مامانا با این کلمات به داستان بگید ممنون

تصویر
۳ پاسخ

احمد و حنا بعد از خوردن صبحانه برای شنا کردن حوله خود را برداشتند و به سمت ساحل رفتند، وقتی به ساحل رسیدند با دیدن حلزون و تمساح کلی هیجان زده شدند

احمد و حنا باهم خواهر برادر هستند خونه ی آن ها نزدیک ساحل است صبح زود از خواب بیدار میشوند. دست و صورت خود را می شورند بعد با حوله خشک می کنند آن ها یه صبحانه خیلی اهمیت می دهند صبحانه ی خودرا کامل می‌خورند بعد با پدر ومادرشون کنار ساحل می روند آنجا پر از تمساح است . پدر ومادرشون به حنا و احمد قول داد که اگه بچه های خوبی باشند .تکالیف های خود رو تمیز انجام بدن یک روز به جنگل بروند و با حلزون آشنا بشوند

اگه میبینی یه سری کلمات نخوندن .خودت جابه جا کن ..

سوال های مرتبط