مامان یه درد دل دارم میشه بیاین نظرتون بگید خیلی برام مهمه

من دخترم تا الان فقط خونه مامانم گذاشتم
خانواده همسرم دوست دارن اونجا هم بزارمش بمونه وقتی مثلا میریم خرید یا کلا چند ساعت
من اصلااا دوست ندارم اونجا بزارمش🥲
هم اینکه خیالم از بابت نگهداریشون راحت نیست
هم کلا دوست ندارم به اون طرف وابسته بشه
تو بارداریم و ماه های اول که خیلی سخت بود همش کمک لازم بودم فقط مامانم بود
با اینکه خانواده همسرم همشون همین محل هستن در هفته شاید چهار بار از سر کوچه ما رد میشن
ماه های اخر بارداریم یادمه همش تو خونه بودم مامانم میومد بهم سر میزد غذاهایی که هوس میکردم درست میکرد…مادرشوهرم هفته ای یبار. خواهرشورا نهااایت ماهی یبار زنگ میزدن اونم مثلا بعد ازمایش ها و غربالگریا…من خواهرم ندارم اون روزا خیلی تنها بودم و مخصوصا روزای سخت اول نگهداری از بچه…..
بهم بگید شما هم با این قضیه مواجه هستید یا من فقط دوست ندارم بچم ببرم اونور بمونه🥲

۱۴ پاسخ

من ک پدر و مادرم فوت کردن کلا همش تنها بودم چ بارداری چ زایمان با اینکه طبقه بالا خونه مادرشوهرم زایمان کردم نیومدن حتی بچه رو ببرن پایین من استراحت کنم از همون روز خودم کارا رو کردم ولی ب شوهرم گفتم خیلی ب دلم اومد ک نیومدن ببین من کار دارم یا ن کار هیچی حتی بچه رو نیومدن ببرن پایین من ک خیلی ب دلم اومد چون هیچ کسیو نداشتم

منم بچمو فقط پیش مامانم میزارم اصلا بچه داری مادرشوهرم رو قبول ندارم

منم همین‌مشکل رودارم و هیچ جوره دلم صاف نمیشه😔

وای منم همینجوریم
حتی دوستندارم زیاد بدم بغلشون یا ک دوست ندارم بوسش کنن حرصم میگیره

منم همین‌طورم اصلا دوست ندارم بذارم، چون واقعا بچه رو فقط خسته میکنن،انقد صورتشو بوس می‌کنن دونه میزنه، نمی‌دونم چرا اینجورین

وای چقدر حرفاتون حرفا منه🤭
با اینکه من عروس عمم هستم ولی دقیقا مثل شما بودم هم بارداری اولم هم دوم
پسرم الان ۲ سالشه شیطنتاش شروع شده اونا هی میخوان بگن بکن نکن
من و همسرمم توافق کردیم کم بریم خونشون و در حد چند ساعت فقط
من اصلا تحمل ندارم کسی بخواد به بچم چیزی بگه
من وقتایی که همسرم نیست همش مامانم کمکمه و بوده
پسرمم خیلی وابسته مامانمه فقط

من با اینکه با اونا زندگی میکنم اصلا دوست ندارم اصلا بچه مو ببرم فقط مجبورم چون تو یه ساختمونیم

منم اصلا نمیذارم اعتماد ندارم
دختر منم قلق داره شیر خوردنش و خوابیدنش و ..
اونام چون میشناسن منو اصلا تقاضا نمیکنن

عزیزم بچتو پیش هیچکس نزار ...

منم همینجوریم بامادر شوهرم تویک ساختمان هستیم همه کارام خودم میکنم بهش میگم بیابالاببین میگه نه توبچه بده پیش مامنم نمیبرم فک کن برامن خیلی سخته هرروز من نخوام هم میگن بیارین باید بچه ببینیم 😑

الانم خداروشکر نمی‌دونم چرا دخترمو میذارم پایین یا میریم پایین بعد ۵ دقیقه گریه میکنه شدید ساکت نمیشه منم میرم سریع بالا خیلی کم میرم بچه هم کلا نمیدم میگم گریه میکنه گناه داره

