اقدام به بارداری
پارت چهارم

منم رفتم و گفتش که برو بخواب ازت سونو بگیرم اونم سونو واژینال ازم گرفت منم همش منتظر بودم بگه تنبلی تخمدان داری انقدر این کلمه رو شنیده بودم که دیگه باورم نمیشد جواب سونو میتونه چیز دیگه ای باشه دکتر یکم با دقت نگاه کرد یهو گفت خانوم فکر کنم شما بارداری بدو برو ازمایش بده من رفتم تو شوک اصلاً نمیتونستم باور کنم بازم با نا امیدی بلند شدم رفتم ازمایشگاه ازم تست بتا گرفتن گفتن دوساعت دیگه حاضره همش انتظار داشتم بگن باردار نیستی  خلاصه که رفتم واسه ازمایش همش میگفتم دکتر اشتباه میکنه من شوهرم اسپرمش کم تحرکه احتمال کم داره که من حامله باشم ولی از اونجایی که بزرگی خدارو یادم رفته بود دیدم که باردارم و انقدر گریه کردمممم که حدو حساب نداشت دقیقاً ماه قبلش هم رفتم زیارت عبدالعظیم حسنی و امامزاده صالح با دل پاک نیت کردم و بعد ۵ سال جواب گرفتم از اونجا برگشتنی با چشم گریون رفتم زیارتشون کلی شیرینی و شکلات پخش کردم

۴ پاسخ

لایکم کن بقبش و ببینم

عزیزم❤😍 خیلی خوشحالم شدم برات
خداروشکرررر❤😍

عزیزممم 🥺🥺🥺خداروشکر ک الان نینیت بغلته😍

تصویر نی نی هارو خوشگل طراحی میکنم زمینه شو تغییر میدم لباسشو تغییر میدم بنابه سلیقه خودتون ،هر تمی رو ک انتخاب کنید برای دی د ن مدلها پیم بدید عکسی سی هزار همه مدل نوروزی ،یلدا،ماه ب ماه و ....شماره:
صفرنهصدو سی و هشت سیصد و ده پنجاه و نه هشتاد و هشت
آیدی photodarya

