دکتر مردی
اول که رفتم بیمارستان همسرم کارای پذیرشم رو انجام داد و رفتم بلوک زایمان یه ان اس تی ازم گرفتن بعد آنژیوکت زدن برام بعدشم سوند زد برام که با ی ژل همراش زد گفت بی حس میشی من اصلا متوجه نشدم و درد نداشتم فقط بعدش حس ادرار داشتم گفتن عادیه بعدش بردنم اتاق عمل از کمر بی حس شدم ۴ بار سوزن رو زد دردش مثل امپول عضلانی عادی بود شایدم کمتر بعدش بهم گفتن دراز بکش دراز کشیدم پاهام یهو داغ داغ شد هیچی دگ حس نمیکردم ۵ دقیقه اینا گذشته بود یهو صدای گریه دخترم‌ رو شنیدم وای بهتری حس دنیا بود بعدش اوردم نشونم دادن و صورتشو چسبوندن به صورتم و ساکت شد و بعد لباساش رو پوشیدن و وزنش کردن ۳۳۰۰ بود بعد بردنم ریکاوری یه ساعت اونجا نگهم داشتن بهم گفتن خوبی بیاریمش شیر بخوره گفتم اره دخترمو اوردن ( من گفتم حالا مگه الان شیر دارم!)دیدم اره شیر خورد🥹🥹بعدش منو بردن بخش راستی شکمم تو اتاق عمل فشار‌ دادن بی حس بودم اصلا نفهمیدم پمپ درد هم نگرفتم دردم با شیاف و مسکن هایی که زدن کنترل شد خداییش هر وقت گفتم درد دارم میومدن برای مسکن میزدن و خیلی خوب بود
هم از بیمارستان هم از دکترم واقعا راضی بودم
باز سوالی بود بپرسید جواب میدم