سلام خانما بیاید درد دل کنیم شما ها مامانا تون شما بچه تون دوست دارن

ولی مادر من اصلا منو شوهر بچم دوست نداره خونه بابام هم که بودم مدام منو کوتک میزد مامانم میگفت فقط کار بکن منو مثل یه کار گر میدیدن الانم اینقدر خسته شدم که میگم بمیرم دیگه

مادر شوهر منم خیلی نوه شو دوست داره مال من بچه اولم هست

آخه جلو دنبال شان هستم هم کاری خونه هم بچه داری هم سرو صدا آخه خسته شدم شوهرم کمی دست بالش خالیه بابام پول اجاره خونم داده همش یاد میکنه شوهر منم میگه خسته شدم از حرفای مامان بابات

شما راه کاری داریم

نه بابام بچه منو دوست داره نه مامانم

نمیدونم خودشم جوان هست دست به هیچ کاری نمیزنه بچه منم گریه کنه اصلا بلندش نمیکنه حالا شما شاید بگین عجب آدمی هست از مامانش بد میگه ولی خیلی گریه کردم ناراحت بودم گفتم کمی درد دل کنم

مامانم ۸۰۰ کیلومتر ازم دوره

اره خیلی

هر موقع بیاد کلی مهمون میاد دیدن شون منم فقط از کار خلاصی ندارم تا بیام پسرم شیر بدم میگم دلش آب شد مامان از گریه گشنگی میگه بخاک بزار گریه کنه مهمون مهم تر از بچه ته

واااای صددرصد مادرم و پدرم یروز نیان بچمو نبینن دلشون میترکه عاشقشن البته منم خیلی عاشقشونمممممم

من مامانم زیاد حوصله بچه نداره

اره من مامانم خیلی دوسش داره
مگه میشه دوست نداشته باشن نوه از بچه شیرین تره

مامانم منو دوست نداره بچه منم دوست نداره نمیدونم چرا خیلی ناراحتم مامانم مشهد هست هر سه ماه میاد تهران خونه ام با بابا داداشام آبجی هام

معلومه

آره ولی مامانم راه دوره 🥲

مگه میشه اصلا دوست نداشته باشن

مامان ندارم.مادر شوهرم عاشق نوه هاشه