بعدش دختر قشنگمو گذاشتن روی سینم و با هم از اناق عمل رفتم ریکاوری،توی ریکاوری دهن بچرو گذاشتن روی سینم و فداش بشم کوچولو کوچولو دوسه تا یکبار مک میزد و آغوزم جاری شده بود،اینو واسه اونایی میگم که میومدن توی گهواره تاپیک میزدن ما توی بارداریمون ترشح سینه نداریم پس یعنی شیر نداریم!
نه عزیزدلم با جدا شدن جفت باید شیر جاری بشه و شما توی بارداری اتفاقا نباید ترشح سینه داشته باشی

بعدش یه ۲۰ دقیقه توی ریکاوری بودیم و پرستار تختمو هل داد و رفتیم تو بخش که اونجا دیگه همه خانواده بودن البته همسرم پشت در اتاق عمل بود
یکم که گذشت اومدن سوندمو دراوردن و به خدا شاید یک ثانیه بود و هییییییییییچ دردیم نداشت چقد به خاطر حرفایی که تو گهواره میزدن از همه چی غول ساخته بودم واسه خودم😐😐

من سرمو بچه ها از هیجان زیاد به شدت تکون دادن یعنی خیلیا اما نمیدونم گوووووش شیطون کر چی بود که یه ذره ام سر درد نگرفتم البته این چند وقته پایین کمرم به خاطر آمپول بی حسی خیلی درد میکرد،
بچه ها وقتی شروع کردین به غذا خوردن چند تا خرما بخورید،کمپوت گلابی و انجیر حتما حتما بخورید هر جی میتونید مسهل بخورید که حتی اندازه یه بند انگشتم که شده دفع داشته باشید و حتما حواستون به ادرار کردن هم باشه
بعد از یه ذره هم که گذشت پرستار و کمک بهیار اومدن گفتن بلند شو تا دم دستشویی اتاقت راه بریم و باید دستشویی بری،
خودشون همه کاراتونو میکنن شما اصلا نیازی نیست کاری کنید حتی دکمه ی توالت فرنگی یا پوشیدن سرجی فیکسم خودشون انجام میدن بیمارستان من که اینجوری بود

۱ پاسخ

عزیزم وقتی عمل با بی حسی انجام بشه چه مراقبت هایی داره ک بعدش سردرد نگیریم؟ میگن نباید سرمونو بلند کنیم پس چجور بریم دستشویی