سوال های مرتبط

مامان mehrab مامان mehrab ۴ ماهگی
پارت دوم
خب من یکشنبه عصر بود که از دکتر اومدم و کلی استرس داشتم به خاطر این دفع زیاد پروتئین و باید تا چهارشنبه صبر میکردم برا دکتری که دکترم معرفی کرده بود ۲شنبه ۳شنبه هم هم تعطیل بود من دیگه از اسنپ یه ویزیت آنلاین گرفتم که بهم چیری نگفت گفت باید سونو کلیه انجام بدی و برام نوشت منم دیگه گفتم خوبه فردا یه جایی پیدا کنم برم سونو چون احتمالا پیش اون دکتر کلیه هم که میخوام برم اونم سونو میخواد دیگه شبش درست نخوابیدم و کلی استرس داشتم هی دنبال جایی بودم که باز باشه روز تعطیل و اینا دیگه صبح که بیدار شدیم من یکم صبحونه خوردم گفتم یکم کم تکون میخوره بچه البته پیش میومد که کلا کم تکون بخوره دیگه ولی شوهرم گفت که بریم همون بیمارستان سینا که قرار بود زایمان کنم که احتمالا سونو هم داره توی راه هم یه آبمیوه خوردم ولی همچنان خیلی کم تکون خورد ولی من میگفتم اوکیه شاید خوابه دیگه تا رسیدم بیمارستان پرسیدم گفتن سونو که نیست بعد شوهرم گفت برو تست بده خیالمون راحت بشه من همچنان مردد بودم دیگه رفتم زایشگاه گفتم میخوام تست بدم کم تحرکی گفت از کی گفتم از صبح !
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
خلاصه منو بستری نکردن و من خیلی ناراحت بودم اومدم خونه کلی گریه کردم
اصلا دوست نداشتم بازم باردار باشم ،دوست داشتم زایمان کنم از صبر کردن خسته شدم
رفتم عطاری تخم شوید بخرم ،اون خانم دکتر طب‌ سنتی‌ هم بود بهم گفت برای چی میخوای منم شرایط رو بهش گفتم...۴۰ هفته کاملم و ...
بهم گفت چرا وایستادی،بچه تو خشکی میوفته،مدفوع میکنه و...
اگه اتفاقی بیوفته نظام پزشکی مسئولیت قبول نمیکنه
خلاصه تو دلم خالی شد
به دوستم زنگ زدم از دکتر خودش مقدسه جهانشاهی نوبت گرفت
و رفتم پیشش ،،گفت تو اصلا طبیعی بزا نیستی مخصوصا با این همه کار که تو کردی، معاینه کرد گفت دستم به جفتت میخوره برای طبیعی احتمالا به مشکل بخوری ،خودش سونو کرد گفت آب بچه کمه،سونو بیرونم برو
رفتم سونو وزن بچه گفت ۳کیلو ۸۰۰
برگام ریخت😂😂😂چون من اصلا شکم نداشتم
گفت آبش اونقدری کم‌ نیست
خلاصه رفتم جواب رو نشون بدم
من دیگه از طبیعی ترسیده بودم و از صبر کردن خسته
تصمیم گرفتم برم سزارین
مامان جوجه رنگی 💙 مامان جوجه رنگی 💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
من روز 24شهریور که بر اساس انتی میشد 36هفته6روز ساعت 11 دل درد و کمر درد پریودی گرفتم چون همیشه دل درد و کمر درد داشتم زیاد برام مهم نبود ولی هر چقدر وایسادم تا خوب بشه نشد حتی بدترم شدم دیگه با مادر شوهرم رفتم بهداشت تا ببینم چرا اینطورم رفتم پیش ماما حالاتم رو ازم پرسید منم توضیح دادم براش
علایمم حالت تهوع و دل درد و کمر درد و ببخشید میگم اسهال بود دیگه یه نامه ارجاع بهم داد که سریع برم بیمارستان دیگه رفتم پیش دکتر ولی اون گفت اینا علایم خطر نیست دیگه اومدم خونه ولی خب رفت و آمد بهداشت پیاده روی کردم تا شاید یکم آروم شم دیگه مامانم اینا با عمم اومدن که با هم بریم بیمارستان منم یه دوش گرفتم و بقیه ناهار خوردن دیگه مادر شوهرم زنگ زد به شوهرم تا از سر کار اومد دیگه دردم داشتن بیشتر میشدن رفتیم بیمارستان تامین اجتماعی رفتم اتاق معاینه و گفت 1سانت بازی بعد یه آزمایش و سونو نوشت گفت برو انجام بده دیگه من آزمایش انجام دادم ولی سونو باید میرفتم بیرون دیگه رفتم باز معاینه شدم 1.5سانت بود دیگه دردم شد هر 4 دقیقه بعد دیگه رفتم پیش دکتر سهیلا اکبری و یه سونو ازم کرد
مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۲ ماهگی
مامان کیان🧸🍼🧿 مامان کیان🧸🍼🧿 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت دو
خلاصه من رفتم نوار قلب تا 75 درصد انقباض نشون داد یعنی جوری میومد که عرق میکردم می‌گفتم بره وقتی میرفت میگفتم اخیش 🤦🏻 دردام دیگه خودی نشون داده بودن بردم گفت انقباض داری منم معاینه تحریکی کردم تا کمک کنه بهت حالا برو سونوگرافی بده ببینم حرکتش چطورع
گفتم والا با این درد نمیتونم راه برم چه برسه برم سونوگرافی گفت ببین شما از هفته سی و شش تا الان هیچ پیشرفتی نداشتی الان باید راه بری فقط خلاصه کشون کشون رفتم سونو گرافی تا نوبتمم برسه تو سالن سونو گرافی راه رفتم این مابین ها هم دو بار رفتم دستشویی دیدم لخته کرمی و ژله ای سفت اومده با خونابه نوبتم رسید رفتم سونو شدم اومدم بردم دوباره بیمارستان گفت خیلی خوب بمون ساعت 11 شب دوباره معاینه بشی ساعت چند بود 8 شب گفتم من الان درد دارم من دارم میمیرم حداقل بستریم کن گفت فقط پیاده روی حداقل دو ساعت شروع کردیم به خیابون گردی بعدش رفتم یکم سوپ خوردم که موقع زایمان یبوست نشم دیگه تا برگردم بیمارستان دوباره دردام بیشتر شد برگشتم کمی تو سالن راه رفتم اینور اونور دوباره رفتم پیش دکتر که همکاراش گفتن برو یکم دیگه دردام دیگه به اخرش رسیدن جوری بود که نمیشد راه برم کیسه اب گرم میذاشتم فایده نداشت فقط گریه میکردم رفتم باز پیش دکتر گفت بخواب معاینه شی معاینه کرد گفت پنج فینگری فعلا یکمی راه برو دیگه با گریه برگشتم سالن انقدر که وضعیت خراب بود ده دقیقه بعد گفتن بشین رو ویلچر که بریم بالا
مامان 🎀Asra🎀 مامان 🎀Asra🎀 ۴ ماهگی
خب خب من اومدم بعد 22 روز از تجربه زایمانم بگم 😂

