سلام اومدم ی داستان بگم راجع به حموم بردن بچم توسط مادرشوهرم
من همیشه از همون روز ده به بعد دیگ خودم پسرمون بردم حموم
بعد حدودا یه ماهگیش خسته بودم گفتم بزار ب مادرشوهرم بگم اون بیاد ببره
خلاصه گفتم بیا ببر اونم
اومد و بچه رو برد و شیرحموم و باز کرد و کلا پسرمو گرفت زیر شیر آب
یعنی آروم آروم با لگن آب نمی‌ریخت سرش گرفته بودش زیر شیر آب🙄 این بچه چنان ترسید چنان گریه کرد ک نگو و همچنان ب کارش ادامه می‌داد منم گفتم اینجوری می‌ترسه خلاصه ک همینجوری زیر شیر آب شست و در آخر بچه رو سر و ته کرد و ی تکون داد و حوله پیچید بهش
منم داشتم سکته میکردم ولی هیچی بهش نگفتم آخه چ کاریه واقعا فقط ادعا میکنن یسری لز این قدیمیا
والا این همه بچرو بردم حموم یبار گریه نکرد
همون شد برای آخرین بار ک دیگ بهش نمیگم بیاد حموم ببرتش
جالبش اینجاس پسرم وقتی از حموم اومد بیرون نگاهش بهش میوفتاد میزد زیر گریه
مادرشوهرم میگفت وای ببخشید ببخشید ترسیدی😐😐😐😐 خلاصه بچتون و با هر سختی ک هست سعی کنید خودتون بزرگ کنید

۱۱ پاسخ

وای واقعا همینه من خودم میبرم یجوری آروم میشورمش که بچه وسطاش خوابش میبره اونوقت این قدیمیا بچه رو تو حموم له میکنند من خودم یادمه خیلی ام بچه نبودم یبار مامان بزرگم بردم حموم اینقدر موهامو مشت داد که فقط گریه میکردم تا اون حموم لعنتی تموم بشه🤣🤣

منم تو ۱۰روزگی دادم مادر شوهرم بردش همینجوری لباساشو در آورد گرفتش زیر آب و دادش به من یک دقیقه هم نشد بچمو گربه شور کرد داد🥴؛دیگه خودم بردمش🥰

منم اون اوایل زایمان نمیتونستم‌تکون بخورم دوبار بچه مو مادرشوهرم شست هر دوبارم گریه میکرد بچه دیگه باهر سختی بود خودم شستم الانم میگه بده ببرم‌حموم نمیزارم میگم‌ امروز صبح بردمش😁

منم سر بچه ی اولم میترسیدم ولی بابام بهم یاد داد چون مامانم هم می‌ترسه برادرمو بابام از کوچکی می‌برده حموم منم ازون یاد گرفتم ، تو حموم یه پارچه نخی می‌اندازم رو پام و حمومش میکنم اصلا هم گریه نمیکنه

مادرشوهرم من ضعیفه اصلا هیچکاری نمیکنه من سعی میکنم خودم بشورمش خب بنده خدا بلدی خودت بشور بیکاری والا دیگه بهش نگو

خواسته اوستا کار نشون بده و بگه تو شاگردی 🤣 به خداوندی خدا من بچه داری قدیمیا رو مفت گرون میدونم 😕

من سر پسرم نمیتونستم هیچ کاریشو انجام بدم. هم بی تجربگی هم بچه بودم هم سرکار میرفتم. مامانم پسرمو بزرگ کرد ولی الان اجازه نمیدم حتی مامانم دست به دخترم بزنه چه برسه مادرشوهر

مادرشوهر من از همون اول گفت من هیچی بلد نیستم، یادم رفته. خودشو راحت کرد.

😂😂خدایا .منک خودم میترسم امروز بردمش مامانم شستش مامانم میدونه حساسم خیلی اروم میشورع تو وان

عزیزم 🥺منم دلم نمی‌خواد بچمو بدم دست کسی
تا الآنم مامانم برده حموم

مثلا می‌خواسته بگه من خیلی واردم و بلدم کارمو
می‌دونی که یه لحظه یه قطره آب لوله گلوش چی میشه خدایا چقد آدم بیشعور زیاد پیدا میشه🤦

سوال های مرتبط