#پارت چهارم
بهم گف من تو معاینه یکمم تحریکت کردم ک زود تر باز شی
اسنپ گرفتم و تو راه شوکه بودم ک الکی الکی وقت زایمانه و من اصلا توقعشو نداشتم الان چون طبق انتی حداقل 14 روز دارم وقت
اومدم خونه و ب همسر و مادرمم جربان و گفتم خیلی دلم میخواست بمونم واس اردیبهشت ک هم تایمم تکمیل شه هم تاریخ رند شه
اومدم گفتم بزا یه دوش بگیرم اماده باشم ساک و اوکی کردم و اماده تو این حین مادرم چون شهرستان بود ب خواهرم خبر داد ک کنارم باشه اون راه افتاده بود و منم داشتم اماده میشدم و منتظر همسرم بودم تقریبا کارامو کرده بودم و استرس داشتم برای زایمان همسرم اومد و راهی شدیم تو ماشین دیدم دوباره انقباض داره شروع میشه منتهی تایم مشخص ندارع از شانس خیلی دیر پیدا کردیم بیمارستانو خلاصه رسیدم و رفتم بلوک زایمان و دکتر اومد جلوم واقعا خیلیی بهم ارامش میدادو دوسش دارم منم همین دکتر ب دنیا اورده بود اصن انگار مادرم بود 🥲 اومد استقبال و گف بیا داخل رفتم بخش زایمان و با یه مکان اروم و تمیز روب رو شدم و چشم خورد ب یکی از اتاقا 4 تا مادر پشت هم دراز کشیده بودن و ان اس تی بهشون وصل بود دکتر دستمو گرفت و برد پیش پرستارا و گف این مامان دهه هشتادیمونو ببینین 6 سانته (از اونجایی ک سعی میکنم ادم صبوری باشم سعی میکردم دردایی ک داشتمو بروز ندم ) پرونده ام و ک از قبل مرتب کرده بودم و چیده بودم و گذاشتم رو میز و تو این حین همسرم رفت واسه تشکیل پرونده . بهم گف دوباره اماده شو واسه معاینه رفتم و حاضر شدم درد داشتم و شکمم سنگ بود و سنگین.. اومدم معاینه کردو گفت خداروشکر 7،8 سانت شدی بیا دنبالم رفتم برد منو تو یه اتاااق فوق العاده تمیز با وان اب گرم ک برام پر کرده بود رو تخت دراز کشیدم واس چک نوار قلب نورا...

۲ پاسخ

خب خب بقیش😁

خب وان آب گرم اوووه

سوال های مرتبط

مامان نورا👧🏻 مامان نورا👧🏻 ۷ ماهگی
#پارت سوم
اماده شدم برم برای ویزیت تو ماشین درد و سفتی شکم دذشتم و اذیت بودم کلا تو این دوران ب این فک میکردم نکنه تو اسنپ زایمان کنم 😂 رسیدم مطب و ب دکتر علائم و گفتم و گفت نکنه ماه اخری؟ 😉 ( به شوخی که ینی علائمت طبیعیه) اماده شدم واسه شنیدن ضربان قلب دستگاه و گذاشت و گفت اوو چه عجله ای ام داره نورا خانم واسه اومدن بخاب رو تخت مامان جان برای معاینه دراز کشیدم با درد و سفتی دوباره اومدم معاینه کرد و گف واااای دختر تو 6 سانت بازی درد نداری؟ حالا منی ک یه هفته اس دارم جر میخورم از درد و انقباض 😐😩 یه نگاه بهم کرد و گف تو میگی من درد دارماا ما میگیم نه طبیعیه 😐 برو یه سونوگرافی بده احساس کردم پاهاش پایینه مطمعنی سفالیک بود؟ گفتم اره و فرستاد دوباره سونو گرافی با بدبختی و تنها رفتم سونو گرافی بماند ک چقد شلوغ بود و اذیت شدم بخاطر دردا و فشار شکمم تو انتظار
سونوکردیم و نورا خانم سفالیک بود و برگشتم مطب برای ان اس تی
انجام شد و خداروشکر همه چی اوکی بود گفت برو اماده شو من امشب تورو میزائونمت...
من دوست داشتم تو بیمارستان نیکان حکیمیه زایمان کنم و تصمیممون این بود منتها خانم دکتر گف نیستم امشب اونجا تو سوم شعبان س تا زایمان دیگ دارم میترسم نرسم بهت میشه بیای اینجا قول میدم همه چی عالی باشه و پشیمون نشی ..
