خانما میدونین من از درک نشدن بدم میاد همیشه میخ‌استم یکی مثل کوه پشتم باشه ولی من لیاقت ندارم دیروز واسه کتفم بدجور تیر می‌کشید رفتم دکتر . امروز شوهرم بی هوا صبح که از خواب پاشده میگه امروز چیزی خرج نمی‌کنیم خیلی متلک گفت منم تا میخوام حرف بزنم ها الان های میشی بلند صحبت میکنی روزمو به گو.ه کشید امروز همسایه هامون میرن کربلا روضه داشتن دوتاشون پسرم یه عذاب هایی سرم آورد که نگم بعد دیگه بریده بودم نیومد تو آخرسرم کنترلم و ازدست دادم هم پسرمو هم دخترمو کتک زدم صورت دخترم خون مرده شده میگه من چجوری برم جشن پایان مهد کودک دلم بدجور کبابه دخترم تقصیری نداشت فقط پسرم کفریم کرده بود اون بی گناه بود ولی با این حال بازم به من میگه مامان دعا میکنم دستت خوب بشه دیگه درد نکنه 😭😭😭😭😭😭😭 ایشالا دستم بشکنه
همش من به دوش میکشم نمتونم دو دیقه واسه خودم باشم خستم با شوهرمم دعوام شد میگه اگه خسته ای بیا برو پول دربیار من خودم اینارو بهتر نگه میدارم فک میکنی پول درآوردن راحته که بیام بچه ها رو هم من نگه دارم
هیچ محبتی نداره حالم که بده این بیشتر عذابم میده بجای دلداری
الان دیگه چشام باز نمیشه از گریه ولی چه فایده حرف زیاد دارم ولی دیگه نمیتونم
من بجز بچه هام هیچ دلخوشی ندارم نباید اینجوری میشد
دخترم چون من بیماری عصب داشتم بیشتراز پسرم از دستم عذاب کشیده کاش مادر خوبی بودم کاش بهترین بودم
منو کاش میذاشتن یه آدم خوب میموندم

۱۲ پاسخ

عزیزم درک میکنم چی میگی
الان برو یه چیزی بزار رو کبودی دخترت کمتر بشه نفس عمیق بکش وقتی عصبی میشی خیلی خوبه گریه هم توخلوت بکن برا آرامشت خوبه نزار تو دلت بمونه
خدایی خیلی بد کتک زدی که خون مرده شده سعی کن دیگه تکرار نشه برو بغلش کن از طرف منم ببوسش دلم کباب شد گفتی، این هدیه های خدا هیچ گناهی ندارن
ان شاءالله خدا بهت آرامش بده
سعی کن بری روان پزشک مشاوره بگیر خیلی خوبه

بهت پیشنهاد دوستی دادم قبول کن تا شخصی بهت بگم چیکا. کنی

چقد درک میکنم حرفاتو 😢

یه برنامه ریزی کامل کن که به همه ی کارهات برسی برای همه ی کارهات برنامه ی کامل دقیق
از صبح شروع کن صبحانه شوهر خودت بچه هات رخت خواب جمع کردن ناهار درست کردن بقیه ی کارهات دسته بندی کن
همه ی کارهات نزار رو هم بشه به بچه ها مسولیت بده لباسهاشون خودشون جمع کنن خودشون بپوشن عادتشون بده تو کار خونه هم کمک کنن

مامان دو عشق جان .عزیز دلم همه ما مثل شما هستیم گاهی اوقات همگی کم میاریم عوض اینکه اون آدم بزرگه رو بزنیم میایم طفلک بچه رو میزنیم .قربون شکت بیخیال حرفهای شوهرت باش ‌.شما کلا به فکر بچه هات باش .به قران اونا به شما بیشتر احتیاج دارن تا پدرشون . قربون خدا برم اگه مادرها به حقوق و درآمد داشتن به خدا واقعا نه منتی روشون بود نه به بچشون سخت میگرفتن