به نظر من این نظر شماس و اگه بخواید انجامش بدید تحمیل میشه
اما از یه طرف هم کاملا حق دارید کاش یکم به خودشون فرصت میدادن اینطوری خیلی بده از بچگی بچه از خانواده پدریش دور میشه و کم کم بی حس کامل میشه
به نظرم بزار یک بار فرصت بده شاید اون موقع که بی توجهی میکردن منظورشون به تو بوده و بچه رو دوس داشته باشن واقعی بزاربمونه پیششون اگه دیدی درست نگهداری نمیکنن دیگه هرگز اجازشو نده
چون من که برادرزادم میاد خونم عین چشمام ازش مراقبت میکنم درحالیکه هیچ وظیفه ای ندارم چون خود مادرش هم هست اما من از روی دوست داشتن تمام توجهم به اونه تا یوقت از سر بچگی به خودش آسیبی نزنه حالا بازم خود دانی

منم با شما موافقم

منم همینم

سوال های مرتبط

مامان سامیار مامان سامیار ۹ ماهگی
سلام
عصرتون بخیر
خیلی دلم گرفته
من از ۱۸هفته با داریم آب دور بچه کم شد و استراحت بودم تا ۹ ماه که زایمان کردم و این مدت خونه بابام بودم بعدش هم تا به الان شاید یک ماه خونه خودم بودم اون تایم هم مامانم رو می‌بردم. این مدت شوهرم نبود ماموریت بود و هفته ی ای یکبار میومد ، خونه ما و بابام اینا یک ساعت از هم فاصله داره حالا کار شوهرم طوری شده که ۲۴ساعت سرکاره ۲۴ساعت خونه هست و باید برم سر خونه و زندگیم آخر هفته باید برم از الان دلم گرفته خیلی هم خودم هم پسرم وابسته ی خانوادم شدیم پسرم همش با بابا و مامانم و خواهرم بازی می‌کنه و دورش شلوغه اما خونه خودمون هیچ کس نیس اونجا هم که زندگی میکنم غریبم
مامانم از الان داره گریه می‌کنه که بدون بچم چیکار کنم تا بیایی
خودمم که وحشتناک میترسم که از پیش برنیام و پسرم خونه خودمون غریبی کنه
چون خونه خودمون که رفتیم چن روز خیلی غریبی کرد
لعنت به دوری
کاش هر دختری شهر خودش شوهر میکرد
هیییییی.......
بغض داره خفم میکنه
مامان امیر رضا👼🏻🍼 مامان امیر رضا👼🏻🍼 ۴ ماهگی
مامانا ی چیزی بگم😄
من و همسرم تو پسر و تک دختر هستیم یعتی من داداش فقط دارم همسرم خواهر فقط داره
بعد موقعه ای ک من حامله بودم جنسیت زیاد برام مهم نبود ولی شوهرم عاشق پسر بود من کلا تو شُک بودم
بعد من عاشق دخترم چون خودم تنها بودم شوهرمم عاشق پسر
وقتی خدا. بهمون پسر داد خوشحال تر از شوهرم بودم ولی من یکی از ارزوهام داشتن دختره 🫠
حالا چرا میگم آرزو ؟
چون من ب مامانم رفتم اون طبعش پسر زا بوده
ولی من نمیخوام مثل مامانم زیاد بچه بیارم
چون مامانم ۵ تا پسر اورده تا رسیده ب من ک دختر بشم
بعد امشب داشتم ب مامانم میگفتم دوتا بچه پشت هم خیلی خوبن مامانم میگفت آره خوبه و اینا (البتهالان نها یک سال دیگه اینا)
بعد همش دارم میگم خدایا اگه دادی دختر بده
بعد مامانم ی داستانی برام تعریف کرد میگفت هیچوقت چیزی و ب زور از خدا نگیر ی آقا و خانم بعد ۱۲ سال بچه دار میشن بعد پسر ۷ یا ۸ سالش میشه سر ی اتفاق میمیره همش میگه بگو هرچی صلاحه
ولی همش میترسم حسرت دختر ب دلم بمونه🫠
