من چون واقعا تو درد مظلومم، حتی اگه دردم داشته باشم خودمو نمیندازم، چی بشه ی وقتا بگم درد دارم، همیاری میکنن حتی شده زبونی، الان دو هفته اس آنفولانزا و عفونت گوش و گلو گرفتم، خدایی همه همیاری کردن، چون درد داشتم دارو ام درست نمیتونستم بخورم... با همه اینا چند روز پیش شوهرم گفت نازنازی شدی، منم انگار ن انگار گذاشتم پا کارا که میکنه این مدت...
مگه برا کسی هم مهم هست درد کشیدن ما
ممنونم از محبتهای شما
سعی میکنم خودمو آروم کنم شما هم منو دعا کنید
شماهم رفتارای شوهراتونو بدل نگیرین مطمن باش ی روز میشه ک خودش از حرفی ک زده پشیمون بشه
من سر بارداری های قبلیم سنم خیلی پایین بود شوهرمم راه دور میرفت کار خونه مادرشوهر و مامانم واره میشدم شوهرمم سنش کم بود ن عقل داشت و ن درک
ولی الان خداراشکر رفتارش خیلی تغییر کرده
میگن بارداری مریض که نیستی امروز دلم خیلی سوخته
فقط توقع دارن من درد میکشم بخندم حتی یه آدم نگم
چرا ناراحت بشن
زبانی همدردی میکنن وگرنه کاری از دستشون برنمیاد
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.