خلاصه مامانم رسید ووسایل ومحض احتیاط برداشتم ومادرشوهرمم خونه موند پیش بچه هام وبا مادرم راهی بیمارستان شدم اونجا که رسیدم توی زایشگاه گفتم اینطوری شدم گفت باید معاینه بشی گفتم من نامع از دکتر دارم سزارینم(من سه شکم قبلی طبیعی زایمان کرده بودم ولی بعدش عمل تنگی انجام دادم ودکتر گفت زایمان طبیعی برات سخت میشه البته شاید باخودت که طبیعی باشی یا سزارین منم من خیلی ترسیدم گفتم شاید زایمان طبیعی سختم بشه ترجیح دادم سزارین بشم) گفتم نمیزارم معاینه کنی خلاصه با دکترم درارتباط بودم گفتم میخوان پرستار معاینه کنه گفت اشکال نداره اجازه بده معاینه کنه منم اجازه دادم معاینه کرد تا شرایطمو ببینه خلاصه بعدش گفت 2فینگر باز شده وبه دکتر گفت ونوار قلبم انقباض نشون داد خلاصه گفتن باید بستری بشی تا فردا صبح دکتر بیاد وسزارین کنه
پس تاریخ 24اسفند شد 17اسفند زایمان کنم به حساب دکتر میشدم 37هفته کامل
به شوهرم گفتم واماده رفتن توی زایشگاه شدم شوهرم سرمو بوسید ومامانمم بوسم کردن ورفتن تو سالن انتظار من رفتم توی زایشگاه اونجا لباسامو دراورد به جز لباس زیر ورفتم رو تخت خوابیدم واومدن ازم رگ گرفتن وسرم زدن چندتا خانم اونجا بودن ومنم حرف میزدیم خلاصه
به شوهرم گفتم واماده رفتن توی زایشگاه شدم شوهرم سرمو بوسید ومامانمم بوسم کردن ورفتن تو سالن انتظار من رفتم توی زایشگاه اونجا لباسامو دراورد به جز لباس زیر ورفتم رو تخت خوابیدم واومدن ازم رگ گرفتن وسرم زدن چندتا خانم اونجا بودن ومنم حرف میزدیم خلاصه چندبار تا صبح امپول بهم زدن ونوار قلی گرفتن دردهام اروم شده بود وخوابم برد یکی دوساعت بیدار شدم دیدم ساعت 4صبحه هرچی به صبح نزدیک میشدیم استرسم بیشتر میشد خیلی توی دلم با گل پسری حرف زدم وعاشقانه لمس میکردم شکممو گفتم چند ساعت دیگه بغلمی
خلاصه ساعت شد/6شد7شد 8شد نیمد چندبار از پرستار سوال کردم گفت میاد ساعت هشت ونیم بود که دکتر اومد ومنو اماده کردن یه شنل انداختن سرم وبا پای پیاده منو بردن چندتا اتاق اونطرف اتاق 4منو خوابوندن روی تخت وازم چندبار پرسیدن بیهوشی میخوای یا بیحسی منم نمیدونستم چیو انتخاب کنم خلاصه میخواستن سوند بزنن از ترسم گفتن بیحسی بزنید از کمر وهمون موقع سوند بزنید خلاصه دکتر اومد وکمرمو سر کرد اینو بگم اصلا سوزنش درد نداشت سوزن که زد گفتن بخواب به محض خوابیدن پاهام وزوز شد واتیش گرفت پاهام باز کردن وسوند گزاشتن من خودم میدیدم بعد سوند داشتن دستهامو میبستن که پرستار گفت ممکنه حالت تهوع بگیری درد قفسه پیدا کنی حالم خیلی یه لحظه بد شد گفتم دارم بالا میارم سریع یه ظرف گزاشتن زیر دهنم ومن بالا اوردم
فردا میزارم😍
پس ادامش کو مامان ارشیا
گفته بودی پسرت بستریه چند بار پیام دادم حالتو نو بپرسم نبودی نگرانتون بودم خداروشکر که خوبید ❤️
خب ..
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.