مامانایی که بچه هاشون با مانلی همسنن و منو از قبل میشناسن،بیاین بگین بچه هاتون تا این سن چه مهارت هایی یاد گرفتن و اینکه از عملکردتون به عنوان یه والد توی این چند سال راضی بودین؟دوست دارم کارهایی که کردیم ایده بشه و بتونیم همه باهم به اشتراک بذاریم و استفاده کنیم😍
من بدون اغراق از خودم و شوهرم خیلی راضیم چون تقریبا همه ی تایممو یرای مانلی گذاشتم چون بنظرم سه تا هفت سال دوران طلاییه یادگیریه،کارایی که مانلی به صورت جدی و پیوسته ادامه میده(زبان از شش ماهگی،موسیقی از دوسالگی،شنا از یک سال و یازده ماهگی،و اسکیت هم دو ماهه)چیزایی که بلده جمع و تفریق عدد های یک رقمی،شمارش فارسی تا۳۰۰و خواندن تا۵۰،خواندن ساعت های دیجیتال و ساعت های عدد دار اوایل کاره،خواندن بعضی کلمه ها،نوشتن مامان بابا مانلی اب،انگلیسی همه ی حروف و اعداد تا۵۰
نقاشی،شعر….شما هم بگین
و اینکه به نظرم این جمله که میگه کاری کنید بچه هاتون توی هجده سالگی حداقل یه ورزش یه ساز یه زبان و یه مهارت بلد باشن واقعا درست و قشنگه

تصویر
۸ پاسخ

کارت خوب بوده ولی به نظرم بچه ها تا هفت سالگی باید فقط بازی کنن آموزش اصلا درست نیست... درسته تا 18 سالگی ولی خب تا اون موقع حتما این کارارو میکنن.. اینجوری بچه هم خودش هم ذهنش خسته میشه و یه روزی تو دوران مهم زندگیش همه اینکارو میزاره کنار چون دیگه براش جذابیتی نداره.. به نظرم از هفت سالگی که میرن مدرسه کنارش هرسال یک آموزش داشته باشن درسته چون اونجوری دیگه این همه فشار روشون نیست

ماشالله ب مانلی

ای جانم.....مانلی قشنگ.......ستیای منم تا الان زبان یاد گرفته،کلاس نقاشی رفته ....کلاس اسکیت میره در حال حاضر،و تازگی ها هم ک مهد میره....اعداد رو بلده بنویسه تا ده.....بلده تا ۱۰۰ بشمره...کلی شعر بلده ک یادش دادم خودم.تا الان کتاب کار باهاش کار میکردم و انجام میداد،الان چون مهد میره دیگه انجام نمیدیم.حیوون ها رو میشناسه کامل از لحاظ آبزی و پستاندار وپرنده،چون زیاد بردم پارک حیوانات(اقیانوس پارک،باغ پرندگان،پارک ژوارسیک)....علاقه ی شدیدی ب حیوانات داره.....چیز دیگه ای فعلا یادم نمیاد.ولی خب ساز رو هم تو همون مهد میخام شروع کنم.چون کلاس دارن

عزیزم مهد دوزبانه که میبریش کجاس اسمش چیه ؟ اگه شماره تلفنی چیزی داری ازش بهم میدی

مهنا هم اسکیت خیلی دوست داره ببینم توی شهرمون جایی هست که به دختر منم آموزش بدن؟

سلام عزیزم منم شماوکیک هاتون یادمه
پکیج زبانی که برای مانلی ایتفاده کردید راضی بودید؟اسمش چیه؟

سلام عزیزم من شما رو از قبل میشناسم

من بخاطر اینکه تو روستا زندگی میکنم نمیتونم زیاد کلاس های مختلف بزارمش
فعلا گذاشتم کمی بزرگ تر بشه
الان فقط کشتی میره کوچولوع فعلا ولی یاد گرفته فن بزنه
و بشدت منم با حرفت موافقم بچه تا ۱۸ سالگی باید زبان و ی ورزش بلد باشه