سوال های مرتبط

مامان محمد مهدیار مامان محمد مهدیار ۳ ماهگی
پسر کوچولوی منم پنج شنبه به دنیا اومد توی ۳۸ هفته و ۲ روز
از تجربه سزارین اختیاری بخوام بگم ؛ اینه که من شب قبل غذام سنگین و دیر موقع بود چون ساعت ۱۰ شب با دکترم هماهنگ کردیم که فرداش عمل کنم به خاطر درد پریودی که از صبح داشتم و کند شدن حرکاتش . همین دیر و سنگین غذا خوردن باعث شد که توی اتاق عمل بعد بی حسی و موقع عمل کلی بالا آوردم و اذیت کننده بود یکم . عملم خیلی طول نکشید بعدش با بچه رفتم ریکاوری اومدن گذاشتن رو سینم برای شیر و آموزش شیردهی که تو ریکاوری با دیدن بچه خستگی کل مسیر ۹ ماه و عمل رفع شد . بعدش هم که رفتم بخش ، گهگاهی درد داشتم تا شب که خب مونید سخت ترین کار بعد سزارین حرکت کردنِ تمام سعی ام رو کردم که همکاری کنم و زود خودمو جمع و جور کنم مایعات خیلی خوردم و رفتم دستشویی و راه میرفتم تا صبح بیدار بودم به بچه هم سینه میدادم . سزارین فقط یک شب درد داره فقط مطمئن باشید اگه راه برید و مایعات زیاد بخورید و دستشویی کنید فرداش ۹۰ درصد خوب شدید .سوند رو تو اتاق عمل بعد بی حسی گذاشتن که نفهمیدم آخر شب هم کشیدن که یه لحظه بود . دکترم خانم سیمین دخت هاشمی جم بود بیمارستان مصطفی خمینی. سوالی بود در خدمتم 😍
مامان فداش بشم منه آراد مامان فداش بشم منه آراد ۲ ماهگی
مامان مهوا🌝🌛 مامان مهوا🌝🌛 ۱ ماهگی
پارت پنجم ...
از اتاق عمل اوردنم توی ریکاوری دکتری که اونجا بود گفت سر تختمو بیارن بالا چون خطر امبولی کمتر میشه بیحسی هنوز توی بدنم بود ولی از توی اتاق عمل تو بدنم ارز افتاده بود و تا توی ریکاوری هم ادامه داشت توی ریکاوری یک ساعتی بودم حدودا شاید هم بیشتر دقیق نمیدونم توی ریکاوری هم بهم سرم زدن توی اتاق عمل هم دوتا سرم بهم زده بودن.....
دیگه حدودا ده دقیقا اخری که تو ریکاوری بودم داشت اثر بی حسی کم میشد و زیر شکمم یه دردای خیلی خفیف حس میکردم ..بعدش منو بردن توی بخش ملحفه زیرمو عوض کردن و یه ملحفه جدید انداختن نوار نزاشتن فقط ملحفه بود و لباس هم تنم نبود چون تو اتاق عمل لباسمو پاره کرده بودن فقط پتو روم بود دیگه توی بخش لباس جدید رو هم تنم کردن ولی تا پیین نکشیدن تا روی شکمم بود....
خب دیگه تا اینجا گل و بلبل بود ،پرستار اومد وبرام سرم بیزاکول زد واسه جمع شدن رحمم درد ها شروع شدن مثل درد پریود کم و زیاد میشد و خیلی دردناک میشد گاهی اوقات با اینکه دوتا دوتا شیاف میزاشتم و مسکن هم برام تزریق میکردن درد داشتم....تا صبح چهار تا سرم زدم و زمانی که سرم ها تموم شد بهتر شدم تو این مدت همین ثابت موندن با وجود درد خیلی واسم سخت بود کمرم خششششک خشششک شده بود میترسیدم پاهامو خیلی بالا بیارم و تکون بدم ولی چند دقیقه یکبار پامو جمع میکردم ولی بازم کمرم درد داشت ..البته من سرمو تکون میدادم و تقریبا حرف هم میزدم اما خداروشکر بیحسی هیچ عوارضی واسم نداشت...دیگه ساعت چهار ماما اومد یکم سر تختمو برد بالا و سوند رو هم کشید یکم درد داشت اما خیلی کم بود گفت ساعت پنج صبح خوردن مایعات رو شروع کنم‌...بارداری زایمان
مامان 🤱🏻نیلماه مامان 🤱🏻نیلماه ۷ ماهگی
پارت ۲:

بعد از مدتی انتظار رفتم داخل اتاق عمل همه خیلی مهربونو و دکترمم که سرخوشو باحال😅
من آسم دارم و قبل کلی مشاوره شدم
دو تا دکتر بی حسی بالا سرم بودن که بچه ها من از آمپول ساده به قدری میترسم که قبل آمپولام ضربان قلبم روی هزاااااار میره خدا شاهده
آمپول نخاعی اونجوری که بقیه میگفتن نبود اگر شما مو به مو چیز که دکترای بی حسی میگنو گوش بدین و پوزیشنی که میگنو رعایت کنید هیـــچ دردی تاکید میکنم هیچ دردی حس نمیکنید ،بعدش یهو پاهام داغ شد انگار یه وزنه ۱۰۰۰۰۰۰۰کیلویی به پاهام وصل کرده بودن،دکتر من سوند تمام بیماراشو توی بی حسی میزنه و فشار شکمی هم تا جایی که میتونه توی اتاق عمل و با بی حسی انجام میده،من توی اتاق عمل به خاطر آسم و آلرژیم یه ذره به بی حسی یهو واکنش نشون دادم که سریع در کسری از ثانیه چند تا آمپول بهم زدن و سریع حالم خوب شد،بعدش لحظه ای که ۹ ماه با سختی انتظارشو میکشیدم همیشه تو خواب تصورش میکردم رسید و دختر قشنگمو گذاشتن رو صورتم و من به خدااااااا که اونموقع رو ابرا بودم،توی اتاق عمل خیلی واسه همه دعا کردم ،بعدش به دکترم دیگه داشتن تموم میکردن کارمو گفتم دکتر توروخدا بگین شکممو تو بی حسی فشار بدن گفت ببین رحمت خیلی با کلاس بود😅 اصلا دیگه نیازی به فشار نداری تو هر چی فشار بود توی اتاق عمل دادیم و بعدشم دیگه احتیاجی نداری فشار بدن خیلی خوب بود همکاری رَحِمت😁

