رفتم خونه مامانم چند روز، چون شوهرم ماموریت بود اینقدر مامان و بابام دعوا کردن باهم دارم دیوونه میشم. یعنی هم خودم هم بچه‌ دیوانه شدیم ..چرا باید شیر غصه بدم به بچه ،آنشب شیرم و ریختم دور ،با اینکه خیلی کمه شیرم.... اصلا اعصابم خورده دیگه توان نگهداری دخترم و ندارک از بس حرص خوردم

وای من فکر میکردم فقط مامان بابای منن ک خیلی دعوا میکنن مدام دعوا دارن باهم اصلا باخودم میگفتم همه مامان باباها ک دیگ سنشون ی کم میره بالا خیلی خوب میشن مامان بابای من دعواهاشون بیشترم شده .الان تاپیکتو خوندم دیدم چقدر همدردیم همگی

پاشو برو خونه خودت که آرامش فقط تو خونه خود آدمه ...خونه ی مامان و بابای منم اینجوریه اصلا بخاطر همین جو خونمون من زود ازدواج کردم که برم آرامش پیدا کنم ...

مامان بابای منم یکسره دعوا دارن یعنی دنبال بهانه میگردن بیوفتن ب جون هم منم ای حرص میخورمو غصه میخورمو اینارو اروم میکنم. حالا مگ اروم میشن😑😑😑

مامان بابای منم🤣🤣 ولی من غصه‌م چیز دیگه‌ایع مال زندگی خودمه 🫠🫠🫠 چکار کنم شیرندم یعنی ؟ بغضی وقتا موقع شیرداذن پر اضطراب میشم اشکم میاد

مگه دیوانه ای میری خونه پدرت؟ با بچت بشین تو خونه خودت که هیچ جا بهتر از خونه خودت نیست. همسر من الان یه هفته هست خوزستانه رفته خوشگذرونی و منم با بچه تنها خونه ایم،نه خونه مادر شوهرم میرم نه حوصله کسیو دارم بیاد پیشم. اگه خونه مامانم اینجا بود میرفتم پیشش یا میومد پیشم ولی یه شهر دیگه هستن و البته مادرم شوهر نداره راحته😄 اوایل خرداد همسرم میره سوئد و یک ماه نیستش میشینم تو خونمون با بچم خوش میگذرونم با اینکه شیر خودمو نمیدم بهش

اینجوری باشه که تِقی به توقی خورد تو شیرتو ندی دخترت نمیشه که عزیزمن

بیخیال باش عزیزم
منم خانوادم وضعیت خوبی ندارن
ولی منکه گفتم به منچه و نمیرم خونه مامانم اون میاد اینجا

والا من شنیدم شیر عصبانیت ندید ب بچه

والا من واسه راحتی خودم و اینکه سر بار نباشم بعد زایمان یه راست رفتم خونه خودم

خونسرد باش تا برگردی اخه چرا دعوا میکنن دیگه نوه‌ دارن

می موندی تو خونه ت اعصابت راحتر بود که