۸ پاسخ

من تا روز اخر دستشویی میرفتم سرم تو خشتکم بود ببینم لک میبینم یا نه
یه‌وقتایی توهم میزدم لک دیدم میرفتم نوار بهداشتی میذاشتم تا صبح نذر میکردم🤣

حموم نمیشد پشمامو بزنم و عصبی میومدم بیرون🤣🤣باز شلوارک هم می‌پوشیدم

بعد ساعت ۱۲تازه فعالیتش شروع میشد تا صبح لگد میزد و نمیذاشت بخوابم...الان گاهی شیر میدم با پاهاش لگد میزنه دقیقا یاد اون موقع میفتم

سر پسرم اون اولاش ویار گوشت و لیمو کرده بودم زنگ زده بودم شوهرم گریه میکردم لیمو میخوام از این لیمو گنده ها😭😂
یه بارم هوس خورش آلو اسفناج کرده بودم ولی اسفناج پیدا نمیشد به همه خاله هام زنگ زدم اگه اسفناج دارن برام بیارن🤣🤣

خربزه میخوردم هنوز از گلوم پایین نمی‌رفت دلوین فوتبال بازی میکرد من زیاد اهل خوراکی ن حالت عادی دخترم باردار بودم خواهرم خونمون بود دو خواب بود ساعت سه صبح داشت فیلم میدید صدای خرش پرش پوست خوراکی اومد نمی‌دونم چجوری اون هیکلو تکون دادم رفتم ازش گرفتم دست خودم نبود ساعت نه صبح راس نه می رفتم نونوایی نون سنگک می‌گرفتم دیگ بدون صف بهم نون میداد 😂 شبا هم اتاق خوابمون نور بنفش روشن بود هم شبا میخابیدیم دلوین لگد میزد فقط شبا از دکتر پرسیدم گفت جنین نورو میبینه بیدار میشه تازه موقع امتحانی دانشگاهی بود دکترم آمپولی داد ک یه ماه فراموشی میآورد نگم برات هر کیم می‌گفت پخ گریه میکردم😂😂دوران خیلی خوبی بود

جورابامو شوهرم پام میکرد ناخن های پام رو میگرفت، نصف شب بیدار میشدم شیر میخوردم با کیک و مغزیجات، اصلا ی حال و هوای دیگه بود

من خودم روز زایمانم فقط وای😂😂
زنگ میزدم ب بابام وسط درد گریه می‌کردم میگفتم کمک

من فقط کیسه اب تو ک نگرانش بودی واای در هر حالتی نگران بودی سها😂😂

سوال های مرتبط