۶ پاسخ

فکرمیکنم اینم یه نوع افسردگی هست دورازجونتون... منم همینطور بودم همش ترس داشتم حالا پسرم بیدارمیشه چیکارکنم که بهش خوش بگذره و این فکرا خیلی بهم استرس و حال بدی میداد ولی الان سعی میکنم کار بتراشم اگه تو خونه ایم حمام و آب بازی تو این فصل و بازیای دیگه اگه هوا خوب باشه بیرون البته منم بیرون تنهایی خوش نمیگذره دوست دارم با دوست یا خانواده باشم

حالا به نظرم شب که میخوای بخوابی برنامه فرداتا تنظیم کن که غذا چی بپزی،چه بازی‌هایی بکنین ،حتی با کسی که دوست داری وعده بذار برید بیرون اونوقت صبح که بیدارمیشی اوکی تر هستی انشالا

منم همین حسو دارم تازه من شوهرم تا شب نمیاد دیگه چاره ای نیس باید به این روزای تکراری عادت کنیم خداروشکر کنیم که بچه هامون و خودمون سالمیم

بنظرم یکم دایره ارتباطتو بیشتر کن دوستاتو بگو بیان خونت خودت برو منم پیش دوستات هم صحبت پبدا کن منم همینجوری بودم باخودم میگفتم حالا که صب شد چکار کنم بشورم بسابم تا شب دوباره بخابیم ینی چی

ازبچت زودترپاشو تااون بیداربشه صبحانه بخور یه دوش بگیرسرحال شی
پادکست گوش بده به خودت برس وتمرینات ورزشی صبحگاهی بکن خیلی کمک میکنه بهت انرژی بده به خودت ازخودت غافل نشی این حالت هابرات پیش نمیاد

منم اینجوری بودم و عصبی چند ماهه دارم قرص میخورم بهترم

سوال های مرتبط