مامان دو عشق جان .عزیز دلم همه ما مثل شما هستیم گاهی اوقات همگی کم میاریم عوض اینکه اون آدم بزرگه رو بزنیم میایم طفلک بچه رو میزنیم .قربون شکت بیخیال حرفهای شوهرت باش ‌.شما کلا به فکر بچه هات باش .به قران اونا به شما بیشتر احتیاج دارن تا پدرشون . قربون خدا برم اگه مادرها به حقوق و درآمد داشتن به خدا واقعا نه منتی روشون بود نه به بچشون سخت میگرفتن

وای من درک میکنم نمیدونم چرا من زیاد میزنم پسرمون هر روز میگم دیگه نمیزنم ولی باز میزنم کاش میمردم بچم راحت میشود

قرص فلوکستین بگیر از داروخانه بخور بی خیال میشی و‌صبر و‌تحملت میره بالا

باور کن هممون شرایط یکسانی داریم فکر نکن بقیه تو خوشی غرقن .تحمل کن یکم دیگه بچه هات از آب و گل در بیان راحتتر میشی و کنترلشون آسونتره

چقدر حرفاتو درک‌میکنم
آخه کشیدم که میگم 😔😔

میدونه که من حساسم به اینکه بگه برو
میگه اگه ناراضی هستی برو کسی جلوتو نگرفته

ببخشید غللط املایی بود میرن مکه
از صبح نگفته دستت چطوره
خیلی کلافم فقط خواستم کمی سبک شم ببخشید طولانی شد

سوال های مرتبط

مامان چشم خوشگله🥰 مامان چشم خوشگله🥰 ۲ سالگی
یه ماه گذشت و من قوی تر شدم
دقیقا یک ماه پیش با بزرگترین ترس زندگیم روبرو شدم(لکنت دخترم)
همیشه از خدا میخواستم که دخترم بی عیب و نقص حرف بزنه، ولی نمیدونم شایدم تو ذهنم هی جذبش کردم،تا اخر به سرم اومد ولی مهم نیست
چه شبایی که تا نصف شب فقط گریه میکردم و روزا با قرص سرپا بودم،کاری از دستمم برنمیومد ولی اشکام ناخودآگاه میومد و فقط ناراحت بودمو خودخوری میکردم وقتی دخترم میخواست حرف بزنم جیگرم آتیش میگرف تا یه جمله بگه
من آدمی بودم که نسبت به مشکلات خونسرد بودم ناراحت میشدم ولی گذری بود نمیذاشتم ادامه دار بشه ولی نمیدونستم سر این قضیه چقد خودمو انداختم
تو فامیل همه فک میکنن من هیچ غم و غصه ای ندارم،همه چی گل و بلبله،بارها بهم گفتن
ولی نمیدونن من چی کشیدم این مدت
کاش آدما بتونن قضاوت نکنن،
کاش بتونیم در برابر مشکلات خوددار باشیم
کاش بتونیم وقتی که دلمون شکسته خودمونو دلداری بدیم💔
کاش بتونیم قوی باشیم✌️
خواستم یکم اینجا خودمو خالی کنم، دردل کنم🥲
مامان الینا جون مامان الینا جون ۳ سالگی
مامانا یه سوال شماها در طول روز چقدر براخودتون وقت میزارید ...
من دیگه خسته شدم به خدا دلم میخواد یه دقیقه برا خودم باشم بچه م همش بیداره نمیذاره ذهنم یکم آزاد باشه من چشمم که باز میشه با من بیداره تا آخرشب گفتم بیام تا دیر وقت بیدار باشم دخترم زود بخوابه اونم تا ۲ونیم بیداره خودم از خستگی نمی‌فهمم کی خوابم میبره همینطوری روپام هست یهو بیدار میشم میبینم پام خشک شده چندساعت روپامه بعد گفتم بزار صبح ها زودتر بیدار بشم از ساعت ۱۱ کردم ۹ونیم بازم با من ۹ونیم بیدار میشد امروز کردمش ۸ بازم امروز ۸ بیدار شد میخواستم خودمو خفه کنم حالا استراحت و تفریح تو سرم بخوره میخوام کارای عقب موندمو انجام بدم مثلا من برم سراغ کابینت هام من تا یه کابینت مرتب کنم اون سه تا برام بهم ریخته یا کشو هام من از اینطرف میچینم میاد همه رو میریزه بیرون امروز دیگه گریه م گرفت شوهرم میگه تو دیوونه ای کیس اعصاب و روان شدی یعنی واقعا من حرف عجیب و غریب دارم میزنم
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ سالگی
یعنی خاک تو سر من با این مادر بودنم، آخه چرا منی که وقت و حوصله همین یه بچه رو هم ندارم باید تسلیم حرف شوهرم بشم و یه بچه ی دیگه هم بارداربشم،تا الان که درگیرمشکلات بودیم از این به بعدم اون یکی بیادپس کی برای پسرم وقت بدارم بچه م تازه یه ذره یادگرفته حرف بزنه هنوز خیلی کلمه هارو نمیگه،چه روزا باید دوتایی منوپسرم مینشستیم برام با صدای قشنگش حرف میزد چه روزا باید میبردمش پارک از بازی کردن با مادرش کیف میکرد چه کتابا و بازی فکری هایی که میخواستم براش بخرمو نشد چقدر دلم میخواست یه جشن تولدبراش بگیرم اقوامو دفوت کنم یه شام بدم نشد😔دلم میخواست حداقل بچه مو ببرم براش یه کلیپ برای یکی از تولداش بگیرم نشد حالا یکی دیگه که به دنیا بیاد تمام چیزایی که برای پسرم میخواستم تحت شعاع میره😔چقدر من مادربی فکری ام که عقلمو دادم دست یه مرد بی درک ،میدونم خیلی ها توی حسرت یه بچه ن و این حرفای من که با دوبار اقدام باردارشدم ناشکری محضه ولی واقعا کلافه م ودلم غم داره احساس عذاب وجدان شدید دارم😔😔
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۳ سالگی
پسرم دوسال و نیمه است از پوشک باز کرده بودم خیلی خوب همکاری میکرد دوتاشم می‌گفت هم جیش هم پی پی 

