۴ پاسخ

نه اصلان شیطون نیست اصلان ولی همش دهنش باز گریه میکته هیچ وقت راضی نیست از هیچی

اول دعواش نکن دوم باش همراه شو بازی کن تو بازی یادش بده کارش اشتباه سوم ببرش مهد انرژیش خالی میشه
هی بهش بکن نکن نگو از لشچس گفتی لجباز شده داره اشتباه می‌کنه بگو مامان بیا نقاشی کنی بیا آب بده من بیا کمک من طول می‌کشه اما اگر این روند طی کنی خوب میشه یه مدت بمون خونه تا بتونی مدیریت کنی
دعوا و بکن نکن ممنوع

عزیزم سعی کن تو این سن هی صداش نکنی یا چیزی ازش نخوای پسر من خیلی آقا بود الان که ۳سالش شده چند روزه تو جمع خیلی اذیتمون میکنه اینا مشکلات دوره ای ۳سالگی کم کم .کم میشی ولی خیلی وقتا باید بی توجهی کنی نباید جایی بری که همش به بچه بگی بکن نکن.من وقتی پسرم کار زشتی میکنه اسباب بازی که دوس داره ۳روز ازش میگیرم تا حدودی موثره

سلام عزیزم بچست دیگه متاسفاته وقتی بچه تر بودن خودمون بد کردیم نباید به همه لج بازی وواسته های بچه بله گفت که حس مالکیت به همه چیز نکنن... وقتی به حرفت گوش نمیده اذیت میکنه از چیزی کخ خیلی دوسش داره محرومش کن به گریه هاش اهمیت نده تا دستور پذیری رو یاد بگیره