مامان زهرا مامان زهرا ۵ ماهگی
تجربه ی من 🌱
زایمان طبیعی🌸
من دختر اولمم طبیعی بود و از صبح تا شب درد کشیدم سر این یکی استرسم بیشتر بود و اینکه دردامم شروع نمیشد .دختر اولم سی و هشت هفته و ۴ روز زایمان کردم اما این یکی چهل هفته و یک روز.
هرکار کردم دردام شروع نشد تا اینکه یک روز قبل زایمان رفتم معاینه تحریکی شدم و از سرشب انقباضام نامنظم شروع شد ک رفتم زیر دوش و اسکات و دمنوش و اینا...ک ۹ و ۱۰ دیگه منظم شد هر ی ربع شروع تا رسید ب ۵ دقیقه .عهد کرده بودم مث زایمان اولیم جیغ جیغ نکنم هی نفس عمیق میکشیدم ۱۲ و نیم بود داشت شدید تر میشد ک هی اسکات میزدم و میرفتم زیر دوش اب گرم .خدایی اب گرم فوق العاده بود دیدم خیلی دردمو کم میکنه ب مامانم گفتم مامان من از حمام نمیام بیرون گف حالت خوبه گفتم اره خلاصه ی ساعتی تو حموم بودم اومدم بیرون نماز صبحمو خوندم دعای انشقاق و نادعلی ک یهو شدید شد و گفتم بریم دیگه شروع کردم ب اه و ناله سریع رفتیم بیمارستان و معاینه کرد گف ۷ سانتی .انقدددد خوشحال شدم فک میکردم برم میگع دو س سانتی .خلاصه بستری شدم و دکتر اومد گفتم توروقران بی دردی بزنین دکتر گف تو ۸ . ۹ سانتی اخرشه نزن گفتم ن بزن تو روخدا بزن ک زدن و گیج شدم .خیلی تاثیر نداشت تو درد فقط چون خیلی گیج بودم و خوابم میبرد زمان زود گذشت .یادمه رو تخت بودم هی میگفتن زور بزن هر وقت درد داری بیس دقیقه طول کشید تا ب دنیا اومد .
مامان آقا کیان💕👑 مامان آقا کیان💕👑 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت #۴

بودم دردام منظم و فاصله هاش کمتر شد هنوز دردام قابل تحمل بودن باید بگم من تو هیچ مرحله ای جیغ جیغ نکردم اصلا ولی این مرحله واقعا داشتم عرق سرد میکردم دردایی ک ۴۰ ثانیه ای شده بودن ک یهو تو همین حالت ب ماما گفتم احساس باد معده دارم گف خودتو راحت کن همش طبیعیه بعد بچرخ تا معاینت کنم معاینه ک شدم گف ۶  سانتی بعد ی فشار زیادی رو مثانم بود اما نمیتونستم تخلیه کنم مامام برام با یه شلنگ خالیش کرد گف دراز بکش چون یه طرف دهانه رحمم زخیم تر بود گف دردت ک اومد پای راستتو بکش تو شکمت اینجا دیگ ساعت شده بود حدود ۵ و خوردی درست یادم نمیاد اینم بگم ک من ساعت دقیقا جلو روم بود و چون بهم گفته بودن دکتر ساعت ۷ میاد و مامامم گفته بود تا قبل اومدن دکتر زاییدی همش چشم ب ساعت بود برا همین با تایم یادمه🥲خلاصه بعد باز دوباره منو معاینه کرد گف الان سر بچه اوکی شده و دوباره برو تو پوزیشن سجده رفتم تو پوزیشن سجده باسنم و جلو عقب میکردم ۱۰ دیقه تو اون حالت بودم بعد خیلی فشار ب مقعدم اومد ب حدی ک اصن باد روده هامو نمیتونستم کنترل کنم دردای بد هم شروع شد ک هر ۲۰ ۳۰ ثانیه میگرفت ۳۰ یا ۲۰ ثانیه ول میکرد
مامان نورا مامان نورا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲

فردای اون روز بنی تاریخ ۷شهریور ساعت ۴صبح بهم گاز بی دردی دادن و من تونستم یکم بخوابم ک یهو ساعت ۸:۳۰ یکی صدام زد ک سحر پاشو وقتی چشمم رو باز کردم ماما همراهم بود ک اومده بود پیشم ازش پرسیدم شما اینجا چیکار میکنید گف دهانه رحمت شده ۳سانت زنگ زدن من اومدم اون لحظه انگار دنیا رو بهم دادن بیدار شدم احساس مدفوع داشتم ک ب ماما گفتم گف سر بچه خیلی اومده پایین و دلیلش هم ورزش های زیادی بود ک کرده بودم برا اونه و ب اسرار ماما همراهم رفتم دوش آب گرم گرفتم و اومدم ک دوباره نوار قلب بگیرن و دکتر اومد بهم گف اگه میخای آمپول اسپاینال بزنیم بهت بعد با مشورت ماما قبول کردم

بعد گذشت یکساعت از زدن امپول چون از کمر ب پایین بی حس بودم آنچنان دردی متوجه نبودم اما احساس زور خیلی زیادی داشتم ک وقتی ب ماما گفتم وقتی نگاه کرد گف موهای بچه دیده میشه و ۱۰ سانت شدی و شروع کردم هماهنگ با حرف های ماما زور زدن تا اینکه بعد ۱۰ دقیقه برندم اتاق زایمان بنی ساعت ۱۰:۳۰ و ساعت ۱۰:۴۰ دقیقه نورا قشنگمو بغل کردم و لحظه ای ک دنیا اومد تمام دردایی ک کشیده بودم و فراموش کردم
الان هم هروقت میخام مرور کنم فقط لحظه ای ک گذاشتنش بغلم یادم میاد
خدایا شکرت❤️
مامان داداشی کوچولو و مامان داداشی کوچولو و ۲ ماهگی
پارت دو:تجربه زایمان عراق:
کم کم خونریزیم بیشتر شد دوباره بعد از ظهر رفتم گفت یک و نیم سانت باز شده و... برو سونو بیرون بیمارستان ماهم چند جا رفتیم بسته بود و چون آخرین سونوم ۳۸هفته بود گفتم ولش اومدم خونه😁
و همچنان دردم مثل پریودی بود که اونشبم خوابیدم خسته و. فرداش ک میشد شنبه یکم خلط های خونی پررنگ و زیاد شده بودن دوباره رفتم بیمارستان ک بعد از معاینه گفت سه سانتی بستری نمیشی برو ساعت سه و نیم بعد از ظهر بیا هواهم گررم منم خسته شده بودم واسه دوستم ماشین گرفتیم دربست خودم از بیمارستان تا خونه پیاده اومدم با همسر ک یک سانت و خورده ای طول کشید تا خونه اومدم خونه حموم آب داغ کردم دوباره گل گاو زبان خوردم و ناهار ساعت های پنج بود دوستم اومد با همسر رفتیم وسایل هامونم بردیم ک بدون معاینه گفت برو اتاق زایمان پرونده درست کردم و رفتم اتاق زایمان آزمایش ها هم ک صبح گرفته بودن داخل اتاق زایمان بهم انژیوکت وصل کردن و بعد اومد معاینه کرد
مامان دیان😻 مامان دیان😻 ۳ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم داستان زایمانم رو بگم
پارت 1
دو روز پیش ک قرار بود برم دکتر زنان واسه معاینه رفتم کاملا خوب بودم هیچ اذیتی نداشتم ی کوچولو علائم داشتم فقد رفتم دکتر معاینم کرد خیلی اذیت شدم انقد اذیتم کرد ک فقد نمیکردم معاینه اینقد سخت باشه انقد گریه کردم جیغ زدم ت معاینه های دیگر اذیت نشدم ول اون کشت منو یدفعم کرد