و واقعنم دیگه فشار ندادن،
مامان نورا مامان نورا ۵ ماهگی
اومدم از روز زایمانم براتون بگم البته با تاخیر
اولاش به روال بود تا ان اس تی گرفتن گفتن دردات شروع شده
زود برو بلوک زایمان تا آماده عمل بشی
از شانس من تخت ها پر بود توی یه اتاق بهم انژیکت وصل کردن دستگاه ان اس تی دو ساعت زیر دستگاه بودم
میومدن سر میزدن دستگاه رو نگاه میکردن میگفتن تو که درد نداری
چرا نوار قلب قبلی درد نشون داده خلاصه با هزار مکافات سوند وصل کردن ساعت ۴ و ۴۰ به اتاق عمل رفتم از شب ساعت ۱۲چیزی نخورده بودم از ضعف کل بدنم میلرزید تا داخل انژیکت چند تا سروم وآمپول زدن بهتر شدم دختر ۴ و۵۵ دقیقه بعد از ظهر به دنیا اومد حس خیلی عالی بود ان شالله خدا دامن همه ی مادرایی که چشم انتظار بچه هستن سبز بشه
در حین عمل دکترم گفت که چسبندگی مثانه شدیدی داری که عمل اونم برام انجام داد به خاطر اون عملم طول کشید تو ریکاوری به دخترم شیر دادم به کمک پرستار وبعد از مدتی به بخش منتقلم کردن
ولی واقعا بعد از رفتن بی حسی درد زیادی داشتم به خاطر دوتا عمل
دکترم گفته بود باید سوند ۲۴ ساعت بهم وصل باشه
ادامه👇👇
مامان جوجه🌼 مامان جوجه🌼 روزهای ابتدایی تولد
مامان مهنا مامان مهنا روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم
مامان فندق💙 مامان فندق💙 ۳ ماهگی
پارت چهارم تجربه زایمان و پایان

دیگه بعد ریکاوری آوردند بخش و همچنان باید ناشتا می‌بودم از زیر هیتر درومدم باز لرزیدنم شروع شد ولی خیلی کمتر بود. اینجا یکبار شکمم رو فشار دادن
توی ریکاوری دوبار بچه رو گذاشتن روی سینه ام که شیر بخوره و بقیه مدت پیش پرستارا بود برای چکاپ اولیه و یه بار دیگه هم قبل خروج از ریکاوری شکمم رو فشار داد که یکم درد و فشار حس میکردم
بعد منو بردن اتاقم، دوتا پرستار اومدن تمیزم کردن، لباسامو عوض کردن و شیاف و پد گذاشتن و من همچنان نمی‌تونستم پاهامو تکوم بدم
بچه هم آوردنش و یه پرستار اومد به همراهم یاد داد که
چجوری بزارتش روی سینه برای شیر
خلاصه دیگه زمان خوردن هم که رسید چای عسل و کاچی و سوپ برام آوردن، یه ساعت بعدشم اومدن واسه بلند کردنم و سوند رو درآوردن که یهو کشید و همون لحظه بود فقط دردش
منم پمپ درد گرفته بودم و چندتا زدم قبل اینکه بیان و تخت رو یکم یکم بالا آورده بودم که حالت نیمه نشسته بشم کمتر اذیت شم
خلاصه که درد داشتم که وقتی بلندم کرد دید اذیتم یه شیاف همونجا گذاشت بعد شروع کمکم کرد راه برم که یه مسیر کوتاه هم رفتم، دو بار اول خیلی سخت بود ولی به خاطر تخت که تنظیم میشد خیلی راحت بودم