سوال های مرتبط

مامان حسین مامان حسین ۳ سالگی
مامانا این رفتارا طبیعیه از بچم یا اینکه باید نگران باشم
یه نمونه اینکه یه حرف رو ده ها بار میزنه مثلا مامان اجازه میدی برق رو روشن کنم میگم آره دوباره هی میگه هی میگه یا مثلا یه خوراکی میخواد میگم باید غذاتو بخوری بعدا میدم بعد یکسره در حین غذا خوردن میگه بخورم میدی بخورم میدی بیست بتر میپرسه هی میگه بله میدم عزیزم میدم بازم میپرسه این مدلی بودن با خودمه
بعد با هم سن و سالاش هم هست مثلا پسرای جاریم تقریبا تو یه رنج سنی هستن با حسین بعد با اونا هم همینطوری هست مثلا داره باهاشون حرف میزنه باید کل حواسشون بهش باشه خب اونا هم بچه هستن حواسشون پرت میشه دوباره هی صدا میکنه حرفشو از اول تکرار میکنه مثلا میگه داداش یاسین من موتور خریدم کافیه یه لحظه اون بچه نگاش نکنه دوباره هی میگه داداش یاسین داداش یاسین ده بار صدا میکنه و حرفشو تکرار میکنه، یا زور میگه همش بیاید فلان جا بشینیم بیاد فلان بازی کنیم مثلا گوشی دستشونه زور میگه گوشی من رو نگاه کنید همتون اگه دست به گوشی خودشون بزنن گریه میکنه، یه جورایی کاراش کلافه کننده شده نمیدونم چیکار کنم هر چی باهاش حرف میزنم گوش نمیده
مثلا دیشب جاریم تو ماشینمون بود میرفتیم جایی هی به پسر جاریم میگفت بیا ماشینارو نگاه کنیم بعد اون خوابش میومد میگفت نمیخوام این دوباره حرف خودشو تکرار می‌کرد از اول هی چی من میگفتم باباش میگفت میگفت آخه نمیاد ماشین نگاه کنیم انگار متوجه نمیشه میگیم خوابش میاد...این از این رفتارش
ادامه تو کامنت
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ سالگی
سلام خانوما یه سوال دارم اگه یکی پیش بچه شما گاهی وقتا حرفای بد بزنه شما چیکارمیکنید؟همسرتون چیکارمیکنه؟
من یه دونه برادردارم قبلا هم اینجا گفتم که اخیرا خیلی بداخلاق شده وداره همه رو اذیت میکنه، بچه ی منو خیلی دوست داره اگه یهو بچهه م جلوش زمین بخوره با من دعوا میگیره که حواست کجاست وقتی میرم خونه مادرم ،اگه گوشی دست بگیرم یا گرم حرف بشم بپه شروع کنه به بازی های خطرناک،مثه از مبل بالا رفتن ، داداشم به من تذکر میده که حواست به بچه باشه درشرایطی که خودشم حواسش هست یعنی تا وقتی توی اتاق خودش نباشه حواسش به بچه ی منه، بچه هم اگه بره اتاقش دست از کارمیکشه باهاش بازی میکنه براش شعرمیخونه، ولی از قدیم یه مشکلی بوده اونم اینه که بچه رو زیادمیبوسه اوایل خیلی سروصورتشو بوس میکرد پوست بچه قرمز میشد چندین باربهش گفتم ریش تو بچه رو اذیت میکنه ماهم دست وپاش رو میبوسیم، چندباربا من بداخلاقی کرد که توبه بچه یاد دادی بگه دایی منوآخ میکنه چون بچه رو فشار هم میده،ولی من یادش ندادم بچه خودش اینجوری میگه یا قبلا که حرف نمیزد از دستش فرارمیکرد، دیشب مادرموداداشمو یه دختردایی م که چندوقته خونه م نیومده حدودیه ساعت اومدن خونه ی ما، موقع اومدنشون برق رفت، وپسرمن با پدرش پایین بود چهارطبقه رو بدون آسانسور اومدن توی تاریکی بالا، کل مسیربردارم سعی کرده بود دست بچه رو بگیره که نیفته بچه هم طبق معمول دستشو نداده بود رسیدن پاگردآخری دیدم داداشم دیگه کلافه ست بهش میگه به خدا می افتی خیلی تاریکه بیا دست منوبگیر
مامان 🍂دختر پاییز من🍂 مامان 🍂دختر پاییز من🍂 ۴ سالگی
سلام خانما خوبین!
یه درد دل داشتم خواستم شما جای من باشین غیر این تصمیمی دارید!
دخترم ۳ سالشه من در این ۳ سال حاظرم دست بذارم رو قرآن هنوز ندیدم شوهرم بشینه با بچم بازی کنه از بچگی تا الان یه کلمه بهش یاد نداده پا به پا بچم نمیشنه فقط اسمش تو نشاسنامه ش هست به عنوان پدر وگرنه بچم بهش میگه بیا بازی کنیم میگه خستم خواب دارم و….فقط فقط بچم ازش محبت بوس کردن میبینه
از نوزادی میگفتم سرگرمش کن من کار خونه برسم فرار میکرد میرفت تایمی هم که خونه هست هیچ حرفی بین ما زده نمیشه انقد دلم پره انقد حالم بده که حس افسردگی بهم دست داده از نظر مخارج و خوراک پوشاک مشکل ندارم ولی خب منم در طول روز با خستگی تمام انتظار دارم با دخترم وقت بگذرونه هیچ گونه کاری برا سرگرم کردن دخترم انجام نمیده ازش انتظار داره خودش با خودش بازی کنه فک میکنه ۱۰ سالشه
من هیچ جوره نمیتونم به فکر بچه دوم باشه برا این مرد
واقعا میدونم بچه دوم بیارم بدترین ظلم در حق خودم میکنم
چون کلا الان احساس پیری میکنم در سن۲۶ سالگی چه برسه مادر دوتا بچه بشم
بنظرشما کار من اشتباه هست که دخترم تک فرزند باشه بخدا من توانایی اینو ندارم دوباره همه این دوران از اول بگذرونم اونم با دوتا بچه