عزیزم شنا یاد گرفته کامل؟منم میخوام دخترمو ببرم

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام صبحتون بخیر قشنگا 🥰🥰
چه کارا می کنید؟؟من رفتم بچه هارو گذاشتم مهد و بعدش پیاده روی کردم الانم اومدم خونه یه کم استراحت کنم صبحانه بخورم و برسم به کارام و غذا درست کردن امروز که روز سوم رفتن بچه هاس چقدر همه چی خوب پیش رفت بچه ها میان خونه ناهارشون رو سیر می خورن و بعدش می خوابن یه دوساعتی بعدشم که بیدار میشن میرن دنبال بازی و تمرینات گفتار درمانی شبم دوباره زود شامشون رو میدم می خوابونم دیگه فعلا از اون همه غر غر و جیغ و داد خبری نیست 😍😍اینقدر خوشحالم که ثبت نامشون کردم پیش ۱ به کارهای خودمم راحت می رسم 🥰امروزم به مربیشون گفتم ماهلین دیروز اومد خونه هیجی نخورده بود گفت به خدا خیلی تلاش کردیم ولی یه لقمه هم نخورد😥بعد گفتم این لیستی که دادین نمی خورن زیاد گفت اشکال نداره هرچی می خورن بزارید بهتر از اینه که بچه گرسنه بمونه خداروشکر از این مهدشون راضی ام رسیدگیشون خوبه از لحاظ امنیتی هم که فول فولن درجه ۱ 🤗
از لحاظ دستشویی هم ماهلین با اینکه به من جیش و پی پیشو نمیگه ولی به اونا میگه 😀😂خیلی هم بهشون تاکید می کنم حواستون باشه هررموقع دستشویی داشتید بگید به خاله 😀
من از همین جا از اون مامانایی که خیلی کمک و تشویقم کردن تو این راه خیلی ممنونم 😘😘دوستتون دارم🥰😘
مامان مهتا مامان مهتا ۴ سالگی
درددل......چون هیچکسی رو تواین دنیا ندارم برای شماهامینویسم که ندیدمتون اماوجود دارید...پس فرداتولدشه میشه چهارسالش چهار سال زجرشکنجه عذاب شنیدن چهار سال فحش های همسرم بهم بابت اون که چراهمش گریه می‌کنه مریضه لجبازی نق زدن نخوابیدن نخوردن یه ثانیه با خودش بازی نکردن چهار ساله نفس نکشیدیم وهشت سال عاشقانه منو همسرم زندگی کردیم قبل اون که میشه دوازده سال زندگی مشترک چهار سال تموم به پدرومادرت که زیرخروارها خاک خوابیدن فحش داد وقبرشون‌رو آتیش زد به قول خودش از دست این بچه که هرمی میبینم میگه تحمل یک دقیقشم نداریم چهار سال توجهنم زندگی کردم فکر میکردم بااومدنش بچه حرفهایی مثل شماها میزنم که چطور قبل تو زندگی میکردم نفس می‌کشیدم اما نمیتونم ازش متنفرم هرروز به یه جایی میرسونمم که هزاربارنفرین میکنمش خودمو خودشو تاالانم دارم رو میزنم یه لقمه غذا بخوره لب نمیزنه تاپیکانو بخونین ناشکری نمیکنم بردمش دکتر چکاپ کامل گفت خوبه روانپزشک بردم گفت خوبه طبیعیه وهشتم تولدشه حتی نمیتونم یه کیک بخرم برای کسی که هزاران سال پیرم کرد شوهرم میگه تولد بگیرجام کوچیکه کسی ندارم می‌خوام دم دریا یه کیک بگیرم چندتاازمامانا بعدخترشون که تو پارک دوست شدن باهاش دعوت کنم دلم نمیاداصلاازبس خسته و متنفرم از تهران بخاطرش اومدم شمال غربی گریه میکردم صدای همسایه هادراومده بود و این با شوهرم دعوامیحردن اخرسرشوهرم گفت بخوابم تهران بمونیم اخرسربایدسندبزاری سراین بچه درام بیاری نمی‌دونم توچی هستی بچه