۲۴ ساعتم نگهم داشتم و سر میزدن و یکم خون هم گرفتن
صبحشم چندتا دکتر خودم و بچه رو ویزیت کردن و مرخص شدم
مامان دیان مامان دیان ۸ ماهگی
#تجربه سزارین🌷🌻پارت سوم
بعد بهم نشونش دادن خیلی کوچولو بود ۲۶۰۰ بود و وقتی صداشو شنیدم به قدری حالم بد بود که فقط چشممو بستم بعد تکنسین بیهوشی بهم گفت خوبی مامان گفتم حالت تهوع دارمو آممول زد توسرمم و بعدش چندتا تکون و فشار حس کردمو بعد گفتن تموم شد و منو از روی تخت جابه جا کردن به قدری میلرزیدم و حالم بد بود که هیچی متوجه نمیشدم مسئول اتاق عمل میگفت نترس از عوارض بی حسیه و بعد بردنم توی ریکاوری و حتی هیتر جوابگوی لرز من نبود تا انتقالم به بخش هم لرز داشتم توی ریکاوریم شکممو فشار دادن اما من اتقدر حالم بد بود که متوجه اون نشدم حتی بعد از انتقال به بخش بازم میلرزیدم بعدش اومدن کلی سرمو اینا زدنو پمپ درد هم داشتم و خیلیم درد داشتم من دردم از تو ریکاوری شروع شد با وجود پمپ درد پس حتما پمپ بگیرید الانم خیلی کمر درد دارم و یکمی سردرد از اولین راه رفتنم که من فشارم افتاد با وجود خرما خوردن و نشستن قبلش و از درد حالم بهم خورد الانم سخت راه میرم و ولی چاره ای نیست پسرمم بستریه برام دعا کنید ممنون از همه دوستای خوبم ولی نگران نباشید اتقدر خدا به آدم قدرت میده که قابل تحمله همه چی
مامان لیام🧸 مامان لیام🧸 ۷ ماهگی
قسمت بعدی قسمت ریکاوری بود..
شما تو قسمت ریکاوری دردی احساس نمیکنید چون هنوز بی حسید...
اما به شدت می‌لرزید🫠🥶
من انقد توی ریکاوری لرز داشتم که دندونام میخورد بهم ولی سعی کردم تا جایی که میتونم سرمو و گردنمو تکون ندم😶‍🌫️

اینم بگم از رو تخت اتاق عمل یه آقایی منو بلند کردن که بزارن رو تخت بعدی...
اینو گفتم بدونید کلا این آقایون همه جا حضور دارن😬😂


بعد داخل ریکاوری هی فشارم چک میشد...
تموم که شد از قسمت ریکاوری بالاخره از بخش ۲ منو گردن گرفتن و بردنم توی اتاق ۲ تخته😌
اون موقع که من رفتم یه خانوم اونجا بودن که بعدش مرخص شدن..
و من اتاقم از دو تخته به وی آی پی تبدیل شد😂
تا وقتی که دوباره یه خانومی رو آوردن که اونم تازه زایمان کرده بود🥲😂
و مجددا اتاق از وی آی پی بودن در اومد...

خب بسه بی مزه بازی...

بریم سر اصل مطلب...

