۸ پاسخ

شبی ک صبحش میخواست بدنیا بیاد در واقع شکمی در کار نبود اصلا😂

تصویر

خیلی زود گذشت انگار ده سال گذشته اینجا ۷ماه بودم

تصویر

اینجا ۷ ماه تمام بودم
تازه سیسمونی رو چیده بودیم😍

تصویر

اره یادش‌بخیر اینجا منم تو هفته 38بودم

تصویر

🫠🥺هعی خدا اینجا شوهرم بعده ی ماهو ده روز اومده بود خونه سوپرایزم کرده بود حالم بد بود زنگ زدم گریه کردم گفتم اره دلم میخوادت اینا گفت پس درو بزن🥲🥲🥲

تصویر

چقدر زود گذشت 🥲😍❤️

تصویر

من آنقدر استرس داشتم که کل نه ماه یه عکس نگرفتم باورت میشه! کاش بر گردم عقب خیلی پشیمونم

اینجا یه شب قبل اینکه کیسه آبم پاره بشه..
خیلی بدن درد داشتم اینقد گریه کردم چشام باز نمیشد

تصویر

سوال های مرتبط

مامان مامان نخودچی مامان مامان نخودچی ۹ ماهگی
همونجا که اومدم خونه دیدم کلی زیرمیزی میخوام بدم یه دکتری پیدا کنم زیر میزی نگیره یا کم باشه برم اریا اختیاری سز بشم یهو اینجا گفتن اتنا پورعلی سزارین میکنه بهش پیام دادم گفت بیا قبولت میکنم رفتم پیشش روز بعد توی راه گریه میکردم که فقط قبول کنه خداروشکر رفتم پیشش زنگ زد بیمارستان گفت صبح بیا عمل روز نیمه شعبان توی زندگیم هیچ وقت اینطوری خوشحال نبودم اول از همه زنگ زدم مامانم گفتم اماده شو صبح بریم بیمارستان انقد درد داشتم بخاطر معاینه ها که فک میکردم بچه الان به دنیا میاد
صبح روز زایمان بازم باورم نمیشد تا بستری نشدم همش استرس داشتم که نکنه ایندفعه هم برگردم خونه وقتی اماده شدم خیالم راحت شد رفتم اتاق عمل تا در بازشد دکتر رستمی رو دیدم😂شوک شدم ولی پورعلی عملم کرد بی شک میتونم بگم بهترین زایمان بود پرسنل اتاق عمل عالی بودن انقد باهام شوخی میکردن ارامش داشتن من داشتم تست میکردم ببینم بی حس شدم یانه یهو احساس کردم زیر سینم خالی شد دیدم صدای گریه دخترم اومد دکتر گفت ملکه برفیمون به دنیا اومد مامان خبر داری بیرون سفید پوش شده پا قدم نی نی خوشگلمونه باورم نمیشد بالاخره راحت شدم
ار بعد سزارین منو بردن ریکاوری یبار شکممو داخل اتاق عمل فشار دادن یبار ریکاوری یبارم اتاق خودم هیچکدومشو حس نکردم فقط لرز داشتم بدجور میلرزیدم بعدش پمپ درد داشتم و شیاف میذاشتم