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
واقعا مادرایی که بچه های آرومی دارن باید سجده ی شکر بکنند من هر چقدر ماهلینم آروم و مظلومه همون قدرم دلوین به شدت لجباز حرف گوش نکن و جیغ جیغو و گریه و نق نق کنه وحشتناک یهنی یه چیزی میگم یه چیزی می شنوید تازگی ها بیرون خونه و تو خونه هم نداره
عصریه برا اینکه بشینه پای تمرین هاش گفتم انجام بده و بعدش با هم نقاشی می کنیم اومدم یه کم بشینم استراحت کنم به خدا کمردرد دارم گفت مامان نقاشی بیار گفتم باشه یه کمی صبر کن هی نق نق که باید بیای هرچی گفتم یه کمی صبر کن قبول نکرد آخر با همون وضعم بلند شدم رفتم براش بیارم یهو شروع کرد جیغ داد و گریه گفتم چته چرا اینجوری می کمی خوب دارم‌میارم دیگه اعصابمو خورد کرد یکی زدم دره کونش گفتم حالا که صبر نداری جیغ و داد می کنی اصلا برات نمیارم خلاصه شوهرم اومد افتاد به جونم تا خوردم منو زد همه ی مداد رنگی هارو پخش زمین کرد این بچه آخرش منو و شوهرمو به جون هم انداخت تازگی ها گیر هم میده به گوشی من مرتیکه ی پفیوز آشغال اصلا هیچی از من نمیبینه از گرد راه نی رسه میگه تو همش سرت تو گوشیته بابا به خدا صبح تا حالا به کار بودم بهش گفتمم گوه خوریش به تو نیومده منم آدمم انسانم خوب یه کمم تو به این بچه ها برسم از صبح تا شب با منن ان تو بمیری برامن خیلی بهتره تا وقتی بود و نبودت یکیه 😭😭😭من چه گناهی کردم آخه نه از بچه شانس آوردم نه از شوهر به خدا نصف کمرمم گرفته از حرص و جوش نمی تونم از چام تکون بخورم
مامان برهان و🤰🏻 مامان برهان و🤰🏻 ۱ ماهگی
سلام مامانا صبحتون بخیر . بیاین یه خورده منو نصیحت کنین شاید آروم شم .
من الان باردارم و ۳۵ هفتمه و یک ماه دیگه انشاءالله زایمان میکنم ولی نمیدونم چرا هر وقت به زایمان فکر میکنم استرس میگیرم و انگار اصلا آمادگیشو ندارم و همش فکر میکنم که وای چقدر کار دارم و چقدر بارداریم زود گذشت و من هنوز از تکون های بچم سیر نشدم و یه جورایی دلم میخواد همینجوری بچم ور دلم بمونه و تکون بخوره😅 همش میترسم بچه به دنیا بیاد روزای سختم شروع بشه و این توجهی که الان بقیه بهم دارن و دیگه نداشته باشن و بادو تا بچه ی کوچیک یکسره بشور و بساب کنم و دیگه استراحت هام تموم بشه یه جورایی حسم شبیه به کسایی هست که میخوان از دنیا برن و آمادگیشو ندارن و همش احساس میکنن چقدر کار مونده که نکردن یا اینکه عمرشون چقدر زود گذشت و ..... از اون بدتر تو این دنیا بهشون خوش گذشته باشه و فکر کنن که بمیرن همه ی این خوشی ها ازشون گرفته میشه و مستقیم میرن جهنم 😅😅😂به نظرتون این حس و حال طبیعیه ؟ کسی تا حالا مثل من بوده ؟