سلام خانومیا میگم قرصی چیزی هست آدم بی‌خواب بشه قهوه و اینا رو من جواب نمیده روزی ۴ یا ۵ فنجون میخورم بی فایدس کم کار تیروئید دارم قرص میخورم تحت درمانم
من اینقد خانواده خودم زخم زبون زدن دیگه ب سطوح رسیدم کمتر میرم خونشون کمتر مهدیار میبرم بازم خودشون میان مهدیار میبرن از قبل عید اونجا بود امروز مهدیار اومد خونه من خوابم سنگینه شب تو خواب متوجه هیچی نیستم خونه مادرم مهدیار شبا بیدار میشه گاهی گریه میکنه بقیه رو بیدار میکنه من دیر متوجه میشم اونا مهدیار رو آروم میکنن میگن تو چرا اینقد خوابت سنگینه کمتر بخواب مگه سبک سنگینیش دست منه یا اصول تربیتم اینه بچه از پس کاری ک خودش بر میاد باید خودش انجام بده تا مسئولیت پذیر باشه کفشاش خودش میپوشه لباساشو خودش میپوشه تا میکنه میزاره کمد خونه مادرم بره حتی دسشویی خودش نمیره بقیه رو صدا میزنه ببرنش بعد ب من میگن تو ب فکر بچه نیستی الان اومده خونه حتی غذا نمیخوره میگه من بچم باید دهنم بدی غذا رو خب بابا روش من فرق داره میگن تو مادر بی مسئولیتی هستی عایا من تربیتم اشتباهه دیروز ساعت ۶ صبح بیدار شدم ساعت ۴ خوابم برد همه میگفتن چقد میخوابی ب فکر بچت نیستی خونه مادرم نخوابم کجا استراحت کنم خیالم راحته ۳ نفر آدم حواسشون ب مهدیار هست دیگه وقتی اونا همه کاراشون انجام میدن مهدیار اصلا ب من نیاز نداره من خودم کار شخصی داشته باشم یا خرید یا هرچیزی حاضر نیستن یکساعت مهدیار بمونه خونشون هرکدوم ی بهونه میارن از دکتر و آزمایش تا خرید بازار همه جا میبرمش با خودم اصلا هم ب فکر بچه دوم نیستم هی میگن اگه دومی رو بیاری عین خر تو گل میمونی

۵ پاسخ

بزرگترین اشتباه به نظر من اینه بچه بدون مادر شده حتی بکی دو ساعت زیر نظر بقیه تربیت بشه

بچه خوبه که مستقل باشه
تو روش خودت رو ادامه بده
برا خوابت هم الان چون فصل بهاره
خواب آدم زیاده

در مورد خوابتم خب طبیعیه ک هر آدم ب مدلیه

بهترین کار اینه که تنهایی بچتو تربیت کنی واقعا باید کمتر رفت و آمد کرد

منم زیاد میخوابما خیلی خیلی زیاد اما خوابم خیلی سبکه

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
دیروز با خواهرشوهر و دوتا بچه هاش رفتیم بیرون این بچش ک همسن مهدیاره از هیچی ترس نداره ن از مترو ن اتوبوس ن گم شدن هیچی گفتم ک کمک کنم از اتوبوس بیاد پایین ک دستمو نمی‌گرفت خودشو پهن اتوبوس کرد خودشو رو اتوبوس می‌کشید پیاده بشه آخر اینقد لفت داد راننده اتوبوس داد زد لامصب بغل کنید بعدم ک یهو تو مترو وحشی شد بدو بدو نزدیک بود بیفته چاله قطار دستشو میگرفتم کمک کنم جیغ و داد ک تو محکم میگیری خب من اونقدر میگیرم دست بچه رو ک یهو از دستم نتونه در بره خدای نکرده مهدیار هم با این قضیه مشکل نداره قشنگ دست منو میگیره خلاصه این از اول ک جیغ و داد کرد تا برگشتیم مهدیار میگفت دیگه اینا رو بیرون نبریم هر دفعه این جیغ میزد یا لج میکرد مهدیار هم گوشیشو میگرفت داد میزد چرا اینا رو با خودمون آوردیم دیگه مهدیار اصلا بیرون رفتن باهاش دوست نداشت دست مهدیار رو نمی‌گرفت اخر دیگه مهدیار گفت اینا رو ول کن خودمون دوتایی بریم نمدونم چرا این بچه اینجوریه کسی هم بیاد خونه نمیزاره اتاقشو بهم بریزه میگه اسباب بازیامو تازه مرتب کردم بهم نریز یا اسباب بازی فقط تو اتاق تو سالن بیشتر ی دونه اجازه نمیدن ببرن کلا حواسش ب بچه ای ک میاد خونمون هست اشتباهی نکنه یا ب چیزی دست نزنه ب دکوریا ک بچه ای دست بزنه سریع اخطار میده اینا وسایل مامانه نباید دست بزنی ناراحت میشه یا زیر دستت پیش دستی بگیر کلا جلو بچه های دیگه ی پا مامانه برا خودش خخخخ خدا کنه اخلاقش عوض نشه اما این اخلاقش برا خودش مشکل شده با بچه ها زیاد نمتونه ارتباط بگیره فقط با بچه ای ک مثل خودش باشه دوست میشه فقط
مامان ستیا مامان ستیا ۴ سالگی