بعد از اینکه بی حسی رفت دردا اومد سراغم!
نمی‌خوام احساسیش کنم بگم فدای سر بچه م و اینا و فلان
بندازم گردن اون طفل معصوم
درسته بچمه جونمم واسش میدم...
ولی واقعا درد داشت🥹
مامانم که اومد پیشم تو خواب و بیداری بودم اثر دارو بی حسی بود
تو خواب هی ناله میکردم و گریه میکردم 🤕
دست مامانمو فشار میدادم...
تا اینکه یه ذره دردم خوابید
اومدن برام پوشک گذاشتن و شیاف گذاشتن و زیرمو عوض کردن

ساعت ۳ شد همه اومدن ملاقات...
دردش قابل تحمل بود اصلا خودتون نترسونید🖐🏻
درد. داشت دروغ نمیگم،ولی قابل تحمل بود

پارت ۴
مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان 🤱🏻نیلماه مامان 🤱🏻نیلماه ۷ ماهگی
پارت ۱:
بچه ها من بلاخره اومدم تجربه سزارینمو بگم
اول اینکه حتما حتما حتما تو انتخاب دکتر دقت کنید،دکتر من عالی بود عالی،
همیشه اونایی که پیشش سز کرده بودن میگفتن دستش سبکه ولی من تا خودم تجربه نکردم متوجه نمیشدم که چی میگن،به شدت حرفه ای،جای بخیه هام گوش شیطون کر حتی معلوم نیس و بخیه جذبی هم زد،

صبح زود رفتیم بیمارستان کارای قبل بستری انجام دادیم،یک سری فرم خودمو همسرم پر کردیم،بیمارستانم نیکان غرب بود که خیلی راضی بودیم،اتاق خصوصی گرفتم،از قبل با آتلیه و دکور بیمارستان هماهنگ کردم،خانواده ی خودمو همسرمو اجازه ندادن بیان بالا فقط منو همسر و پرستاری که از لابی بیمارستان مارو برد بلوک زایمان،بقیه فعلا باید پایین منتظر میموندن،رفتم اونجا لباس های مخصوص دادن تنم کردن،همسرم بیرون بلوک و بخش نشست من داخل بودم و زیر دستگاه ان اس تی ،یه نیمساعت ۴۰ دقیقه بعد پرستار ویلچر اورد نشستم روی ویلچر و با همسرمو پرستار رفتیم طبقه ی بالتر که اتاقای عمل بود،همسرم تا داخل اتاق انتظار اناق عمل اومد خداحافظی کردیمو من رفتم داخل،🥹
مامان کوروش مامان کوروش ۹ ماهگی
سلام خانما،در مورد زایمان سزارین و تجربه ام ،اکثرا خانما تجربشون رو نوشتن تا کمکی به بقیه بشه،دوتا نکته ی کوچیک بود که من توی زایمانم انجام دادم شاید زیاد به چشم نیاد اما واقعا کمکم کرد خواستم باهاتون درمیون بزارم شاید به درد خورد.
اول اینکه توی سزارین دوتا قسمت بد داریم که همه ازش مینالن،یکی فشار دادن شکم و یکی راه رفتن و در اصل پایین اومدن از تخت ..
من توی زایمانم کاری که کمکم کرد این بود که پمپ درد گرفتم .و توصیه میکنم بگیرید و حتما هم با خودتون شیاف اضافه ببرید چون بهتون فقط هر ۸ساعت میدن و زودتر از اون نمیدن .پمپ دردم خودشون تنظیم میکنن که چه مقدار وارد بدنتون بشه اما هر وقت دردتون اومد دکمش رو فشار بدید تا مواد بیشتری وارد بدنتون بشه.اما در مورد فشار دادن شکم ،زمانی که میومدن شکمم رو فشار بدن بهشون میگفتم میشه ۵ دقیقه دیگه بیای، و بعدش دکمه پمپ دردا میزدم تا ۵ دقیقه بعد که پرستار بیاد کلی دردم کم میشد و درد فشار دادن قابل تحمل میشد.برای بلند شدن از روی تخت هم حتما این کارو بکنید چون اون لحظه ادم یادش نمیمونه اما سر تخت رو به کمک دکمه هاش بالا بیارید کامل که حالت نشسته بشه و اینجوری راحت تر میتونید بلند شید و فشار کمتری به بخیه هاتون میاد.