۱۱ پاسخ

منم دقیقا شرایط شما رو دارم و بعضی وقتها دلم خیلی میگیره از بی تفاوتی اطرافیانم نه که بخوام توقع داشته باشم اما با خودم مقایسه میکنم که هر جا تونستم برا بقیه هرکاری کردم ولی همه لحظات سخت زندگیمو تنها بودم بیشتر دلم میگیره

همین میدونین با خودم میمونم واقعا از اول بارداری با این حس بدجور درگیر بودم همش با خودم حرف میزنم میگم تو پرتوقعی تو بقیه درک نمیکنی تو زود قضاوت میکنی
ولی بهخدا من تا قبل بارداری میتونم به جرات بگم برای همشون مثل مادر بودم تو کرونا خواهرم با شوهرش مریض شد یک ماه رفتم شیراز ازشون مراقبت کردم بدون هیچ توقعی الان همون خواهر اصلا براش مهم نیستم
برادرم تهران کرونا گرفت یک ماه تمام از اون مراقبت کردم که خودمم کرونا گرفتم
بچه برادرم بدنیا اومده بود بعد یک ماه همه رفتن من رفتم پیش عروسمون ازشون مراقبت میکردم اخرش مادرم میومد میگفت شما بلد نیستین بچه نگه دارین حتی غذا نمیپخت بیاره اونحا
از یک طرف مادرم دوست دارم و خیلی جاها دلم براش میسوزه چون تنهایی خیلی کارها میکنه خیلی مسئولیت داره
نمیدونم بهخدا دیوونه شدم

بخاطر احساسات بارداریه عزیزم
منم همیشه میگم از هیچکس هیچ توقعی ندارم و درست نیست چون من میخوام بچه دار شم بقیه تاوان بدن و بیان بهم کمک کنن کارامو انجام بدن
ولی خب توی بارداری دوس داشتم همه بهم توجه کنن ، برام غذا بپزن بیارن
چون خودم ویار داشتم نمیتونستم غذا درست کنم . اینک برام غذا بفرستن کمک بزرگی بود بهم .
شستن ظرفا و تمیزکاری خونه هم همسرم همش انجام میداد

ادم نباید واقعا از هیچکس توقع داشته باشه من ک ماهای اول فقط مامانم بود اونم درحد ۲۰روز و اینا
(اون اصفهان من‌اهواز)
بعدش رفت اسباب کشی هم داشتم فقط دوروز کمکی داشتم بقیه رفتن سر زندگیا خودشون
از همونوقت خودمم و خودم مریض شدم حال نداشتم حالم بدشد خودم و شوهرم بودیم
اونم‌گاهی اوقات فقط کمک‌میکن چون میره کار خسته اس خودمم سرکار میرم
مجبوریم کارها رو خودمون انجام بدیم

بله میتونه بخاطر احساسات باشه
ولی بدون که ما انتخاب کردیم و ما باید خودمون تلاش کنیم اتفاقا خیلی لذت بخشه به من که حس قدرت و استقلال میده بی انتظاری بنظرم شیرین ترین ارامش فکریه دنیاست نه از کسی انتظار داشته باش نه بذار کسی ازت انتظار داشته باشه اگرم کسب ازت انتظار داشته باشه مشکل خودشه

من ک تا اینجای بارداری تجربه گرفتم فقط اولویتم زندگی خودم باشه بکار نزدیکان خیلی اومدم ولی دریغ از ی کمک با وجود بارداری پر استرسی داشتم ولی یچیزش خوبه زیر منت هیچکی نیستم ک بخوام کارشونو جبران کنم آزاد ترم اینجوری

اتفاقا من اصلا دوست ندارم جز خودمو همسرم کسی کنارمون باشه
حتی به مامانم گفتم دردم گرفت زنگ میزنم بلیط بگیری بیایی اصلا نمیخام قبلش بیایی.

من ۴ ساله سر زندگیمم و تک فرزندم هستم ولی تا الان شاید خانوادم سالی یبار عید بهم سر زده باشن مگر اینکه دعوتشون کنم ولی اگر هرروزم برم خونشون اوکی ان یا چند روز نرم زنگ میزنن که بیاین هر خانواده ای ی شخصیت و برخوردی دارن مثلا دوستم تو حالت عادی هم مادرش کارای خونش و میکنه و هیچی بلد نیست ولی من زبان زد عالم و ادمه هنرمندیم هم شاغلم هم ب همه کارم میرسم

من بعد ۱۲ سال خدا بهم بچه داده
مادرمبنده خدا گاهی میاد سرم میزنه،مادر شوهرم میاد انگار هتل ۵ستاره من کاراشو میکنم،خواهرمم از موقعی که فهمید بچه پسره بهم زنگم نزد،منم مثل شما هستم خودم کارامو میکنم

گلم الان مادر خواهرتم گرفتاری های خودشونو دارن منم کار های خودمو خودم میکنم ولی بعضی وقتا مادرم میاد خونمو تمیز میکنه میره

حق داری به نظرم

سوال های مرتبط