دیوانه وار عاشق دخترم چون خودم تک بودم خیلی سخت گذشته بهم
🫠 البته الان برا پسرم جون مبدم جون ب معنای واقعی انقدر ک دوسش دارم ولی من خیلی دختر دوست دارم ولی ب مامانم رفته باشم باید پنجتا بیارم ولی بخاطر وضعیت اقتصادی دلم میخواد حداقل ۳ تا بچه داشته باشم🫠
مامان نی نی مامان نی نی ۵ ماهگی
سلام مامانا،من یه مشکل شخصی دارم که داره کم کم خیلی برام بزرگ میشه،لطفا راهنماییم کنین،ما طبقه بالای خونه مادرشوهرم ایناییم،تا قبل از زایمانم و تو دوران بارداریم مادرشوهرم یه احوال کوچیکم ازم نمیگرف که تو بالا چیکار میکنی دست تنها،اما از بعده زایمانم با اینکه مامانم پیشم بود اونم اومد و موند،تمام کارای منو مامانم انجام میداد،الانم که چهار ماهه بچم به دنیا اومده هر صب میاد بالا و میخواد بچه رو ببینه،عصر ها هم که ما وظیفمونه بچه رو ببریم پایین تا ببیننش،خواهرشوهرمم که یجوری رفتار میکنه انگار بچه اونه،من بزور ازش گرفتمش یا نمیزارم ببینتش،یا میخواد بچه رو ببره پایین،یا نمیزاره بچه رو ببریم بیرون با خودمون،یا نمیده بیاریمش خونه،درسته بعضیا شاید خوششون بیاد،من خیلی این مسله داره برام سخت میشه،من شاید یه روز در میون بچه رو ببرم خونه مامانم،در صورتی که اونا هم خیلی نوشونو دوس دارن،اخه این بچه منه و تربیتش بامنه،نمیخوام لوس بشه،یا بهشون خیلی وابسته بشه که منو اذیت کنه،چیکار کنم،؟
چجوری باهاشون رفتار کنم؟
چی بگم که توقع نداشته باشن صبح و شب بچه پیششون باشه؟
اگه راهمون دور بود اصلا اینجوری نمیشد،دارم خیلی اذیت میشم،فکرم خیلی درگیره،
مامان امیر رضا👼🏻🍼 مامان امیر رضا👼🏻🍼 ۴ ماهگی
مامانا راهنمایم میکنید؟
ببینید من الان یکساله اومدم خونه خودم
۸ماه عقد بودم چون سخت گذشت زود اومدیم خونه خودمون بعد اون هشت ماه من فقط سر خرید عقدم بیرون رفتم یکی دوبار دیگهاین یکساله اولاش ک حامله بودم شکم نداشتم کمو بیش میرفتم از ۶ ماهگی ب بعد ب کل تنها بودم تو خونه الانم ک بچم تو ۴ ماه بازم همش تو خونم
مثلا بیرون رفتنم اینجوریه ک از خونه میرم تو خونه ای دیگه از خونه خودم میرم خونه مامانم یا مادر شوهرم همش تو خونم
حالا دردم اینه من یادم رفت بود کالسکه بگیرم رو سیسمونی همچی گرفتم الا کالسکه شوهرم زیر بار نمیرفت بخره میگفت وظیفه مامانت ایناس دیگه منم روم نمیشد بهشون بگم ب پدر مادرم با هزار خواهش و زور یکی سفارش داده شوهرم ولی اینجایی ک منو همسرم زندگی میکنیم از خانواده ام دور تو شهر غریب ازدواج کردم تقریبا
اینجا کوهستانیه خیلی هوا سرده مثل شمال مثل لواسون ک همیشه سرد
بعد بچه منم تو چهارماه هنوز چهار تکمیل نکرده
بنظرتون روزا ببرمش یکم با کالسکه بیرون مریض میشه ؟؟🥲
مثلا ظهرا اینجا همیشه هوا ابریه
ولی نزدیک ب یکساله ب کوب خونم واقعا کلافم هیج تفریحی جز خونه مامانم و مادر شوهرم ک کلی تیکه میندازه ندارم
اگه بچمو ببرم سرما بخوره بدبختی شوهرم غر غر میکنه 😭