خلاصه معاینه کرد گف ت 3سانت باز شدی هنوز زوده برات برو ت خونه درداتو بکش برو بیمارستان تو بیمارستانم قرار بود همون دکتر زایمانم کنه گفتش ک حرکات بچه چطوره گفتم حس نکردم گف برو بیمارستان واسه نوار قلب رفتم بیمارستان نوار قلب گرفتن و کلی حس کردم حرکاتش رو بعداش اومدیم خونه چون گفت برو پیاده روی کن حموم کن اومدم کلی پیاده روی کردم حموم کردم تا شب شد تازه میخواست دردام شروع بشه تب گرفته بودم دردی میومد میرفت من ت خونه کلی درد کشیدم تصمیمم نبود ک اونروز برم بیمارستان چون اذیتی نداشتم شب ک اذیتام بیشتر شد مامانم گف وقتشه بریم بیمارستان چون اون دکتر و ت اون بیمارستان زیادی اذیت دادن منم تصمیم گرفتم برم بیمارستان ماکو ب راه افتادیم منم زیادی درد داشتم ی ساعت کشید بریم ک بیمارستان ساعت1شب رسیدیم بیمارستان رفتم اتاق زایمان تنهایی کسیو نزاشتن باهام بیاد حف بزنه با دکتر اصلا کف چته گفتم اذیت دارم س سانت باز شدم نوار قلب گرف معاینه کرد ولی اذیت نکشیدم زیاد ت معاینه مث دفعه قبل گف ت 3سانته باز شدی برات زوده برگرد گفتم من اذیتم زیاده از دور اومدم باز قبول نکرد گف چرا اینجا اومدی برو شوط یا برو ساعت8صب بیا نوار قلب رو گرفت
بقیه رو پارت دو میزارمم
مامان مهیار و ماهور مامان مهیار و ماهور ۱ ماهگی
صبحونه خوردم خونه رو مرتب کردم وسایلمو آماده کردم ب مامانم و همسرم زنگ زدم اومدن دوش گرفتم ب مامای همراه زنگ زدم گفت بیا بستری شو درد هم داشتم ولی درد آنچنانی نبود. ساعت دوازده رفتم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۲ فینگری برو بستری شو. تا بستری بشم یساعتی طول کشید از استرس داشتم میمردم بیمارستان هم خلوت خلوت بود اصلا زایمانی جز من نبود. دکتر برام یه قرص زیر زبانی داد همون اول کار یدونه سرم زدن تا ساعت ۳ شدم سه سانت مامای همراهم رسید کیسه ابمو ک زدن دردام شروع شد هی نوار قلب میگرفتن ازم منم ب خودم میپیچیدم ساعت ۵ نوار قلب و ازم جدا کردن من شروع کردم ب ورزش کردن و نشستن رو توپ. خیلی خیلی موثر بود مامای همراهم خیلی بهم رسیدگی میکرد موقعی ک درد نداشتم خرما و کمپوت آناناس و آب میداد تا فشارم نیوفته دیگ ساعت ۶ بود دکتر گفت بذار معاینت کنم دید شدم ۷ سانت خیلی پیشرفت کرده بودم (من از ۳۶ هفتگی پیاده روی رو شروع کرده بودم هر روز تو خونه هم آروم قر ریز میدادم هفته آخر بیشتر بود )
مامان فندوق مامان فندوق ۳ ماهگی
سلام به همگی من اومدم تجربه خودمو از زایمان طبیعی بگم...
من یک شنبه ساعت ۳ شب که دیگ میشد دوشنبه پنجم تو رخت خواب کیسه آبم پاره شد اولش فک کردم ترشح چون شیاف گل مغربی ک میزاشتم ترشح داشتم دستمال کنارم بود گذاشتم دیدم نه بدجور خیس شد دستمال دوبار عوض کردم دیدم طبیعی نیست یکمم کمرم درد میکرد بلند شدم برم چک کنم تو حموم که جلو در حموم یه آبی ازم ریخت رفتم تو حموم بازم ریخت دیگ گفتم تموم کیسه آب ک اینقدر زیاده برگشتم فوری حوله رو برداشتم دوش بگیرم بعدش شوهرمو بیدار کنم دیدم آبگرمکن خامو منم نمیتونستم روشن‌کنم اومدم با آرامش شوهرمو بیدار کردم اونم هنگ کرده بود استرس گرفت نمیتونست آبگرمکن رو روشن کنه خلاصه منم خندم گرفته بود عرق از کله اش چکه می‌کرد...
خلاصه ما خونه خودمون نبودم رفیقش بیدار کرد آبگرمکن رو روشن کرد
من دوش گرفتم شوهرمم تو این فاصله آماده شد وسایلا برد تو ماشین رفتیم بیمارستان.
