۸ پاسخ

عزیزم نگران نباش منم ۲۸هفته رفتم سنو طول سرویکسم۱۸شده بود و دکتر گفت خیلی خطرناکه ولی خداروشکر تا۳۸هفته دووم اوردم

فقط حتما آمپول ریه رو بزن
من انقد شکمم افتاده بود پایین و سر پسرم مستقیم توی لگنم بود از ۲۸ هفته
هرکس منو میدید می‌گفت امروز میزایی انقد شکمت پایینه
دکترمم نظرش این بود تا میتونی استراحت کن پله بالا پایین نکن
آخه سر اولی هم از ۳۱ هفته بیمارستان بستری شدم تا ۳۵ هفته رسوندم
سر دومی هم ک انقد از ۲۸ هفته سرش تو کانال زایمان بود اومدم خونه مامانم استراحت کردم ۳۷ هفته و دو روز بدون هیچ دردی رفتم بیمارستان ان اس تی گرفتم گفتم دردو نشون نمی‌ده برو خونه بعد اونیکی دکتره گفت بزار ی معاینه هم بکنیم وقتی معاینه کرد گفت وای من نمیتونم بزارم بری یهو تو خیابون زایمان میکنی سر بچت قشنگ تو کاناله من موهاشو لمس میکنم و خلاصه بستری شدم و دو ساعت بعدش پسرم بدنیا اومد
استراحت کن خودتو ب هفته های بالاتر برسون
آمپول ریه بزن
زایمان خیلی راحتی خواهی داشت

بچه بریچه ب کمر دراز بکش پاهاتو بذار رو مبل یا تخت بیشتر اینجوری بمون بره بالاتره

عزیزم امپول ریه بزن انشالله که سرموقع بدنیا بیاد اگه زود تر بدنیا اومد بچه ریه ش کامل شده باشه حداقل

ایشالله عزیزم چیزی نمیشه به خوبی سر وقت خودت زایمان می کنی فقط استرس به خودت نده

انشاالله بسلامتی دنیا بیاد عزیزم

عزیزم مگ درد داری؟
استرست برات سمه اصلا فکرو خیال نکن خودتو بزن ب بیخیالی بسپار ب خدا
امپول ریه رو بزن هر وقت احساس درد کردی گلم منم زدم خوبع

خداکمکت‌کنه‌عزیزدلم

سوال های مرتبط

مامان فندوق من مامان فندوق من ۱۰ ماهگی
سلام مامانا دلم خیلی گرفته یکی بیاد حرف بزنیم از دست مامانم خیلی دلم گرفت نشستم گریه میکنم چند ماه بچه کوچیک دارم بچم شیر نمی خورد یکسره گریه میکرد غذا نمی خورد با یک بچه ی مدرسه ایی و شوهر وسواس یعنی سرویس شدم تو این چند ماه کم واردم بیشتر شبا تا صبح بالاسر دخترم گریه میکنم ک شیر نمی خوره بعد مادر تو این چند وقت یک بارم نیومد کمک وقتی هم میرم خونش انگار طلب کاره ازم یک جوری حرف میزنه چند روز پیش رفتم خونش تا وارد خونه شدم میگه باز اومدی با بچه هات تازه خونه رو تمیز کرده بودم باز اومدی ک بچه ها بهم بریزن برام کار درست کنی من هیچی نگفتم ولی دلم شکست امروز دوباره رفتم برداشته میگه همه میگن چرا دخترت تو خونه بیکاره نمیاد کمکت کنه کارا خونه تو بکنه میگم من بچه کوچیک دارم دست تنها بچه ایی ک با سرنگ شیرش میدم بزرگش کردم تو یک بارم کمکم نیومدی الان چه توقعی داری من حتی وقت نمی کنم هفته ایی یک بار برم حموم کسی نیست بچمو نگه داره تو هنوز از من توقع کار داری میگه برو تا مادرشوهرت نگه داره چون میدونه اون برای من هیچ کاری نمیکنه هی بهم تیکه میندازه واقعا دلم شکسته حالم بده