مامانا شما با افسردگی بعد از زایمان چه کردین؟
من دارم با تمام توانم باهاش میجنگم
ولی حس میکنم خیلی از توان من بزرگتره
دارم تمام تلاشمو میکنم با شرایط جدیدم کنار بیام ولی خیلی دست تنهام
هم تو‌بارداری هم بعد از زایمانم تنها بودم
خیلی زیاد همه چیز واسم سخته
تو این ۴ماه کلا شاید ۵یا۶مرتبه غذا درست کردم اصلا نمیرسم
تمام روزم با پسرم پر میشه ساعت۱۲شب که میشه دیگه نابودم
فرصت هم نمیکنم با مشاور حرف بزنم
خلاصه که هر روزم با گریه میگذره
بخدا ناشکری نمیکنم پسرم جونمه هر روز میگم خدایا شکرت که منو لایق دونستی
ولی از اینکه هر چی تلاش میکنم به هیچی نمیرسم ناراحتم
امروز دوساعت رفتم آرایشگاه پسرم پیش شوهرم‌بود
اینقدر گریه کرده بود هلاک‌شده بود
هی خودمو لعنت میکنم که واجب بود رفتی
از اونورم اگه به خودم نرسم از اینی هستم حالم بدتر میشه
نمیدونم چیکار کنم

سعی کن بیشتر بگردی
درمان افسردگی فقط و فقط خودتی باید باهاش بجنگی مشاوره یه مدت باهات حرف میزنم بدونن جواب نمیده بهت قرص میدن که خیلی خیلی بده

عزیزم چرا نمیتونی غذا درست کنی بچه ها که دیگه تو چهارماه خوابشون خیلی بهتر میشه و منظم میشه وقتایی ک خوابه غذا بپز زیزشو خاموش کن
شیرخشک ک میخوره اتفاقا خیلی راحتتره من میزارمش پیش شوهدم‌میرم حمام اونم شیرش میده راهش میبره
یه کم برنامه ریزی کن میرسی به کارات

خیلی خوب کردی که رفتی...باید یه تایمی برا خودت بذاری تا بهتر بشی...من تا اینکارو نکردم بهتر نشدم...اونم پدرشه و باید کمک به حالت باشه خودت و تمام وقت مشغول پسر نکن و هروقت گرفت خوابید شما هم بخواب...

ای جونم عزیز دلم برا همه اینجوریه آدم با این شرایط توانمندیها شو بالا میبره دیگه منن الان هفت ماهه هیچجا نرفتم و اخلاقم عوض شده وقتی با مشاور حرف زدم گفت طبیعیه هورمون هات بهم ریخته تا میتونی گریه کن ک آروم شی ولی از این روزات لذت ببر فک کن ک بهترین روزای زندگیته میگفت مشاوره ک میکنم همه بهترین روزاشون همین بچگیه بچه هاشونه پس شما لذت ببرین ک بعدا افسوس نخورین

سلام عزیزم
آخه چرا وقت رفتن شیرتو ندوشیدی ک گریه نکنه حتی اگر سیرم بود باید محض احتیاط بدوشی و با خیال راحت بری
افسردگی طبیعیه ولی نه بعد 4ماه، حتما برو مشاور برا ماهم بگو بهت چی گفت ،منم خیلی وقتا مثل توام ولی زمانی ک همسرم میاد خوبم بیشتر بخاطر تنهاییه و فشار کار فک کنم