من 38 هفته 2 روز زایمان کردم اونم طبیعی
من برای شنبه سونو داشتم سونو واسه وزن بچم از چهار شنبه حرکت نداشت شبش کلی چیز شیرین خوردم مثل بستنی آب قند...... بعد این همه تلاش یه تکون خیلی ضعیف خورد دیگه شبش خوابیدم ساعت 9 اینا گفتم بزار سونو شنبه رو پنجشنبه برم که ببینم چرا تکون نمیخوره هم برا وزنش رفتم سونو منو سونو کرد اینو بگم از دیشب که تکون خورده بود دیگ حرکتی نداشت سونو کرد منو بعد گفت همه چیش خوبه وزنش 2900 فقط بند ناف یه دور دور گردنشه بدون فشار گفت حتما برو پیش دکترت سونو رو ببینه منم از همونجا رفتم بیمارستان آخه دکترم نبود رفتم بیمارستان ثامن دکترم اونجا بود بعد رفتم زایشگاه سونو رو نشون دادم گفت باید نوار قلب بگیری ازم گرفتن بعد گفت باید بری سونو فیزیکال بعد رفتم سونو که بهم گفت خونرسانی به جفت متوقف شده وزن بچه 4 هفته عقبه یه دور بند ناف دور گردنشه وزنشم 2500 این سونو رو همون روز رفتم ساعت 3 بود بعد گفتم من صبح سنو بودم بهم نگفته این چیزارو ب تازه بگم که بخش زایشگاه بهم گفتن اگه سونو بیوفیزیکال مشکل داشت بیا اگ نداشت برو که از مرده ک سونو کرد پرسیدم گفت برو علان بیمارستان رفتم نشون دادم سونو رو گفتن ما به این سونو کاری نداریم
مامان 🩷 نیهان 🩷 مامان 🩷 نیهان 🩷 ۲ ماهگی
خب خانوما اومدم تجربه زایمانم و بگم🥹
من چند روز پیش رفتم سونو آخر و بدم مثلا که متوجه شدم آب دور دخترم شده 6 با هزار استرس رفتم پیش دکترم گفت باید ختم بارداری بشی خلاصه ساکم و بستم و رفتم بیمارستان 17شهریور مشهد دکتر معاینم کرد که خیلییی درد داشت گفت من حس میکنم سفالیکه و بستریم نکردن گفتن عدد دور آب جنین که شد 5بستری میکنیم برو شنبه سونو بده اگه کم شده بود سز میکنیم فرداش من ترشح ژله ای قهوه ای داشتم گفتم حتما وقتشه اما خبری نشد و از معاینه بود فرداش که شنبه بود رفتم سونو که خداروشکر همه چی خوب بود آب دورش هم شده بود 9 دیگه گفتم خداروشکر دو هفته دیگه وقت دارم عصرش رفتم پیاده روی و خرید دیگه خوب بودم ترشح هم نداشتم دیگه صبح ساعت 9 تو جام بودم و دراز کشیده بودم که یهو حس کردم از ازم آب رفت پاشدم دیدم بعله هی داره ازم آب میرم سریع ازین نوار بزرگ ها گذاشتم و زنگ زدم شوهرم اومد و رفتیم بیمارستان اونجا بستریم کردن بیمارستان 17 شهریور اومدم خلاصه معاینم کردن چند بار تا بفهمن واقعا بریچه بچم یا نه معاینه خیلی درد داشت دیگه بهم سوند وصل کردن همون لحظه یه سوزشی داره و چندشه بعدش دیگه اصلا متوجه نمیشی
مامان Amir hafez مامان Amir hafez ۶ ماهگی
تجربه زایمان
پارت اول
من از همون اول ماه نه هرجایی که پیش دکتر رفته بودم بهم میگفتن لگنت واسه سر بچت کوچیکه ولی چون بچه اولم بود بیمارستانا دولتی عملم نمیکردن چندین جا رفتم با دکترا دستمزدشون زیاد بود یا قبولم نمیکردن که بخوان عمل کنن منم دیگه مجبور بودم منتظر درد طبیعی بمونم که بعدش حداقل بستریم کنن
هفته قبل که من ۳۹هفته ۲روزم بود روز سه شنبه ساعت هشت صبح خواب بودم یهو حس کردم یک چیز آبکی با فشار ازم خارج شد توجه نکردم دو دقیقه گذشت دیدم اندازه یک پارچ آب دوباره ریخت ازم بازم گفتم شاید ادرار بوده زیاد نگه داشتم یهو بی اختیار اومده دوباره رفتم سرویس دوباره همون اندازه اومد رفتم نوار گذاشتم چنتا همش پشت سر هم خیس میشد دیگه مطمئن شدم کیسه آبه چون آب بچم زیاد بود خیلی ازم آب اومد رفتم حمام خونمو مرتب کردم بعدم شوهرمو بیدار کردم صبحانه خوردیم بعدم رفتیم بیمارستان قسمت زایشگاهش رفتم داخل و وضعیتمو بهشون گفتم ولی انقد شلوغ بود که همش ردم میکردن واسه یک معاینه نیم ساعت الکی وایستادم