مامانا
آنیسا همش موهام رو می‌کشه میزنه.ماشالله دستانش سنگینه. عصبی بشه را میکنه
ماشاالله خداروشکر راه می‌ره تند بدومیکنه بچه هارو دوستداره
دوستداره بابچه ها بازی کنه ولی هم پایه خودش باشن هولشون میده
همین چند شب پیش مراسم بله برون دعوت بودیم یعنی پدرمو درآورد اینقدر راه رفت ماشاالله ی لحظه ازش غافل شدم عموم گفت برو بگیرش ازپله ها داره می‌ره بالا اوردمش گریه میکرد جیغ میزد اصلا نفهمیدم از مراسم چی شد
ی پسربچه هم بود مامانش ب مامانم می‌گفت استرس پسرمو داشتم چیکار کنم امشب دیدم دختر شما ازپسراهم بدتره مامانم گفت بهم اینقدر ناراحت شدم
هم لجبازه
بخدا وقتی دعواش میکنم اعصابم بهم می‌ریزه
میشه ی راهکار بهم بدین

اللن اقتضای سنش هست. دیگه باید صبوری کرد تا این دوره هم طی بشه.
بچع من بیشتر از بچه شما شلوِغی و فعالیت داره. چند روز پیش رفتم مسجد دو تا بچه هم سن دیگه بودن مقایسش کردم دیدم وای اونا خیلی شل و کم حالن. خیلی خوشحال شدم. خداروشکر کردم

همدردیم خواهر

دختر منم همینطوره فقط باید بدوییم دنبالش، مجبوریم جایی میریم نوبتی نگهش داریم یا بغلش کنیم
اون خانمه چقد بی شخصیت بوده من بودم یه جوابی بهش میدادم

وقتی مو میکشه واکنش بد نشون درد فقط بگو موی مامان نازی آفرین دخترم وقتی میزننت هم بگو مامان بوس کن نازی کن افرین
من بااین روش جلوش گرفتم خیلی بهتر شد

عزیزم دعواش بکنی بدتره. سعی کن از هر کاری که میکنه حواسش را پرت کنی. کلا خیلی از بچه ها این شکلی هستن‌.

پسر منم همینطوره