۱۱ پاسخ

عزیزم راهی‌ درمانی براش نیست؟؟؟ آخه 3 ماهشه هنوز کوچیکه بنظرم میش کاری کرد براش

عزیرم کجا بردیش پسرمنم براش تست نوشت ی جا معرفی کرد ولی میخوای جای خوب ببرم

نه عزیزم درست گفتی واقعن تویه این شرایط جدا از نوشون باید به فکر روحیه تو هم باشن

الهی زودخوب باشه
وقتی اینقدرپایه هستن باهاهت میان شعی کن جواب ندی میدونم چون ناراحت وخسته ای اعصاب نداری ولی خودتوکنترل کن

عزیزم سمعک خوب بخر که بچه زود زبون باز کنه
الان خاهرزاده ی من کاشت حلزون شده پنج سالشه هنوز صحبت نمیکنه فقط حرفا رو تکرار میکنه
لطفا کم نزار واسش بحرف بقیه هم گوش نده تو دلت بگو کون لقتون
الان مهم اینه بچه زودتر بشنوه تا بتونه زودتر حرف بزنه و به مدرسه برسه و عقب نمونه

سلام عزیزم این نوروپاتی که میفرمایین پشت گوش نندازین حتماپیگیرش بشین

الهی طفلک بچه چجوری فهمیدی نمیشنوه واقعا یه سمعک ۲۷ تومن چخبره

ایشالله اون بالا سری بعش نگاه میکنه وخوبش میکنه
ازدواجتون فامیلی بوده یا سابقه ناشنوا یا کم شنوایی داشتین

سلام گلم خوبی امروز بچه تو بردی شنوایی سنجی تست گرفت گفت کم شنوایی داره کدوم گوشش گلم کمکمون کنه گلم پسر منم باید سمعک بزاره

سلام گلم خوبی امروز بچه تو بردی شنوایی سنجی تست گرفت گفت کم شنوایی داره کدوم گوشش گلم کمکمون کنه گلم پسر منم باید سمعک بزاره

عزیزم پسرت چند وقتشه

سوال های مرتبط

مامان ماهور مامان ماهور ۳ سالگی
مامانا دخترمن یه مدل بچه ای هست که اگه خیلی دادبخوره خیلی بگن نکن یاواکنش نشون بدیم به کاراش بدترمیکنه من تاجای ممکن فضای زندگیمواروم نگه داشتم تاروحش لطمه نخوره درسته یه جاهایی هم ازدستم درمیره ولی درکل نمیزارم عصبی بشه ،دخترخیلی باهوشیه همه چیومتوجه میشه باهاشم خیلی حرف میزنم راجبه کارای بدوخوب همشونم میدونه ولی بعضی اوقات یه کارای بی ادبی میکنه مخصوصا توجمع مثل پرت کردن دست تودماغ کردن حرف بدزدن،یازدن البته همیشه نیست نمی دونم یهویی اینجوری میشه
امروز همراه پدرومادرم اومدم خونشون که توروستاست چون تعطیل بود گفتم بچه بیادحال وهواش عوض بشه،ازغروب بچه لجبازیشوشروع کرداصلانمی دونم چراشبم اومدم تکیه محل مراسم بود اولش خوب بودیهو شروع کرد دستشوتودماغ میزاشت میخورد خالشومیزد میپرید روسریومیکشید من هی فتم ماهوربشین اصلاحرف منوادم حساب نکرد موقع شام داشت همرواذیت میکردبردمش بیرون بهش گفتم الان میریم خونمون تاتوباشی دیگه کارای زشت نکنی گریش گرفت گفت مامانی دیگه نمیکنم یکم دادش زدم یهودیدم حالش بهم خورد دست وصورتشوپاک کردم گفتم میریم داخل میشینیم تا بریم خونه ارومترشد،اومدیم خونه هی بابام گفت فلان کارونکن دخترمنم توسینی انجیربود همشوریخت پدرمنم زدتوگوشش دادش زد گفت ببربخوابونش دیگه دخترم بغض کرد ولی یه جوری شد تابه زور خوابید من خیلی ناراحت شدم شب بدیو گذروندم شماجای من باشین چیکارمیکنین بارفتارای بچم بابی مسئولیتی پدرش رفتارای پدرم ....