دیروز مرگ به چشم خودم دیدم حالم خوب بود تا اینکه عصر از خواب بیدار شدم حس کردم کلیه سمت چپم درد خفیف داره این درد رفته بیشتر و بیشتر میشد تا اینکه نفسمو گرفت از درد زیاد زمینو چنگ میزدم هیچ چیزی حس نمیکردم استفراغ شدید درد شدید باعث شد فشارم به ۱۵برسه همسرم تماس گرفت دکترم گفت فوری بیار مطبم انقدر درد داشتم که کل راه نفهمیدم چطوری دارم میرم از درد زیاد نه میتونستم بشینم نه سرپا وایستم رسیدیم مطب همسرم منو برد بالا دکتر سونو کرد گفت بچه مشکلی نداره انقباض هم نیست درد زایمان نیست برام ازمایش فوری نوشت ادار و یه سرم مسکن که اروم بشم
سرم زدم دردم رفت اروم شدم تو ازمایش عفونت کلیه مسکوک یا سنگ نشون میداد بهم دارو داد و گغت باز شزی سرم بخر بزن نگم بهتون که سرم هم پیدا نمیشد و فقط دوساعت گشتیم تا سرم پیدا کنیم
برام دعا کنین تا ۸ اردیبهشت تحمل کنم پسر کوچولوم تحمل کنه این اخراشم بگذره هنوزم تهوع دارم و منگ اون سرم هستم

خاطره از نه ماهگی

۱ پاسخ

منم عزیزم همینطوری شدم فقط تا میتونی آب بخور و دستشویی برو خیلی کمک کننده اس من هر یک ساعت یک لیتر آب میخوردم بعد دو روز مرتب آب خوردن بلاخره دردم تموم شد

سوال های مرتبط

مامان آیکان👨‍👩‍👦 مامان آیکان👨‍👩‍👦 ۱ ماهگی
شده بود ساعت پنج عصر ک التماس میکردم به پرستار میگفتم سرم قطع کن یه کم استراحت کنم خیلی فشار بهم میاد افت فشار هم دارم تحمل درد ندارم میگف ن حالت خوبه یکم آبمیوه بخور خوب میشی سرم رو هم باید هشت ساعت بگذره تا استراحت بدیم دیگ رحمم داشت پاره میشد از درد ک اومدن استراحت دادن😅یکم حالم بهتر شد سرم تقویتی هم وصل کردن ولی بازم درد داشتم با فاصله کم یجور داشتم تحمل میکردم ک دیگ حداقلش سرم فشار وصل نیست ک چندتا ماما ودکتر اومدن داخل شیفت اونا بود ماما قبلی گفت خوش بحالت ببین چه بیماری داری هشت سانت دارم بهت تحویلش میدم موقع ک اینو گفت خدایش خیلی تعجب کردم انتظار نداشتم اینقدر خوب پیشرفت کنم چون فکر کردم الان میگه پنج سانتی درسته درد داشتم ولی خوب برام قابل تحمل بود نمی‌گم اذیت نشدم اما انتظار دردای شدید تر رو داشتم از زایمان طبیعی خلاصه ماما جدید اومد معاینه کرد گفت هر وقت درد اومد سراغت پاهات جم کن داخل شکمت و زور بزن چند تا زور زدم اونم معاینه کرد گفت همینطور ادامه بده میتونی بری رو توالت بشینی زور بزنی بعد به یه خانم دیگ گفت اتاق زایمان آماده کن رفتم نشستم توالت درد شدید ک میومد داخل واژنم من زور میزدم انگار ک یبوست گرفته باشی حدودا چهار تا زور زدم ک حس کردم وقتشه واژنم پر شده انگار صداشون زدم اومدن رفتیم اتاق زایمان رفتم بالا رو تخت گفت هر وقت درد داشتی زور بزن تقریبا دو دقیقه درد نداشتم اونم تو این فاصله بیحسی رو زد ک درد اومد سراغم گفت پاهات بده داخل شکمت و زور بده همین کار رو کردم ک حس کردم یچی مثل ماهی لیز خورد ازم بعدم صدای گریه بچم شنیدم ساعت تولدش زد 19.10دقیقع دیگ بعدش اصلا دردی نداشتم درد من تا اونجایی بود ک گفت