البته اینم بگم من از هفته ۳۳ تا ۳۵ استراحت بودم شیاف و سوزن هم زدم
دیگ از ۳۵ هفته و ۶ روز دقیق شروع کردم ب ورزش و پیاده روی برای زایمان طبیعی و رفتم پیش یه ماما که تو گهواره بهم معرفی شد برای زایمان در آب
داخل۳۸هفته ۶ روز هم زایمان کردم
رفتیم رسیدیم بیمارستان تو مسیر هم ب دکترم زنگ زدم گفت شما برید بگید من فرستادم رفتیم یه ماما کشیک بود منو آماده کرد نوار قلب انقباضات این چیرا رو انجام داد معاینه کرد گفت یک فینگر باز شده منم یکم درد داشتم اماقابل تحمل بود ساعت چهار بود تا شیش ک ماما اومد من فقط نفس عمیق میکشیدم دوباره ماما اومد گفت معاینه انجام داد واقعا درد داشت ولی خیلی مهربون بود خیلی بعدش دیگ دکترم شیش نیم هفت بود اومد
مامان مارشمالو مامان مارشمالو ۳ ماهگی
تجربه سزارین:
من چند وقت درد لگن داشتم و راه رفتن یکم سخت بود برام توی ۳۶هفتگی و‌۵روز نوبت دکتر داشتم رفتم دکتر دکترم گف حتما باید معاینه بشی گفتم من سزاربن اختیاری هستم گف باشه باید ببینم ک اگ بازی ک زودتر برات تاریخ بزنم منو معاینه کرد گف ۳سانتی و حتما برو ان اس تی (نوارقلب)بده ببینم انقباض هات فعاله یا نه جنین در چه وضعیته صب رفتم بیمارستان مهرگان ازم ان اس تی گرف و گف نه همه چی خوبه انقباض فعال هم نداری اما باید معاینه بشی و منی ک دیشب تازه معاینه شده بودم و لک بینی داشتم گفتم نه من نمیذارم دیشب اخه۳سانت بودم مگ الان فزقی ام کرده در صورتی ک من نه پیاده روی کرده بودم نه ورزش خلاصه کفتم دکترت دستور داده و باید ببینم چشتون روز بد نبینه ک منو معاینه میکزد من ازون طرف عربده میزدم ن اینجورا در حدی ک صدام گرف خیلیییییییییییی درد داشت گف دختر تو ۴سانت و نیم بازی چرا بدون دردی مگ میشه خلاصه گف باید بستری شی وگرنه خونه میزایی منم گفتم من فقط سزارین میخام چون اون معاینه ای ک من شدم انقذ درد داشت دیگ چ برسه ب سزارین تماس گرفتن با دکترم گفتن امادش کنین تا ببریمش اتاق عمل منم ترس و دلهره زیاد فقط برای دخترم ک نارس نباشه منو اماده کردن دکترم نیم ساعت بعد اومد رفتم اتاق عمل
مامان یاسان💙 مامان یاسان💙 ۷ ماهگی
ی چیز کلی بخوام از زایمانم بگم چون تصمیمم ب طبیعی بود از ۱۵ هفته ورزش میکردم ورزش با توپ اینا تو نت بزنی هست
من ۱۸ ام معاینه تحریکی شدم گف فردا پس فرداش دردت شرو میشه چون اخر هفته نبود خودش
گفت دکتر جایگزینش هست من خصوصی رفتم بیمارستانمو
خلاصه درد نداشتم ان اس تی میرفتم تو این دو روز تا ۲۱ شب ک تب و لرز کردم شب رفتم بیمارستان ان اس تی اینا خوب بود ازمایش گرفتن عفونت تو خون نشون داد ولی متخصص اونجا گف برو خونه با دارو کنترل میشه
رفتم ب دکتر خودم پیام دادم فرستادم ازمایشو گف نمون خونه برو بیمارستان ختم بارداری بدن اسم دکتر جایگزینشو گفت و گفت زنگ میزنم
هیچی رفتم ساعت ۱ شب بستری شدم تا صب تحت نظر بودم ان اس تی وصل بود بهم
صب ۶بردنم اتاق زایمان و دستگاه وصل کردن بهم و بعدش ساعت ۸ صبونه خوردم ۸.۳۰ اومد معاینه کرد ۲ سانت بودم دیگه سرم وصل کرد و امپول فشار اروم زد ک تزریق شه
دردام از ۹ منظم شد و قوی ۹.۳۰ اینا بود اومد چک کنع گفتم دردا کی تموم میشه گف مگه خیلیه گفتم اره ی جورایی گف بزا معاینه کنم معاینه کرد گف فول شدی دختررررر چرا صدات در نمیاد بچت داره دنیا میاد زور نزن دکتر الان زنگ میزنم بیاد🥹
ساعت ۱۰ دکتر اومد ۱۰.۳۰ زایمان کردم برششو بدون بی حسی زد ک اصن اونجوری نیس ک بفهمی مث کاغذ دستتو میبره اونجوری
ولی سر بخیع زدنش بی حسی زد
ادامه👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