یک ماه پیش من نبودم خونه مهمون اومده بود این جلوی مهمونا پی پی کرده بود تو شلوارش دیگه از اون موقع به بعد نگفت تنبیه کردم تشویق کردم جایزه دادم دعوا کردم اصلا هیچ جوری درست نشد الان جیششم می‌کنه تو شلوارش 

دیگه دارم روانی میشم اصلا نه جیش و میگه نه پی پی رو 


پسرم دوسال و نیمه است از پوشک باز کرده بودم خیلی خوب همکاری میکرد دوتاشم می‌گفت هم جیش هم پی پی

یک ماه پیش من نبودم خونه مهمون اومده بود این جلوی مهمونا پی پی کرده بود تو شلوارش دیگه از اون موقع به بعد نگفت تنبیه کردم تشویق کردم جایزه دادم دعوا کردم اصلا هیچ جوری درست نشد الان جیششم می‌کنه تو شلوارش

دیگه دارم روانی میشم اصلا نه جیش و میگه نه پی پی رو
پسرم دوسال و نیمه است از پوشک باز کرده بودم خیلی خوب همکاری میکرد دوتاشم می‌گفت هم جیش هم پی پی 

یک ماه پیش من نبودم خونه مهمون اومده بود این جلوی مهمونا پی پی کرده بود تو شلوارش دیگه از اون موقع به بعد نگفت تنبیه کردم تشویق کردم جایزه دادم دعوا کردم اصلا هیچ جوری درست نشد الان جیششم می‌کنه تو شلوارش 
دیگه دارم روانی میشم اصلا نه جیش و میگه نه پی پی رو 

دت